واکاوی سیاست موازنه مثبت قوامالسلطنه
سیاستمدار بیگانهگرا
او همه امکاناتی را که در دست داشت برای حل مشکل در چارچوب قانون ملی شدن نفت آزموده بود و میدانست که انگلستان حاضر به کنار آمدن با دولت او نیست. انگلستان در مذاکراتی که داشت میکوشید تا آنجا که ممکن است امتیازاتی از مصدق بگیرد، نه به این قصد که با وی کنار بیاید بلکه برای آنکه صورت قانون ملی شدن نفت را بشکند و جاده را برای حصول توافق با جانشین مصدق هموار سازد.دکتر مصدق میدانست تا هرجا که او انعطاف نشان دهد و هر امتیاز که در مذاکره قائل شود او را از اصول خود جدا خواهد انداخت و توافقی هم میسر نخواهد شد. درباریان، ارتشیان و مجلسیان نیز منتظر بودند تا قوام نامزد مشترک بریتانیا و آمریکا زمام کار را در دست گیرد.اما حوادث روزهای آخر تیرماه صحنه را یکسره عوض کرد و حسابها را بر هم زد و دوره تازهای آغاز شد.
مجلس شورای ملی بعدازظهر روز سیام تیرماه با اکثریت ۶۱ رای از ۶۴ نفر نماینده حاضر اظهار تمایل به زمامداری مجدد دکتر مصدق کرد. عصر روز سیام تیرماه دکتر مصدق به ملاقات شاه در کاخ سعدآباد رفت و در اثنای همین ملاقات بود که علاء مژده آورد که دیوان دادگستری بینالمللی با اکثریت ۹ رای در برابر ۵ رای تصمیم خود را به نفع ایران اعلام کرده است. ملاقات شاه و مصدق تا ساعت هشت و نیم بعد از ظهر به طول انجامید و معلوم بود که شاه این بار با تصدی وزارت جنگ از سوی مصدق مخالفت نخواهد کرد. مصدق نیز برای اطمینان خاطر شاه در اول مرداد ماه سوگندنامهای را در پشت قرآن نوشت و به وسیله سپهبد یزدانپناه برای شاه فرستاد. متن سوگندنامه چنین بود:
دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاستجمهوری را قبول نمایم (خاطرات و تالمات دکتر مصدق، ص۲۶۰).
ترس شاه همه از این بود که مبادا قوام یا سید ضیاء در مقام تغییر رژیم برآیند و کینه دیرینه از خاندان پهلوی بستانند. اینک مصدق اطمینان میداد که او خود به چنین کاری دست نخواهد زد و اگر هم دیگری چنان کرد از قبول سمت ریاست جمهوری خودداری خواهد ورزید.مصدق امیدوار بود که به این ترتیب «کلی رفع نگرانی از اعلیحضرت بشود و دشمنان مملکت در این موقع که ما گرم مبارزه با اجنبی هستیم هر روز نتوانند به نوعی ذهن ایشان را مشوب نموده اختلافی میان دربار و دولت بیندازند و از این راه به اساس نهضت ملی ضربتی بزنند.» (همان، ص۲۱۱)
مصادره اموال قوام
آیتالله کاشانی و هواداران او معتقد بودند که مصدق درباره مسبب حوادث ۳۰ تیر ماه سهل انگاری میکند. احساسات مردم در تهران و ولایات برانگیخته شده بود و بقایی و حزب او آتش را دامن میزدند.از نظر مصدق دولت قوام بنا به رای تمایل مجلس و فرمان شاه بر سر کار آمده بود و متصدیان و مجریان امر که در حکومت چهار روزه قوام سیاست دولت قانونی کشور را به کار بسته بودند تقصیری نداشتند. اگر کشت و کشتاری شده بود تقصیر دربار و اکثریت مجلس بود که خود را آلت دست عمال خارجی کردند و دولتی را که مورد قبول مردم نبود روی کار آوردند. در هر حال اختلاف نظر اساسی بین طرفین وجود داشت. در جلسه نهم مرداد شمس الدین قناتآبادی که از خواص اصحاب آیتالله کاشانی بود رسما این سوال را در مجلس مطرح کرد:
۱- احمد قوام مسبب اصلی کشتار سیام تیر ۱۳۳۱ در کجاست و آیا دولت نظر دارد او را دستگیر و محاکمه نماید یا خیر و اگر نظر دارد چه اقدامی برای دستگیری نامبرده نموده است و اگر قصد دستگیری و محاکمه احمد قوام را ندارد دلیلش را برای روشن شدن افکار عمومی بیان دارد.
۲- سایرمسببین و عاملین کشتار سی تیر چه کسانی هستند؟ آیا کسی دستگیر شده و پرونده مربوطه در چه مرجعی است و چه مراحلی را طی میکند؟ (روزنامه اطلاعات، ۹مردادماه ۱۳۳۱)
در همین جلسه نهم مرداد مجلس بقایی و مکی نیز بر لزوم مجازات عاملان فجایع سیاسی و امنیتی تاکید کردند.درجلسه ۷ مرداد طرح ماده واحدهای به منظور تعقیب و مجازات احمد قوام از سوی نمایندگان پیشنهاد شد و در جلسه ۱۲ مرداد طرح دیگری بهعنوان اصلاح طرح اول به تصویب رسید و به موجب این طرح احمد قوام بهعنوان یکی از عوامل موثر در قتل و فجایع اخیر تشخیص و مفسد فیالارض شناخته شد و کلیه اموال و داراییهای او جزء اموال عمومی به حساب آمد.(موحد، ج دوم، ۱۳۹۵ص، ۳۲۹)
ارسنجانی «علت اساسی» حوادث تیرماه ۱۳۳۱ را «فرسودگی و ناتوانی مزاجی» قوام میداند.(نشریه بامشاد، شماره ۱، صص۱۳۳۵، ۲۸-۲۱) علیاصغر امیرانی نیز بر آن است که «قوامالسلطنه هم گول خورده بود، او نمیدانست که... آن ایادی مرموزی که حس جاهطلبی او را برانگیخته و در روی کار آمدن او به او کمک کرده بودند منظورشان سقوط مصدق بود نه صدراعظمی جناب اشرف» (مکی، ص۱۳۰).
پس از ۳۰ تیر، قوام مدتی پنهان بود؛ مجلس هفدهم در ۱۲ مرداد ۱۳۳۱طی قانونی او را «مفسد فیالارض» دانست و مصادره اموالش مطرح و تصویب شد و برخی نمایندگان مجلس به ویژه دکتر بقایی که خود روزگاری در شماریاران قوام بوده و ورود به مجلس پانزدهم را مدیون او بود و پیش از ۳۰ تیر نیز از تماس پنهان و تلاش برای توافق با او فروگذار نکرده بود، کینخواهی از قوام را در راس کوششهای سیاسی خود قرار داد. ولی تصویب و عملیاتی کردن قانون مصادره اموال قوام با مشرب سیاسی مصدق ناسازگار بود. به دستور او عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری وقت، قانون اجازه تعقیب قوام را به مناسبت وقایع ۲۶ تا ۳۰ تیرماه به مجلس برد. این قانون در ۱۳ آبان تصویب شد و به دنبال این کار، قوام به خانه خود بازگشت و پیگیری او به دادگستری واگذار شد که با آهستگی معمولی خود پرونده او را دنبال کند. در واقع پس از ۳۰ تیر مصدق نه تنها کوششی برای تسریع تنبیه و انتقامگیری از قوام نکرد، بلکه به اعتراف ارسنجانی از آسیب دیدن او هم جلوگیری کرد.(مکی، ص ۱۴۴)
شهید واقعی سی تیر
قوام در واکنش به این تصمیم مجلس شورا نامهای به مجلس سنا آورد و در آن خود را شهید واقعی سی تیر خواند و مدعی شد که او روز شنبه ۲۸ تیر استعفا داده بود و بنابراین مسوولیتی از باب حوادث روزهای ۲۹ و ۳۰ تیر متوجه او نیست. او تاکید کرد که حکومت نظامی تهران با تصویب مجلس و در زمان دولت خود مصدق برقرار شده بود و جلوگیری ماموران اننظامی از تجمع و تظاهرات مردم در دوره حکومت نظامی وظیفه قانونی آنان بوده است.او شخصا نه در انحلال حکومت نظامی دخالت داشته و نه دستور خاصی به فرمانداری نظامی صادر کرده است.(همان، ۳۳۰) قوام در نامهای به مجلس درخصوص مصادره اموالش نوشت «من در طول خدمتگزاری طولانی خود دچار معارضه با سیاستهای خارجی بودهام و هم کم و بیش از من رنجیدگی دارند ولی معارضه من همیشه برای حفظ منافع ایران و مصالح مملکت بود.»(روزنامه باخترامروز، ۱۶مرداد۱۳۳۱)
نتیجهگیری
قوام و مصدق هر دو در طول زندگی سیاسی خود، به تاثیر قاطع قدرتهای بیگانه در امور ایران باور داشتند. اما در حالی که مصدق چاره دشواریهای ایران را در کاهش نفوذ بیگانگان میدانست و میخواست آنها به یک اندازه از دخالت در امور ایران بیبهره بمانند (موازنه منفی)، قوام میخواست دخالت سه قدرت بزرگ انگلستان، شوروی و آمریکا هر سه به یک اندازه باشد و این دخالتها یکدیگر را خنثی کنند (موازنه مثبت). او نیز مانند مصدق دریافته بود که نظام پارلمانی و حکومت مشروطه بدون تحدید قدرت شاه و دربار و استواری اقتدار نخستوزیر ممکن نیست.اما در حالی که مصدق میکوشید این هدف را از راه بسیج آگاهانه مردم و تکیه بر آنها و استوار کردن پایه حکومت مشروطه حاصل کند، قوام از تکیه به قدرتهای بیگانه یا بهرهمندی از آن برای کسب این مقصود روی نمیگرداند. البته هدف اصلی قوام از پیریزی حزب دموکرات ایران، سازمان دادن هواداران خود و ساختن پایگاهی برای نگاهداشت قدرت خود بود ولی وقتی در این امر شکست خورد به همان روشهای گذشته یعنی تکیه به مشتی کارگزار و زدوبند سیاسی برای متزلزل کردن همبستگی مخالفان و کسب قدرت روی آورد.
شکی نیست که سالخوردگی و بیماری نیروی ادراک و تشخیص و پویایی ذهنی قوام را کاهش داده بود و او را در برابر نیرنگها و دستآموزیهای مخالفان آسیبپذیرتر کرده بود؛ ولی شاید قدرتدوستی و جاهطلبی سیریناپذیر خود او انگیزه اصلی رفتار او بود. قوام هوشیارترو آزمودهتر از آن بود که مخالفان مصدق را هواداران صمیمی خود بشمارد؛ اما در بهرهمندی از آنان برای رسیدن به قدرت تردیدی به خود راه نمیداد. تلاشهای قوام برای جانشینی مصدق ناشی از عدم درک زمینه سیاسی و اجتماعی جنبش ملی یا بیتوجهی به آن بود. قوام باید میدانست که حتی اگر از پشتیبانی شاه هم بهرهمند میشد، از مخالفت شدید یاران مصدق آسوده نمیماند و از ابزار رویارویی با این ستیزهجویی که پایه اعتقادی و مسلکی داشت و بر آرمانهای جنبش ملی ایران استوار بود بیبهره بود. شاید برخی بگویند قوام مساله ایران را در مخالفت با مصدق تشخیص داده بود اگر چنین هم بود شیوه او و روشی که برای جانشینی مصدق برگزیده بود با آنچه خود وی وطنپرستی میدانست ناسازگار بود. قوام همیشه خود را قربانی سیاستهای خارجی و نیرنگهای دربار میدانست ولی کمتر بدون بهرهمندی از پشتیبانی کشورهای بیگانه به قدرت رسیده بود و همیشه نیز برای سازگاری با دربار و جلب رضایت شاه آمادگی داشت.
قوام چندان دربند اصول نبود. درگیریهای او با شاه نیز بیشتر ناشی از جاهطلبی و غرور شخصی بود تا دلبستگی به نظام مشروطه، با وجود این صرفنظر از انگیزهها و مقاصد او پیامدهای خواسته یا ناخواسته رفتارش در برابر شاه به سود مشروطهخواهی بود.
امتیاز در خور توجه قوام بر بیشتر رقیبان او دلبستگی به فضیلتهای مدنی آزادمنشی و پاکدامنی و حتی زیرکی و زبردستی سیاسی نبود. آنچه او را از بسیاری دیگر متمایز میکرد پرهیز از آستان بوسی و چاپلوسی آشکار در برابر شاه و دربار و کوشش در حفظ شأن و وقار شخصی بود. قوام همانند بسیاری دیگر از سیاستمداران هم روزگار خود با توجه به مخالفت شاه رسیدن به هدفهای خود را بدون پشتیبانی قدرتهای بیگانه ممکن نمیدانست، اما کوششهای او در جلب پشتیبانی بیگانگان ناشی از سرسپردگی و دلبستگی به آنان و بیگانگان پرستی نبود، بلکه از آنان بهصورت ابزاری برای دستیابی به قدرت استفاده میکرد. اما این استفاده بهایی نیز داشت که اغلب با منافع کشور ناسازگار بود قوام خود مدعی بود که هدف اصلی او از تلاش خستگیناپذیر برای کسب قدرت دلبستگی به حفظ منافع ایران است؛ او در نامهای که در اعتراض به مصادره اموالش به مجلس فرستاد به این مساله اشاره میکند. قوام نمیخواست با آنچه منافع و مصالح ایران میپنداشت آسیب برساند اما برای او قدرت بیش از آنکه وسیله باشد هدف بود؛ هدفی که کمابیش هر وسیلهای را توجیه میکرد.
بخشی از مقالهای به قلم ثریا عباسی قیداری (دکترای تاریخ ایران)