محمدعلی فروغی مرد اندیشه و فرهنگ و سیاست
بهطور خلاصه در ترازوی این بنده فروغی در زمره خدمتگزاران راستین ایران بهشمار میرود. اینکه پارهای از دستگاههای میلی در چند دهه اخیر کوشیدهاند از او و امثال او چهرهای تیره و تار ترسیم کنند هرگز نتوانسته است از قدر او در چشم و دل آنان که آگاهیهای ژرف و راستین از فراز و فرودهای تاریخ جدید و معاصر ایران دارند چیزی بکاهد. البته کارنامه او- در حوزه عمل و سیاست- از کاستیها و ایرادات تهی نیست و جای نقد و بررسی روشمندی دارد. این چند خط با شتاب قلمی شد تا با اندکی تاخیر، یاد او را در سالگشت درگذشتش، گرامی بداریم و از خدا بخواهیم که مانند او را برای ایران فراوان گرداند.فروغی در پارهای از حوزههای اندیشه و دانش و ورود اندیشهها و دانشهای مدرن به ایران و زبان پارسی پیشگام بود. یکی از نخستین آثار حقوقی را درباره آداب مشروطیت، اقتباس و تالیف کرد. همچنین است اثری درباره علم اقتصاد جدید و اثری درباره نقد ادبی با عنوان آیین سخنوری، بهویژه نگارش اثر ماندگار و دورانساز سیر حکمت در اروپا. در عرصه تصحیح انتقادی آثار قدما از پیشگامان بود و تصحیح او از کلیات سعدی، پس از این همه سال، همچنان در صدر قرار دارد. و... خدایش بیامرزاد.
تاریخنگاری فارسی و رسالت مورخ
دیشب با دوستی بحثی کردیم درباره تاریخنگاری فارسی و رسالت مورخ. در آخر بحث این دوست از من درباره مورخانی پرسید که در مسیر دانشگاهی من و در حرفه من بهعنوان یک مورخ آماتور تاثیرگذار و الهامبخش بودهاند. به اشتراک گذاشتن پاسخ من به این سوال در اینجا شاید خالی از لطف نباشد.
از میان مورخان ایرانی من به شدت تحث تاثیر احمد کسروی، فریدون آدمیت و یرواند آبراهامیان بوده و هستم. از این سه مورخ آموختم تاریخنگاری و مورخ بودن با ایرانشناسی و ایرانشناس بودن از اساس متفاوت است. ایرانشناس میکوشد نسبت گذشته با حال را در تعلیق نگه دارد و در خفا ارزشهای اروپامحورانه خود را به خواننده حقنه کند. سرانجام این تعلیق، تلقین توهم گسست زمان حال از گذشته تاریخی ماست. این سه مورخ به من نشان دادند ماحصل اینکار نوعی نهیلیسم تاریخی خواهد بود. مورخ باید به صراحت با بحث از ارزشهای مورد قبول خود آشکارا در فرآیند خلق معنا و فهم گذشته مداخله کند. چون تاریخ عتیقهشناسی نیست و روایتهای تاریخی ما مستقیم یا غیرمستقیم بهواسطه برخی میانجیها به رخدادهای آتی در جامعه شکل خواهند داد.
در میان مورخان غربی هم فیلیپ آریس، مورخ فرانسوی و ایپی تامپسون، مورخ انگلیسی به شکل دیگری به مسیر فکری من بهعنوان یک مورخ آماتور جهت دادند. از این دو مورخ آموختم که ایرادی ندارد شما به یک دسته ارزشها و عقاید جزمی باور داشته باشید. فیلیپ آریس در میان مورخان عموما جمهوریخواه و چپگرای فرانسوی، سلطنتطلبی مومن بود و تامپسون هم در تمام حیات فکریاش در میان مورخان عموما محافظهکار انگلیسی مورخی وفادار به مارکسیسم بود. اما از این دو آموختم که چگونه همین ارزشها یا باورهای جزمی به میانجی تحقیقات تجربی تاریخی، نه تنها افقهای جدیدی برای حل مسائل و بحرانهای جامعه به روی ما میگشایند که در تاریخنگاری جریان غالب خواسته و ناخواسته نادیده گرفته میشوند، بلکه همین تحقیقات تاریخی بر پایه آن ارزشها کمک میکند تا خود این باورها و ارزشهای جزمی به محک واقعیت خورده و راه برای معقول شدن و گشودهتر شدن این ارزشها و باورها باز شود و بدیلهای دیگری برای حل بحرانهای جامعه ممکن شود.
ذکر یک نمونه انضمامی منظور صحبت من را روشنتر خواهد کرد. فیلیپ آریس در زمان اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم در مدرسه ملی پرورش مقامات اداری که تحت حمایت حکومت ویشی بود و در لاشاپل اون ساوال در شمال پاریس قرار داشت، بهعنوان معلم به کار مشغول بود. او در ابتدا نظر بسیار مساعدی به تجربه تدریس در لاشاپل داشت؛ اما در ادامه این همکاری موجب دلسردی او شد. مدیران مدرسههایی که او در آن تدریس میکرد همچون سخنگویان آموزشی حکومت ویشی در کل، ادعا میکردند که شکست نظامی تحقیرآمیز فرانسه را میتوان به انحطاط اخلاقی و جسمی جوانان فرانسوی نسبت داد و برای درمان این انحطاط، سیاستی را پیشنهاد میدادند که مبتنی بر ساختن خانوادههای پرجمعیت بود. از آریس بهعنوان یک معلم انتظار میرفت به پیشبرد این نوع ایدهها کمک کند. اما گفتوگو با جوانانی که دانشجوی وی بودند و عمدتا به خانوادههای کارگری اطراف پاریس تعلق داشتند به این منجر شد که دیدگاههای رسمی حکومت را به چالش بکشد. آنها داستانهای نگرانکنندهای از زندگی زناشوییشان برای او تعریف کردند. از افتادن به دام روابط نامشروع و از آبستن کردن ناخواسته معشوقههایشان گرفته تا ملاقات مخفیانه با قابلههایی که با عمل دردناک و پرخطر کورتاژ به شکل غیرقانونی سقطجنین میکردند. آریس به این نتیجه رسید که بحرانهای شخصی آنها نشان از نادیده گرفتن برخی حقایق اساسی و مسوولیت پذیری در رفتارهای جنسی دارد و این بحرانها نه با تهذیب اخلاقی بلکه با روشنگری جنسی حل میشوند. او همچنین با بیاطلاعی دانشجویانش از اصل و نسب خودشان مواجه شد. او در مقایسه با آنها علاقه شدیدی به اصل و نسب خودش داشت و دانش عمیقی دراینباره داشت. آریس تشخیص داد که این حوزه اگزیستانسیالیستی زناشویی نوجوانان و جوانان در پردهای از حجاب قرار دارد و به مراتب پیچیدهتر از آن چیزی است که حکومت ویشی با پرهیزکاری خود آن را میپذیرد. بحثهای اینچنینی او را به تامل درباره برداشتن حجاب از تاریخ مخفی ماجراجوییها و بداقبالیهای جوانان واداشت: کنجکاوی او نقطه آغازی شد برای تحقیقاتش در این حوزه ناشناخته از تاریخ فرهنگی که وی در باقی عمر خود به تحقیق در آن پرداخت. همانطور که میدانیم در فرانسه سلطنتطلبی در پیوستگی تاموتمام با ایدئولوژی محافظهکاری بود و حفظ صورت سنتی نهاد خانواده از پایههای مهم ایدئولوژی محافظهکاری است.
این درسی است که ما مورخان آماتور میتوانیم از تجربیات مورخان بزرگ قرن بیستم بیاموزیم.
محمدجواد عبدالهی، دانشآموخته تاریخ