تحلیلی بر بروز و همهگیری طاعون در ایران
گسترش بیماری در خط جاده ابریشم
دوره حکومت تیموریان در ایران، معادل با شروع دوره رنسانس و بروز یکی از اپیدمیهای بزرگ تاریخ در اروپا است که به «مرگ سیاه» مشهور است. در طول یک و نیم قرن حکومت تیموریان، چند اپیدمی بزرگ طاعون در ایران ظهور یافتند که آثار منفی را در تغییر بافت جمعیت ایران به وجود آوردند و مورخان متعدد آن دوره در آثار خود به آن اشاره کردهاند.
بررسی آثار مورخان نشان میدهد برخلاف پزشکان آن زمان ، مورخان چندان تفاوتی بین بیماری طاعون و وبا قائل نبودند و در نوشتههای خود، گاه این دو بیماری را معادل هم بهکار بردهاند.
بررسی زمانی و مکانی این اپیدمیها نشان میدهد که این بیماریها در مسیر جاده ابریشم به صورت خاص و در خطه شمالی کشور به صورت عام، از جهت شرق به غرب در حرکت بودهاند.
دوره فترت از مرگ سلطان ابوسعید ایلخانی، آخرین ایلخان مغول، در سال 736 ه.ق (1336م) شروع شد. تا سال 771 ه.ق (1370م) با قدرت گرفتن تیمور ادامه داشت، در دوره 141 ساله حکومت تیموری، با به قدرت رسیدن امیر تیمور گورکانی در شهر سمرقند 771 ه.ق (1370م) بهطور رسمی آغاز شد و با سقوط هرات در سال 912 ه.ق (1507م) توسط قوای ازبک پایان پذیرفت. در این پژوهش، دایره زمانی 178ساله را بررسی میکنیم. از نظر جغرافیایی نیز باید در نظر داشته باشیم که در اواخر این دوره، ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو در بخش غربی ایران حکومت میکردند و مرزهای تیموری و ترکمانان، به صورت داِئمی در حال تغییر بودند؛ بنابراین، حوزه جغرافیایی مورد بررسی در این پژوهش، کشور فعلی ایران و قسمتی از افغانستان است.
طاعون یا مرگ سیاه یک بیماری واگیردار و کشنده است که توسط نوعی میکروب به نام Pasteurella Pestiis و از طرق مختلف، به ویژه نیش کک به انسان منتقل میشود. باکتری در خون موش وجود دارد و هنگامی که کک موش را میگزد، آن را دریافت و با نیش خود به انسان منتقل میکند. این بیماری از طرق دیگری مانند تنفس هم از انسان به انسان منتقل میشود و با ایجاد درد و تورم در غدد لنفاوی و سپس سردرد و خونریزی داخلی، حداکثر طی یک هفته بیمار را به کام مرگ میفرستد(چیتساز، 444:1368).
هنگامی که این بیماری شعلهور میشد، کشتار بسیار زیادی به وجود میآورد؛ بهطوریکه کاهش نفوس و جمعیت انسانی، عوارض جبرانناپذیری را در عرصه اجتماعی و اقتصادی به جای میگذاشت؛ با در نظر گرفتن این موضوع که شدت بروز بیماری در بین جوامع یکجانشین و متمدن شهری بیش از صحرانشینان بود، بروز این بیماری در طول تاریخ ایران، با کاهش جوامع شهرنشین، بافت جمعیتی ایران را به تدریج به سمت صحرانشینی پیش برد و باعث تاثیرات منفی در فرهنگ و تمدن ایرانی شد. همهگیریهای این بیماری حتی تا سالهای اخیر هم در قسمتهایی از نقاط ایران مشاهده میشد، چنانکه در سال 1265 ه.ق (1849م)، طاعون در بلاد کوهستانی ارومیه شیوع یافت و تنها در یک روز حدود 400 نفر از این بیماری تلف شدند (وقایع اتفاقیه، 12:1373).
در این پژوهش، کوشیدیم با استفاده از روش کتابخانهای و مراجعه به اسناد و نوشتههای مورخان، ابتدا نظری کوتاه به تاریخچه و جغرافیای پزشکی بیماری طاعون در جهان و ایران بیندازیم، سپس نظر پزشکان و مورخان را در مورد همهگیریهای طاعون بیان کنیم و بعد به گزارش و تحلیل همهگیریهای طاعون در دوره تیموری بپردازیم. دوره تیموری را به عنوان گستره زمانی این پژوهش انتخاب کردهایم؛ زیرا این دوره معادل شروع دوره رنسانس در غرب و بروز همهگیریهای مرگ سیاه در اروپا است. در این پژوهش، میخواهیم پاسخی برای پرسشهای زیر بیابیم:
1- آیا بروز طاعون در ایران دوره تیموری با بروز پاندمی مرگ سیاه در اروپا، رابطه خاصی داشت؟
2- آیا نظر مورخان و پزشکان در مورد علائم بیماری طاعون در دوره تیموری با هم منطبق بود؟
3- آیا بروز طاعون در ایران دوره تیموری از الگوی خاصی پیروی میکرد؟
با جستوجویی که در پایگاههای اطلاعاتی و موتورهای جستوجوگر انجام دادیم، تا تاریخ 15 بهمن سال 1392 ه.ش (2014م)، پژوهشی درباره این موضوع انجام نشده است.
تاریخچه و جغرافیای پزشکی طاعون در جهان و ایران
طاعون نوعی بیماری خطرناک و کشنده است که بهدلیل پیشینه تاریخیاش لرزه بر اندام مردم، بهویژه اروپاییان میاندازد.
اولین بار، طاعون در تورات و در سال 1320 ق.م در فلسطین معرفی شد و پس از آن، بهدلیل اپیدمیهای مهلک طاعون، نام این بیماری باعث احساس ترس و وحشت شد.
جالب است بدانیم که در جریان پاندمی سال 542م، حدود صد میلیون نفر از این بیماری مردند و اپیدمی قرن چهاردهم در اروپا، جان یکسوم ساکنان آنجا را گرفت و از آن پس، این بیماری با عنوان «مرگ سیاه» شناخته میشد (صائبی، 1373: 581).
طاعون تاکنون سهبار، به صورت جهانگیر (پاندمیک) حادث شده است؛ بهطوریکه اولین پاندمی ثبتشده در سال 541م، در مصر اتفاق افتاد و از آنجا به اروپا منتقل شد و موجب تلفات شدید و کاهش 60- 50 درصد جمعیت در شمال آفریقا، اروپا و مرکز و جنوب آسیا شد.
دومین پاندمی طاعون که به «مرگ سیاه» موسوم است، در سال 747ه.ق (1346م) اتفاق افتاد و حدود 40 تا 45 میلیون نفر، یعنی یکسوم جمعیت اروپا را به هلاکت رساند.
طاعون بهوسیله موشهای صحرایی و انسانهای مبتلا، به آهستگی از روستایی به روستای دیگر یا با سرعت بیشتری به وسیله کشتی، از کشوری به کشور دیگر منتشر شد.
این پاندمی به مدت 130 سال ادامه یافت و مشکلات سیاسی، فرهنگی و عقیدتی فراوانی بهوجود آورد.
سومین پاندمی طاعون در سال 1271 ه.ق (1855م)، در چین آغاز و به سایر مناطق منتقل شد. همچنان طغیانهای کوچکی از این پاندمی که دوازده میلیون نفر از مردم هند و چین را به کام مرگ فرستاد، در نقاط مختلف جهان در جریان است. بیماری طاعون تقریبا در تمامی قارههای جهان یافت شده است و طاعون انسانی، همواره از بیشتر نواحی آندمیک سابق، به جز استرالیا و غرب اروپا، گزارش شده است.
آخرین موارد گزارش شده از غرب اروپا که بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم بوده، به آلودگی موشهای صحرایی و کک آنها نسبت داده شده است.
کانون طبیعی طاعون در آسیا، از کوههای قفقاز، در مجاورت رودهای ولگا، دن و اورال در شوروی سابق، شرق ترکیه و شمال غربی ایران تا شرق صحرای گبی و شمال شرقی چین وسعت دارد و کانونهای بیماری در استان تسینگهای، سلسله جبال شمال شرقی تبت، کوههای کونلون و پامیر، بیشتر مناطق افغانستان و ایران، جنوبغربی خلیجفارس، دریای عمان، پاکستان و شمالغربی هندوستان یافت شده است (شکل2).
کانونهای مورد بحث، در اروپا و آسیا بهوسیله موانع طبیعی و نواحی مساعد، چنان از یکدیگر جدا شدهاند که به ندرت ممکن است مبادلهای بین آنها صورت گیرد.
این بیماری به صورت همیشگی در برخی از کشورها، مانند هندوستان حضور دارد. در کشور ما هم این بیماری در کردستان به صورت خاموش وجود دارد؛ ولی معمولا اولین بار توسط کشتیها و در بنادر وارد میشود (شکل 3).
تجربیات گذشته نشان داده است که گاهی کانونهای فعال طاعون به مدت 10 سال یا بیشتر، غیرفعال و خاموش میمانند و ناگهان و بهصورت انفجاری، فعال و موجب ابتلای جوندگان یا انسان میشوند. این واقعه بارها در بعضی از کانونهای طبیعی رخ داده است.
طاعون از دیدگاه طب سنتی
از نظر علومپزشکی امروزی، ابتلا به میکروب طاعون و بروز بیماری، به عوامل زیاد و طرق مختلفی بستگی دارد؛ از جمله تماس با کک آلوده، تماس مستقیم با انسانهای مبتلا به طاعون ریوی، تماس با نسوج حیوانات آلوده و محیط کشت باسیل طاعون، تماس با گربههای آلوده به پنومونی طاعونی و تماس با شپش و کنه آلوده. انسان با قرار گرفتن در چرخه انتقال حیوانی طاعون یا ورود حیوانات وحشی آلوده یا کک آنها به اجتماعات انسانی، به این بیماری مبتلا میشود.
حیوانات اهلی نیز ممکن است کک آلوده به طاعون جوندگان را به منازل منتقل کنند. آلودگی شدید جوندگان شهری، موجب همهگیری حیوانی و انسانی طاعون میشود و انسان نقش میزبان اتفاقی را ایفا میکند (صائبی، 1373: 588).
به طور دورهای و بهدلایل عمدتا ناشناخته، ممکن است افزایش جمعیت به حد غیرطبیعی برسد و بر احتمال انتشار طاعون بیفزاید.
با ازدیاد جمعیت، تماسها افزایش مییابد و ظرفیت محل سکونت طبیعی از حد خارج میشود؛ بنابراین، مهاجرتهای دستهجمعی و افزایش حساسیت به بیماری، تحت استرسهای فیزیکی و تغذیهای رخ میدهد.
در گذشته، بیماریهای واگیردار که بسیار مردم را درگیر میکردند و تلفات گروهی بهوجود میآوردند، در زمره وبا و طاعون پنداشته میشدند (تاجبخش، 1385: 377).
موارد متعددی از ظهور بیماریهایی چون وبا و طاعون در کتب مورخان نقل شده است که معمولا با نام عام «امراض وبایی» خوانده میشدند.
امراضی که بهاین نامها خوانده میشدند، در مواردی چون مهلک بودن و داشتن تلفات فراوان یا در مواردی چون مسری بودن، وجه اشتراک داشتند.
دکتر طولوزان نیز در این باره میپنداشت که «در تصنیفات اطبای عرب و عجم لفظ وبا شامل همه امراض عامه وبایی است» (طولوزان، 1375: 963).
ابنسینا در باب طاعون بیان میکند که «ورمی که آن را طاعون مینامیم و کشنده است عبارت است از نوعی ورم که ماده بهوجودآورنده آن به گوهری سمی تبدیل میشود و اندام ورمزده را فاسد میگرداند و رنگ طرفهای نزدیک اندام ورمکرده را تغییر میدهد و ممکن است خون و چرک از آن بیرون آید و از راه شریانها تاثیر بر قلب بگذارد که قی کردن، تپش و غش کردن از نشانههای آن میباشد» (ابوعلی سینا، 1367: 349).
ورمهای نزدیک پشت گوش و زیربغل خطرناکتر هستند؛ زیرا به اندامهای حساس نزدیک هستند و رنگهای این ورمها از سرخ به زرد و سپس کبود یا سیاه بهترتیب خطرناکتر میشود (حسینیجرجانی، 2536: 812).
بهنظر میرسد در دوران تیموری، برخلاف اطبای طب سنتی که میتوانستند به طور قطعی طاعون را از وبا تشخیص دهند، مورخان چندان تفاوتی بین این دو بیماری قائل نبودند و گاهی دو بیماری را معادل هم میانگاشتند؛ برای نمونه، در کتاب روضاتالجنات، در مورد بیماری که هر چند وقت یکبار روی میداد و افراد بیشماری را به کام مرگ میفرستاد، چنین آمده است: «صورت مرض آن بود که ناگاه مردم را دردسر و تب محرق میگرفت و بشره مقداری نخودی یا کمتر و بیشتر بر اعضا پیدا میشد و بعضی هم در یک روز، بعضی دو روز و بعضی در سه روز به جوار رحمت حق میرفتند» (زمچیاسفزاری، 1338: 92).
سمرقندی که یکی دیگر از مورخان این دوره است، در روایتی نسبتا مشابه با روایت قبلی، ظاهر و نحوه بیماری را اینگونه شرح میدهد: «ناگاه کسی را درد سر و تب سوزان میگرفت و دانه مقدار نخودی بیشتر یا کمتر به اعضا پیدا میآمد و بعد از یک یا دو روز به جوار رحمت ایزدی میپیوست» (سمرقندی، 1353: 452).
چنین اظهارنظرهایی مشخص نمیکند که اپیدمیهای موجود، از نوع طاعون بودهاند یا وبا.
حتی گاهی برخی از مورخان در یک جا از هر دو بیماری نام بردهاند؛ چنانکه نویسنده کتاب حبیبالسیر در مورد سرنوشت یکی از بزرگان شهر سمرقند، مولانا جلالالدینمحمد قائنی، هنگام بروز بیماری، مینویسد: «چون مردم از وبا گریزان گشته از شهر بیرون میرفتند، آن جناب آن طایفه را منع میکرد و بالاخره علت طاعون بر وی مستولی شد و بمرد» (خواندمیر، 1333: 12).
خواندمیر در جای دیگر، در مورد دلایل فروکش کردن بیماری در شهر اصفهان میگوید: «به یمن مقدم میرزا پیرمحمد، طاعون و وبا تسکین یافته و اصفهان معمور شد» (همان: 572).
نویسنده کتاب مطلعالسعدین در بیان همهگیری حادث در شهر هرات، مینویسد:
[...] در این سال بر ارادت حضرت ذوالجلال در شهر و بلوکات، وبای عام و علت طاعون واقع شد [...] در جمادیالاولی و رجب این علت در شهر و بلوکات ظاهر شدن گرفت [...] و روزبهروز مرض و علت زیادت میشد.
ناگاه کسی را درد سر و تب سوزان میگرفت و دانه مقدار نخودی بیشتر یا کمتر به اعضا پیدا میآمد و بعد از یک یا دو روز به جوار رحمت ایزدی میپیوست و بسیاری ازصغار و کبار جلای وطن اختیار کرده به اطراف و اکناف بیرون میرفتند و بیشتر به سلامت بازمیگشتند و در شعبان و رمضان طغیان کرد و در شوال و ذیالقعده به آن قبه رسید که نقل کردند که در شهر و بلوکات یک روزه به ده هزار درگذشتند و العهده علیالراوی و گویند یک روز در شهر شمردند چهار هزار و هفتصد تابوت از دروازهها بیرون بردند غیر از آنکه حمالان بیتابوت برداشته و بسیار بر الاغها بار کرده و در مغاکها انداخته و خاک بر ایشان ریخته پنهان ساختند و همچنین در شهر به این نوع دفن کردند و در بلوکات این حالات هم به کثرت و هم به عدد زیاد از شهر بود [...] (سمرقندی، 1353: 536).
نویسنده در یک جمله و در مورد یک بیماری از دو واژه طاعون و وبا همزمان استفاده کرده است و از آنجا که میزان قضاوت ما گزارشهای تاریخی است که در کتب مورخانی همچون سمرقندی، زمچیاسفزاری، میرخواند یا واله اصفهانی آمده است، نمیتوانیم به بیان قاطع بگوییم که کدام بیماری در حالت اپیدمی بوده است.
با در نظر گرفتن مطالعات جدید پزشکی و شواهد تاریخی موجود، درمییابیم که بیماری طاعون رایج در سال 838 ه.ق (1435م) از نوع طاعون خیارکی (ظهور دانههای بزرگ کبودرنگ) بوده است (کاشفی، 2536: 638).
موارد بالا نشاندهنده نبودن پزشکان متبحر در دوره تیموری نیست؛ زیرا عصر تیموریان، دوره درباریان علمدوست و علمپروری بود که برای پزشکان هم حرمت ویژهای قائل بودند.
آثار طبی که به نام سلاطین تیموری تحریر شدهاند، نشاندهنده حمایت تیموریان از پزشکان هستند؛ برای نمونه، میتوانیم به کتابهایی چون وجعالمفاصل که مقدمه نوشتهشده برای آن در منشأالانشا محفوظ است، اشاره کنیم که در آن آمده است: «این کتاب به زبان فارسی است و آن را به «حضرت صاحبقران» تیمور تقدیم میدارد» (خوافی، 2537: 171).
کتاب حفظالصحه نیز در مقدمهاش که در منشاالانشا آمده است، به بهادر خان تقدیم شده است (همان: 34).
کتابهای دیگری که میتوانیم نام ببریم، خلاصهالتجارب و هدیهالخبر از بهاالدوله نوربخشرازی، شرحالاسباب و علامات از برهانالدین نفیسبنعوضکرمانی (حقیقت، 1372: 260) و کتاب القوانینالعلاج و کتاب مراتالصحه نوشته محمدبن علاالدین سبزواری، معروف به غیاث متطبب، هستند (میر، 1363: 151).
کتابهای این دوره بیشتر شروحی بر آثار پیشینیان، همچون ابنسینا، هستند (واصفی، 1349: 76-85).
از مقالهای به قلم مسعود کثیری و راضیه افشاریفر