شرح شهر شیراز
با این وصف، در اثر لطف رفیق هلندیام، آقای وان موفق میشوم با چارواداری وارد مذاکره شوم و اسب کرایه کنم. انعقاد این قرارداد بسیار طول میکشد و مرا به زحمت میاندازد. بالاخره بعد از یک ساعت گفتوگو قرارداد به امضا میرسد. قرار است روز سهشنبه حرکت کنیم و اگر خدا بخواهد پس از دوازده یا سیزده روز به اصفهان خواهیم رسید. اما تعداد همراهان و مقدار لوازم و اثاثیه من در مقایسه با مالهایی که کرایه کردهام، زیاد است، ولی ظاهرا حیوان بیشتری برای کرایه وجود ندارد. این موضوع مرا وامیدارد که یکی از مستخدمان ایرانی را جواب گویم و مقداری از اثاثیه را که در بوشهر خریداری شده است از قبیل ظروف و تختخواب و غیره در بازار بفروشم و تنها وسایل خورد و خواب را نگاه دارم. اما به هر حال، لازم است هرچه زودتر تصمیمگرفته مساله را فیصله دهم.
امروز با آن شیرازی مهربانی که پیشنهاد کرده بود باهم از پشتبامها به دیدن مساجد برویم، قرار ملاقات دارم. پس از آنکه دو نفری از دالانهای تاریک عبور میکنیم، از راهپلکان داخلی خانه ویرانهای به قسمتی از بامهای شهر میرسیم. پشتبامهای صدها خانه به یکدیگر متصل است بهطوری که از پیوستگی آنها، گردشگاه پهناور و غمانگیزی بهوجود میآید که کاملا روشن و همهجای آن دارای پستی و بلندی است؛ مثل این است که موشهای عظیمی بهکار پرداخته، آن پستی و بلندیها را ایجاد کردهاند. علفهایی که روی پشتبامها روییده، زرد شده و بر روی آنها همانطور که در مورد کوچهها هم ذکر کردیم، کثافت ریختهاند. در این هنگام که هنوز آفتاب عصر سوزان است و در این فضایی که به بیابان کوچکی شباهت دارد، از دور، دو یا سه گربه دیده میشوند که درصدد دزدی یا بهچنگ آوردن شکارند و نیز دو یا سه تن انسان که جامههایی بلند به تن دارند و سر به جیب تفکر فرو بردهاند، بهچشم میخورند. همه گنبدهای مساجد با کاشیکاریهای آبی و سبز، استوار برجای ایستاده، به جواهر گرانبهایی میمانند که از میان توده خاک شیراز سر بر کشیده باشند. در فواصل معین، گودالهای چهارگوشی وجود دارند که رنگ سبز درختان نارنج و گیاهان از آنها پیدا است. این چهارگوشها عبارتند از: حیاطهای محصور، باغهای کوچک و خانههای دولتمندان. در اینجا روزها خلوت است و کسی دیده نمیشود، ولی در این ساعات و حدود اذان صبح کسانی در آن رفت و آمد میکنند؛ زیرا مشخص است که پاهای متعددی خاک را فشردهاند و جادههای کوبیدهشده به همه اطراف امتداد دارد. شیرازیان بر روی سقف خانهها، کوچهها و شهر به گردش پرداخته و از پشتبام منازل خویش بهعنوان محل ریختن اشیای زائد استفاده میکنند.
بنابراین در آنجا همهچیز حتی اسبمردهای که کلاغان گوش آن را خوردهاند یافت میشود. تمام فعالیت شیرازیها در زیر این قشر خاکی که شبیه به جلد لاکپشت است انجام میپذیرد. چون زیر طاقها، هوای آزاد وجود ندارد، مردم تاحدودی گرفته بهنظر میرسند ولی در عوض همهجا سایه و خنک است و علاوه بر این، انسان در آنجا از بارانهای سیلآسا در امان است و حال آنکه در پشتبامها همانند شهرهای مغربزمین آدمی در معرض حوادث آسمانی قرار دارد.
همه بناهای کاشیکاری شده قدیمی که از پایین خوب دیده نمیشوند، گنبدهای بزرگی که برآمدگیهایی چون تخممرغ دارند، برجهای چهارگوش و اهرم کوچکی که به شکل ستونهای نیمتنه و دوک ساخته شدهاند از دور و نزدیک، در سطح سبز و خرم پشتبامها و فضای اطراف نمایان و درخشاناند.
پشتبامهای سبز، شبیه به چمنزار کثیف و ناهنجاری است که از درون آن و از پایین کوچهها و تونلهایی که در پیچ و خمها با یکدیگر تلاقی میکنند، بانگ مردم، صدای تاخت و تاز اسبان کاروانها و بازرگانان، همه مبهم و آمیخته بههم شنیده میشود. گرچه پشتبامها به یکدیگر ارتباط دارند ولی ارتفاع همه آنها یکسان نیست و بنا بر این باید بالا و پایین رفت و خطر افتادن وجود دارد. علاوه بر این در بالای محلههای خراب شهر، سوراخها و شکافهایی نیز یافت میشود ولی خیابانهای طویل و مستقیم بازار، جاده سهلالعبور و راحتی را پدید آورده که در فواصل معین، دارای سوراخها و شکافهایی است که از آنها، هوای لازم برای تنفس کسانی که در پایین هستند، وارد میشود و هنگام عبور از نزدیک هریک از آنها، صدای قیل و قال بهگوش میرسد. برای نزدیکشدن به مسجد آبیرنگی که قدیمیترین و مقدسترین مسجد شیراز است، اکنون از روی بازار مسگرها میگذریم. در اینجا صدای عجیبی شنیده میشود که از هزاران چکش برمیخیزد و مثل این است که صدای مزبور از اعماق زمین بهگوش میرسد.
گاه چشم انسان به درون حیاطی میافتد ولی زیاد نگاهکردن نشانه بیادبی است. دیوارهای خاکی این حیاطها، که مانند سایر جاها رو به ویرانی میرود به کاشیهای قدیمی با رنگهایی گوناگون مزین است. در داخل حیاطها درختان نارنج و بوته گلسرخ، غرق در گلاند. بر روی این بامهای کثیف که علفهای آنها مانند فصل پاییز به رنگ قرمز درآمده، آفتاب ایران تا حدودی گزنده و سوزان است و از این جهت، انسان واقعا میل دارد در پایین و زیر سایه زندگی کند. سرانجام هنگامی که به مسجد زیبای مقدس رسیده، از نزدیک به آن مینگرم، آن را ویرانهای بیش نمییابم. زیبایی رنگهای سبز و مینایی بنا، انسان را مبهوت میکند ولی اساس و بنیان آن در معرض خرابی و نابودی است و حتی احتمال تعمیرش هم نمیرود. گاهی در میان الوان گوناگون کاشیهای آبی رنگ، اندک رنگ سبز و زردی نیز دیده میشود که با آنها آمیخته است و از دور به شکل فیروزههای قدیم جلوه میکند. شاخههای گل زنبق و گلسرخ نیز در کاشیها بهکار رفته است. گویا استادان کاشیساز، این شاخههای گل را بر حسب اتفاق و تصادف در میان کتیبههای بزرگ مذهبی، که با خط سفید روی زمینه آبی اطراف درها و حاشیهها نوشته شده، بهکار بردهاند. از کجا میتوان وارد مسجد شد؟
سفرنامه بهسوی اصفهان
اثر: پیر لوتی/ ترجمه: بدرالدین کتابی