طاعون شرقی در اروپا
آنچه از این همه در ذهنمان نقش میبندد، سیمای معنوی (spiritual) بیماریای است که نمیتوان به طریق علمی، قوانینش را مشخص و تصریح کرد و ابلهانه است که بخواهیم منشا جغرافیاییاش را تعیین کنیم، زیرا طاعون مصر، طاعون شرق نیست و طاعون شرق، طاعون بقراط نیست و طاعون بقراط، طاعون سیراکوز نیست و طاعون سیراکوز، طاعون فلورانس، طاعون سیاهی که در قرون وسطی،موجب مرگ و میر پنجاه میلیون اروپایی شد، نیست. هیچکس نمیتواند بگوید چرا آدم بزدلی که از طاعون میگریزد، طاعون میگیرد و چپاولگری که اموال جنازهها را به غارت میبرد، مصون میماند. چرا فرار از طاعون و رعایت پاکی و طهارت و انزوا جستن و گوشهگیری، مانع از ابتلا به بیماری و بلاگردان نیست، چرا گروهی هرزه که در ییلاق، خلوت گزیدهاند، مانند بوکاچ و دو رفیق متنعمش و هفت زن خشکه مقدس عیاش، میتوانند روزهای داغی که طاعون بیداد میکند در آرامش به سر برند و انتظار کشند تا طاعون رخت بربندد، چرا در نزدیکی همان محل، در کاخی که به قلعه جنگی بدل شده است، در حلقه قراولان مسلح که از دخول به قصر ممانعت میکنند، همه ساخلو(نگهبانان) و ساکنان قصر، طاعون میگیرند و میمیرند ولی مردان مسلح نگاهبان در ورودی قصر که تنها آنان در معرض ابتلا به بیماری بودند، مصون میمانند. همچنین چه کسی میتواند این واقعیت را توجیه کند که اقدامات بهداشتی و ایمنیای که به فرمان محمدعلی در پایان قرن پیش (قرن ۱۹) با شیوع و شدت یافتن و وخیمتر شدن بیماری طاعون در مصر صورت گرفت، در حفظ و صیانت دیرها، مدرسهها، زندانها و کاخها، موثر افتاد، ولی کانونهای عدیده طاعونی که واجد همه خصائص طاعون شرقی بود، ناگهان در اروپای قرون وسطی در جاهایی که هیچ ارتباط و تماسی با شرق نداشتند، پدید آمد. با عنایت به این خصوصیات و واقعیات شگفتانگیز و اسرارآمیز و متضاد، میتوان سیمای معنوی بیماریای را در صفحه ذهن نقش زد که در اندامها و زندگانی تا حد پارگی و گسیختگی آنها و ایجاد انقباض و اختلال عضلانی رخنه میکند، بسان دردی است که هرچه بیشتر شدت میگیرد، ژرفتر میشود و راههای بیشتری برای رخنه و نفوذ پیدا میکند و اثراتش در نقاط حساس افزایش مییابند.
اما از این آزادی معنوی طاعون در گسترش بیآنکه به وجود موش و میکروب یا به تماس نیازی باشد، میتوان بازی مطلق و تیره و تار نمایشی را استنتاج کرد که میکوشم به تحلیلش بپردازم.
با شیوع طاعون در شهری، سازمانهای مامور اداره امور شهر از هم میپاشد، دیگر نه سازمانی برای حفاظت کوی و برزن و کوچهها و خیابانها و معابر عمومی هست و نه ارتشی و نه پلیسی و نه شهرداریای؛ دستانی که هنوز قوتی دارند، هیمههایی برای سوختن اجساد میافروزند. هر خانواده، میخواهد هیمه آتشی خاص خود داشته باشد و جنازه کسانش را جداگانه بسوزاند. آنگاه به سبب کمبود چوب و جا و آتش، خانوادهها در اطراف تودههای هیزم نعشسوزی، به نزاع میپردازند و سپس همه میگریزند، زیرا شمار اجساد بسیار افزون شده است و دیری نمیگذرد که کوچهها و خیابانها از اجساد مردگانی که بر هم پشته شده؛ همچون اهرام در حال فرو ریختناند و جانورانی که اجساد کناری را میجوند، انباشته میشود. بوی تعفن اجساد برمیخیزد چون شعله در هوا و پشته اجساد همه راهها را میبندد. آنگاه درِ خانهها باز میشود و طاعون گرفتههای هذیانگو با ذهنی انباشته از تخیلات دهشتناک، فریادکنان و زوزهکشان در کوچهها و خیابانها میپراکنند. بیماری که به امعاء و احشاءشان آسیب رسانده و درد و رنج که در همه اندامهایشان میپیچد، فشفشهوار از ذهنشان جستن میکند. طاعون گرفتههای دیگر که بیخیارک و درد و هذیان و لکههای سرخ روی پوست (ناشی از خونریزی) با غرور به خود در آینه مینگرند و احساس میکنند که لبریز از سلامتند، آنچنان مالامال که ممکن است بترکند، ظرف پر از کف صابون در دست برای ریشتراشی و آکنده از تحقیر در حق دیگر طاعونگرفتهها، ناگهان از پای درآمده جان میدهند. از جویبارهای خونآلود ستبر و زهرناک به رنگ دلشوره و تریاک که از جنازهها فوران میکند، شخصیتهای شگفتی با جامهای از موم و شمع و بینیای بلند به درازای یک ذرع و چشمانی شیشهای، سوار بر گونهای کفشهای ژاپنی که از ترکیب دو ردیف ورقههای کوچک چوبی، بعضی افقی به شکل تخت کفش و بقیه عمودی، فراهم آمده و آن کفشهای بلند، آنان را از اخلاط و ترشحات گندیده و عفن مصون میدارد، میگذرند و [اوراد] ابلهانهای زیر لب زمزمه میکنند که فضیلتش مانع از آن نیست که آنان هم به نوبه خود در شراره آتش بسوزند. این پزشکان که در جهل مرکب ماندهاند، فقط ترس و سبک سریشان را بر آفتاب میاندازند.
رذلترین و پستترین مردم که ظاهرا مصونیت دارند، با ولع و حرصی سرسامآور، به درون خانههای گشوده میروند و اموالی را به غارت میبرند که خود به خوبی احساس میکنند که تصور استفاده از آنها بیمورد و عبث است. در آن هنگام است که تئاتر خیمه میزند، تئاتر یعنی چیزی که بیموجبی و بلاعوضیاش (gratuite) مستقیم و بلاواسطه است و آدمی را به انجام دادن کارهایی بیفایده برای احوال حالیه وادار میکند. بازپسین زندگان از کوره در میروند؛ پسری که تا آن هنگام، فرمانبردار و پرهیزگار بود، پدرش را میکشد؛ آدم پارسا گناه میکند؛ آدم هرزه، انسانی پاک میشود؛ خسیس سکههای طلایش را مشت مشت از پنجره بیرون میریزد؛ قهرمان جنگ، شهری را که پیشتر با فداکاری نجات داده بود، به آتش میکشد؛ آدم رعنای خوشپوش، خود را آراسته، به راه میافتد تا بر فراز توده نعشها گشت زند. نه تصور نبود مجازات و نه تصور مرگی نزدیک، برای موجه جلوه دادن چنین حرکاتی که ابلهانه و ناموجهاند، نزد کسانی که باور نداشتند مرگ بتواند لاجرم به همه چیز پایان بخشد، کفایت نمیکند. بنابراین طاعونگرفتگان شفایافته به جای گریز، در محل میمانند.
منبع: کتاب فرهنگ، تئاتر و طاعون/ نوشته آنتوننآرتو
ترجمه جلال ستاری، نشر مرکز