سخنرانی «رویایی دارم» مارتین لوترکینگ در زندگی سیاهپوستان چه تاثیری داشت؟
قهرمان مبارزه با تبعیضنژادی
او در خانوادهای که پدران آن پیشینهای طولانی در خدمت بهعنوان کشیشان باپتیست داشتند، متولد شده بود و در آتلانتا در زمانی که قوانین جیم کرو (قوانینی ایالتی و محلی که بین ۱۸۷۶ و ۱۹۶۵ میلادی در آمریکا به تصویب رسیدند) جداسازی و تبعیض را بهصورت یک واقعیت روزمره برای سیاهان در جنوب درآورده بود، بزرگ شد. او در کالج مورهاس در آتلانتا، دریافت که مذهب یک کاتالیزور قوی برای تغییر اجتماعی است تا اینکه پس از دریافت مدرک دکترای خود از دانشکده معارف دانشگاه بوستون بهعنوان کشیش در کلیسای باپتیست خیابان دکستر در شهر مونتگمری، آلاباما مشغول خدمت شد تا با استفاده از استعدادهای سخنوری خود در ضرورت پایان دادن به جداسازی و نابرابری قانونی تلاش کند. در جریان همین مبارزهها هم بود که در طول ۱۹۶٠ میلادی در تظاهراتهای مسالمتآمیز در آلاباما، فلوریدا و جورجیا دستگیر شد. کینگ مسیر راهپیمایی ۵۴ مایلی سلما تا مونتگمری را برای حق رأی دادن و بسیاری از اعتراضهای دیگر رهبری کرد. او در ۱۹۶۳ میلادی زندانی شد و هنگامی که در حبس بود، نامهای از زندان شهر بیرمینگهام نوشت که پایههای معنوی و فلسفی را برای جنبش حقوق مدنی مورد تایید قرار میدهد. در همان ماه آگوست او سخنرانی مشهور خود «رویایی دارم» را برای بیش از ۲٠٠ هزار تن از مردم که در پارک ملی واشنگتن جمع شده بودند، ارائه کرد. در سالروز تولد مارتین لوترکینگ به بررسی این سخنرانی تاریخی پرداخته میشود.
رویایی دارم
رویایی دارم، نام یک سخنرانی ۱۷ دقیقهای از مارتین لوترکینگ است که در ۲۸ آگوست ۱۹۶۳ میلادی در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهپوستان و سفیدپوستان در برابر بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دی سی ایراد شد. رویایی دارم از مهمترین و مشهورترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا بهشمار میآید. کینگ نخست از اینکه در جمع مردم سخنرانی میکرد، ابراز خوشحالی کرده و گفته بود: از اینکه امروز در تظاهراتی کنار شما هستم که روزی در تاریخ ملت ما بهعنوان بزرگترین رخداد در راستای آزادی به ثبت خواهد رسید، خوشحالم. سپس اعلام کرد با تاسف باید اذعان کنیم که زندگی سیاهپوستان هنوز هم اسیر بند و زنجیرهای تبعیض و جدایی نژادی است... هنوز سیاهپوستان در جزیره دورافتاده فقر به سر میبرند... سیاهپوستان در گوشه و کنار جامعه آمریکا، زار و نزار، خود را تبعیدیانی در کشورشان مییابند. در آنجا مارتین لوتر کینگ سخنرانی خود را با این بحث شروع میکند که ما اینجا در کنار یادبود لینکلن گردآمدهایم، فردی که ۱۰۰ سال پیش بردهداری را لغو کرد؛ اما کماکان سیاهان به حقوق خودشان دست پیدا نکردهاند. او بیان کرد جمع شدهاند تا این اوضاع شرمآور را برملا کنند و بعد اظهار کرد: با نگارش متن مهم قانون اساسی و اعلامیه استقلال، سازندگان جمهوری ما تعهدنامهای را امضا کردند که هر آمریکایی وارث آن است. این سند تعهد کرده است که حق جداییناپذیر همه انسانها- آری، سیاهپوستان و سفیدپوستان هردو- برای زندگی، آزادی و شادمانی تضمین شود. امروز این دیگر عیان است که آمریکا در پیوند با شهروندان رنگین پوستش در انجام این تعهدنامه کوتاهی کرده است و به جای احترام به این پیمان مقدس به سیاهپوستان «چک» بیپشتوانهای داده؛ چکی که با عبارت «موجودی کافی نیست» برگشت خورده است.
لوترکینگ در ادامه سخنرانی خود گفته بود: ما همچنین به این مکان تقدیس شده آمدهایم تا شدت اضطرار موقعیت کنونی را به آمریکا خاطرنشانسازیم. امروز زمان آن نیست که وقت خود را صرف اقدامات تجملی مانند خونسردی یا تزریق داروی مسکن پیشرفت تدریجی کنیم. وقت آن رسیده است که وعدههای واقعی دموکراسی بدهیم. وقت برخاستن از تاریکی و گودال مهلک جدایی نژادی و گذار به جاده روشن عدالت نژادی فرا رسیده است. امروز روز رهایی کشور از ریگهای روان بیعدالتی نژادی و کشاندن آن به زمین استوار برادری است. امروز وقت تحقق بخشیدن به عدالت برای همه فرزندان خداست.
او سپس به بررسی اینکه در آمریکا در حق سیاهپوستان اجحاف میشود، پرداخت و به مردمی که آنجا جمع شده بودند، تاکید کرد: به میسی سی پی برگردید، به آلاباما برگردید، به کارولینای جنوبی برگردید، به جورجیا برگردید، به لوئیزیانا برگردید، به محلههای خود در شهرهای شمالی کشور برگردید و مطمئن باشید که این وضعیت میتواند دگرگون شود و دگرگون هم خواهد شد. نگذاریم در دره ناامیدی غوطهور شویم. خطاب من امروز با شماست، دوستان من، اگرچه با دشواریهای امروز و فردا رو دررو هستیم؛ اما من هنوز هم رویایی دارم. این رویا، رویایی است که ریشههای ژرفی در «رویای آمریکا» دارد و بعد عنوان کرد این رویا این است که روزی این کشور بهپا میخیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان میبخشد... رویای من این است که روزی فرزندان بردههای پیشین و فرزندان بردهداران پیشین بر فراز تپههای سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست. رویای من این است که سرانجام روزی ایالتی مانند میسی سی پی، ایالتی که در آتش بیدادگری میسوزد، در آتش تعدی میسوزد، به واحه آزادی و عدالت بدل خواهد شد. رویای من این است که چهار فرزند کوچکم روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آنها را نه به سبب رنگ پوست که با درونمایه شخصیتشان داوری خواهند کرد.
و باز هم تاکید کرده بود که من امروز رویایی دارم! و سپس گفته بود: رویای من این است که روزی در آلاباما، با آن نژادپرستان وحشیاش، با فرماندارش که از گاله دهانش، عدم پذیرش مداخله در قوانین فرومیچکد، آری روزی در همین آلاباما، پسرها و دخترهای کوچک سیاهپوست خواهند توانست چون خواهران و برادرانی دست در دست پسرها و دخترهای کوچک سفیدپوست بگذارند. رویای من این است که سرانجام روزی درهها بالا خواهند آمد و تپهها و کوهها پایین خواهند رفت، ناهمواریها هموار خواهند شد و ناراستیها راست؛ جلال خداوند آشکار خواهد شد و همه ابنای بشر با هم به تماشای آن خواهند نشست.
مارتین لوترکینگ در سخنرانی خود با تاکید تمام اعلام کرده بود که این امید ماست. این باوری است که با خود به جنوب میبرم. با این باور ما خواهیم توانست از کوههای ناامیدی سنگ امید بتراشیم. با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم. با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادیمان فراخواهد رسید. روزی که همه فرزندان خدا خواهند توانست سرود آزادی را با مفهومی نو بخوانند. «ای کشور من،ای سرزمین زیبای آزادی، برای توست که میخوانم. سرزمینی که پدران من در آن درگذشتند، سرزمین فخر زائران، بگذار از هر گوشه کوهساران زنگ آزادی به صدا درآید.»
وی در ادامه سخنرانی تاریخی خود اعلام کرده بود که اگر قرار است آمریکا به کشوری بزرگ تبدیل شود، این باید به حقیقت بپیوندد. پس بگذارید زنگ آزادی از فراز تپههای شگرف نیوهمپشایر به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از کوههای بلند نیویورک به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از بلندیهای الگینی پنسیلوانیا به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از فراز قلههای پر برف کوههای راکی کلورادو به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از شیبهای پرکرشمه کالیفرنیا به صدا درآید. نه تنها اینها؛ بگذارید زنگ آزادی از بلندیهای «استون جورجیا» به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از کوه «لوکاوت تنسی» به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از هر تپه و خاکریز- از هر کوهسار میسی سی پی به صدا درآید و ادامه داد: بگذارید زنگ آزادی به صدا درآید و زمانی که چنین شد، زمانی که گذاشتیم زنگ آزادی به صدا درآید- آنگاه که گذاشتیم زنگ آزادی از هر روستا و هر دهکده، از هر ایالت و هر شهر به صدا درآید، خواهیم توانست رسیدن آن روزی را جلو بیندازیم که در آن روز همه فرزندان خدا- سیاه و سفید، یهودی و غیریهودی، پروتستان و کاتولیک- خواهند توانست دست در دست هم بگذارند و آن سرود قدسی قدیمی سیاهان را سردهند: سرانجام ما آزادیم! سرانجام آزادیم! سپاس خداوند متعال را، سرانجام آزادیم.
لوترکینگ در این سخنرانی که در آن عبارت «رویایی دارم» تکرار میشد، درباره آرزوی خود سخن گفته و ابراز امیدواری کرده بود زمانی در آمریکا طبق مرام و آرمان خویش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسانها را به چشم ببیند.
دموکراسی که باید در جامعه پیاده شود
یکی از موضوعاتی که لوترکینگ در سخنرانیهایش مطرح میکرد این بود که ما برایمان فقط یک تعهدنامه یا یک قانون اساسی کفایت نمیکند. آن چیزی که برایمان مهم است اینکه این قوانین در جامعه پیاده شوند. دموکراسی عبارت است از وجود دموکراتها، افرادی که به دموکراسی اعتقاد دارند، آنهایی که برای دموکراسی مبارزه میکنند و افرادی که برای آزادیخواهی و برابریطلبی مبارزه میکنند. پس جنبش سیاهان آمریکا از دیدگاه فردی مثل مارتین لوتر کینگ فقط برای سیاهان نیست، بلکه برای سفیدپوستان آمریکا هم هست؛ چون دموکراسی آنها هم با دستیابی سیاهان آمریکا به حقوقشان، پیشرفت خواهد کرد.
اینها همه به نوعی به اینکه لوتر کینگ از کجا میآید و چه تاثیراتی را با خود به همراه میآورد، مربوط است. لوترکینگ ابتدا یک کشیش باپتیست سیاه است، تعلیمات الهیاتی دارد؛ اما فلسفه هم خوانده، همچنین تحت تأثیر خشونتپرهیزی گاندی هم هست با فعالان سیاسی آمریکا هم ارتباط دارد و به نوعی میتوانیم بگوییم که با سندیکالیستها و با اتحادیههای کارگری هم همکاری میکند. بنابراین تمام این شیوههای مختلف مبارزاتی است که لوترکینگ را لوترکینگ میکند و از او یک رهبر مهم میسازد.
جایزه صلح نوبل به لوتر کینگ
مساله مهمی که اتفاق افتاد این بود که برای نخستین بار مردم سخنرانی لوتر کینگ را از تلویزیون، رادیو و جراید آمریکا و دنیا شنیدند، خواندند و با چهرهاش آشنا شدند و بعد از این واقعه جایزه صلح نوبل به مارتینلوترکینگ اختصاص یافت. بعد از آن حضورش اهمیت بیشتری پیدا کرد و یک سال بعد از این واقعه لیندون جانسون رئیسجمهوری وقت آمریکا، لایحهای درباره حق رای سیاهان و حقوق مدنی سیاهان را امضا کرد و از آن به بعد سیاهان هم توانستند در رایگیری شرکت کنند.
اما تمام این مسائل باعث نشد که نژادپرستی در حق سیاهان پایان پذیرد، برای اینکه به هر حال ایالتهای جنوبی کماکان نژادپرست هستند و جنبش لوترکینگ و سیاهان ادامه پیدا میکند تا در ۱۹۶۸ میلادی سرانجام لوترکینگ را میکشند.
این سخنرانی لوترکینگ در ۲۰۰۴ میلادی توسط کتابخانه کنگره آمریکا با عنوان «اثر برجسته فرهنگی و تاریخی ماندگار» به فهرست گنجینه ملی ضبط آمریکا افزوده شد. همچنین این سخنرانی منبع الهام بسیاری از خوانندگان و نوازندگان آمریکایی نیز شد.