بررسی زمینههای ظهور انقلاب مشروطیت
انقلاب ناتمام
پس در پایان قرن نوزدهم تغییراتی در قشربندیهای طبقات مختلف مردم و حاکمان به وجود آمد، به این ترتیب که با افزایش تدریجی جمعیت شهرها و رشد شهرنشینی و نیز با فروش زمینهای دولتی (به خاطر مشکلات مالی داخلی و نظامی و خارجی) زمینداران بزرگی از میان طبقه تجار و دیگران وارد میدان شدند و فئودالیسم شهری را به وجود آوردند و از سوی دیگر همین تجار، بنیانگذار یک نوع بورژوازی ملی شدند و با همکاری درس خواندهها که تعدادشان روزافزون شده بود (که در نتیجه کوششهای اصلاحی امیرکبیر صورت گرفته بود) و نیز با آغاز نهضت ترجمه (که توسط عباس میرزا در ایران آغاز شده بود) و ترجمه کتابهای گوناگون برای دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی و از سوی دیگر کنجکاوی درس خواندهها برای آگاهی بیشتر از اوضاع تاریخی و اجتماعی اروپا روزافزون شد و از علت العلل انقلاب و ریشه اصلی آن ستمگری بیحد و بیاندازهای بود که در پادشاهی قاجارها در کشور رواج گرفته بود و نیز تاسیس مدارس جدید بهخصوص بعد از دوره ناصرالدین شاه که هدف اولیه آن تربیت ماموران مجرب و مطلع برای وزرای خارجه بود و انتشار روزنامههایی که مایه تحول عظیمی در اندیشههای ایرانیان شد که امثال این روزنامهها عبارت است از: اخبار، قانون و وقایع اتفاقیه و شرف و اطلاع از روزنامههای غیردولتی تربیت و کتب انقلابی نظیر کتاب مرحوم طالبوف تبریزی و زینالعابدین مراغهای در پیدایش انقلاب بسیار موثر بودند.
اغلب نویسندگان تاریخ مشروطیت، سه طبقه روشنفکر و روحانی و بازرگانان را از عناصر اصلی قیام مشروطیت معرفی کردهاند، البته کسروی روشنفکران و نواندیشان را کمی بیاطلاع از اروپا معرفی میکند و به ناآگاهی آنها اذعان میکند و طبقه روحانیون را هم که پیشگامی را به گردن گرفته بودند به دو دسته تقسیم میکند دستهای طرفدار مشروطه و دستهای دیگر طرفدار دربار بودند و از طبقه بازرگانان نامی نمیبرد بلکه از مردمی نام میبرد که از مشروطه هیچ نمیدانستند و به کشور و توده هم دلبستگی نداشتند و درآمدشان به مشروطهخواهی، آرزوی رواج شریعت و پیشرفت دستگاه خودشان بود و سپس اینان بودند که عنوان مشروعه را به میان آوردند و دیر یا زود از میان مشروطهخواهان به کنار رفتند. در این دوره روحانیون چه در داخل و چه در خارج (نجف) تا قبل از استبداد صغیر در انتقاد از استبداد مطلقه حکومت، اعتراض به استقراض خارجی، مخالفت با اعطای امتیاز به کشورهای خارجی و نفوذ آنان در ایران و محکوم کردن پریشانیهای اقتصادی ایران و تعدی به رعایا و دفاع همهجانبه از مشروطیت و مجلس شورای ملی تا قبل از انهدام آن، یکی از عوامل مهم در فراهم آوردن زمینههای لازم برای گسترش مشارکت مردم در انقلاب مشروطیت، و بعد از آن و تضعیف حکومت قاجاریه بود.
روشنفکران این دوره اعم از درس خواندهها و سیاستمداران مذهبی و غیرمذهبی و تجار و تمام طبقات حاکم، در این زمان رهبری سیاسی روحانیون را پذیرفتند و سعی کردند برای رهایی از سانسور و اختناق، مسائل نظری مربوط به اندیشه آزادیخواهی و تجدد و دموکراسی را از دیدگاه مذهب و مستند به آیات و احادیث ارائه دهند.
اما این همدلی با ماجرای شیخ فضلالله و اعدام او و به قتل رساندن بهبهانی از هم پاشید و آن سرآغاز شکاف و اختلاف بین روحانیت و جریان روشنفکری، یا لیبرالیسم و اسلامگرایی و رویارویی بین آنها در مراحل بعدی به شمار میآمد و بیشتر این اختلاف و رویارویی بین روحانیون و روشنفکران روی اصل هشتم قانون اساسی که دلالت بر برابری اهل ممکت ایران در مقابل قانون اساسی و اختلاف بعدی درباره مفهوم آزادی و تعیین قلمرو آن بود. در واقع در این عصر روشنفکران به دنبال اجرای قانون در بعد اجتماعی آن بودند اما علما خواهان اجرای قانون در بعد شریعت بودند.
اهداف مشروطهخواهان و دلایل ناکامی در این اهداف
یکی از عمدهترین اهداف مشروطهخواهان ایجاد «تنظیمات» بود در این راه میرزا یوسفخان مستشارالدوله که کتاب یک کلمه را نوشت و میرزا ملکمخان ناظمالدوله که روزنامه قانون را در لندن منتشر کرد و وجود مردان بزرگی از جمله میرزاتقی خان فراهانی (امیرکبیر) و سید جمالالدین اسدآبادی و ... در روشن شدن افکار ایرانیان و بیداری و ظهور دانش ایرانیان موثر و دخیل بودند.
طرح قانون از سوی روشنفکران ایرانی از واپسین ایام سلطنت ناصرالدین شاه شروع شد و در دوره سلطنت مظفرالدین شاه به اوج رسید، در کنار قانونخواهی، مردم عادی از مشروطیت انتظار داشتند که مشروطه فقر و گرسنگی را از جامعه محو کند و امکانات عادی زندگی را در اختیار آنان قرار دهد آنان سودای ریاست و سروری را در سر نداشتند، بلکه خواهان رسیدن و دستیابی به حداقل امکانات برای تامین یکرنگی آبرومندانه بودند.
در این دوره علاقه و تمایل علمای مخالف استبداد مطلقه، به انجام برخی اصلاحات و اقدامات و اهداف ترقیخواهانه که روشنفکران نیز به عنوان اهداف مشترک بر آن تاکید داشتند و نیز آگاهی غالب این گروه از علما به وجود برخی مغایرتهای ذاتی کارگروههای دموکراسی به شیوه غربی آن با شریعت دینی و اختیارات روحانی از جمله مهمترین علل زمینههای همکاری متقابل گروهی از علما با روشنفکران در مقاطعی از روند نهضت مشروطیت ایران را فراهم آورد.
در این دوران مجلس مردم را به شش طبقه تقسیم کرد: شاهزادگان، اشراف، روحانیون، بازرگانان، زمینداران، کشاورزان و پیشهوران که هر یک طبقه طبق قانون انتخابات اولیه حق داشتند شماری نماینده به مجلس بفرستند. اول و دوم با از میان برداشتن تیولداران و امتیازات اشرافی و ایجاد بوروکراسی جدید از طریق تصویب قانون دیوان محاسبات عمومی در زمینه درآمدها و هزینههای دولت و تصویب قانون ثبت اسناد و املاک و تصویب قانون تشکیل ایالت و انجمنهای محلی و نیز پیشنهاد نظام وظیفه عمومی و توزیع املاک اربابی میان دهقانان و تفکیک وظایف دینی و سیاسی و موارد دیگر در پی ساخت دولت جدید برآمدند، اما شروع جنگ جهانی اول و دخالت بیگانگان در ایران و جنگ و نابسامانی و گرایشهای گریز از مرکز و شورشهای محلی نتوانست به کارکردهای اصلی خود دست یابد و با تعطیل مجلس سوم عملا همه کارهای این مجلس و تشکیلات دولت جدید در دوره پهلوی روی داد.
با این حال با آغاز به کار مجلس در ایران جامعه به سرعت به سنت آشوبگرانه خود که طی قرنها با آن آشنا بود روی آورد، ایران و ایرانیان در این زمان از یک طرف با برداشت نادرست از مشروطه از طرف روشنفکران و آزادی بی حد و حصر بیان و آشوب در عرصههای سیاسی و روزنامهنگاری و نیز دخالت کشورهای بیگانه بهخصوص روسیه، ناکارآمدی و بیاطلاعی خود نمایندگان، محدودیتهای ناشی از قانون اساسی، افزایش امتیازات ریشهدار صدراعظمها، برتری منافع و مصالح خویش نسبت به منافع ملت، رودررویی با نظام حاکم سنتی ایران و همچنین نداشتن درک معقول و فراگیر از آزادی در یک چارچوب خردورزانه و دموکراتیک و بازتاب آن در افکار و رفتارهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی و فرهنگی خود و ناآرامی و شورش، راهزنی در میان ایلات و شهرستانها و مرزها و نیز وجود نداشتن احزاب بادوامتر و با برنامهتر که بعد از مشروطه این احزاب مثل قارچ از زمین سبز شده بودند و نیز درک نداشتن اینکه از مشروطه چه چیزی را میخواهند و همچنین تضاد میان مدرنیته و اسلام و ناسازگاری فلسفی میان این دو مکتب فکری، به طوری که با ورود یکی خروج کامل دیگری را میطلبد و با انواع اتهام زدن، تکفیر و لقبگذاری حتی در میان اندیشمندان و نیز گرایش به خودمختاری و خان خانی و فتنه و آشوب و نیز وقوع جنگ جهانی اول و ورود نیروهای مهاجم به کشورمان و نیز بیشتر نمایندگان این دورهها (۴ دوره) بر ضرورت وجود سلطنت به عنوان تنها نهاد حافظ نظام سلطنتی و مصونیت مالکیت خصوصی، تاکید میورزیدند و اکثر این نمایندگان از طبقه بالایی جامعه بودند و با گردانندگان دستگاه حکومتی و رجال سیاسی پیوندهای خانوادگی داشتند و بدین خاطر از امتیازات خاصی بهرهمند میشدند. باعث شد که بالاخره ناسازگاری میان عوامل یاد شده و عدم پایبندی به اصول دموکراسی، اقتدارگرایی قاجارها دوباره برقرار شود و هنگامی که سعی کردند کشور را از سیستم ظالمانه شاهنشاهی و استبداد قاجار رهایی بخشند، آنقدر در پی حذف و تخریب و نابودی و ترور شخصیت یکدیگر کوشیدند که در نهایت با استبداد و اقتدارگرایی رضاخان روبهرو شدند.
نقش قرارداد ۱۹۰۷ را باید در انحراف و انحطاط مشروطیت بسیار موثر دانست. بیم و هراس دو نیروی سلطه طلب روس و انگلیس موجب شد که آن دو کشور به جهت نیاز به ایجاد ائتلاف در مقابل آلمان، در مورد مسائل مستعمره با یکدیگر به توافق بپردازند. اگر روسها در بمباران مجلس اول در کنار محمدعلیشاه قرار گرفتند، در زمان فعالیت مجلس دوم روس و انگلیس در پی اولتیماتوم سال ۱۹۱۱ م، موجب تعطیلی مجلس و اخراج دو نیروی مستعد و کارآمد خارجی یعنی سرهنگ یالمارسن سوئدی و مورگان شوستر آمریکایی شدند.
بمباران مجلس اول که موجب شهادت و فرار سران مترقی و کارآمد مشروطه شد با اولتیماتوم به مجلس دوم عده کمی از نیروهای صادق و مشروطهخواه را هم به کنار انداخت، در واقع از شروع مجلس سوم کارگزارانی در راس کار قرار گرفتند که مشروطهخواه نبودند و تنها به نام و لفظ مشروطه خود را وصل میکردند و به ظاهر از مشروطه سخن میگفتند. رجال پیشین و کهنه قاجاری که به عنوان مخالفان مشروطه در مقابل مردم قرار گرفته بودند این بار به نام مشروطه دوباره بر مسند قدرت قرار گرفتند. آنانی که مجلس اول، القاب و عناوین آنها را برانداخته بود دوباره با همان القاب و عناوین بر سرکار آمدند. اللهیار خان آصفالدوله که در غائله فروش سیصد دختر قوچانی، یکی از مخالفان مشروطه بود، از دوره مجلس سوم، به مقام صدراعظمی دست یافت.
محمدولیخان تنکابنی (سپهدار اعظم) که در دوره استبداد محمدعلیشاه دارای مقادیر زیادی از ضیاع و عقار در مازندران شده بود در صف مشروطهطلبان قرار گرفت، عبدالمجید میرزای عینالدوله که از چهرههای سفاک و تبهکار در دوره قبل از مشروطیت بود بعدها در عصر مشروطیت به ظاهر مشروطه، به مقام صدراعظمی دست انداخت. سعدالدوله، قوامالدوله، مشیرالسلطنه و ... از زمره همین افرادی بودند که با حفظ دیدگاه و موقعیت اجتماعی خود، این بار بر سر سفره میراث مشروطه نشسته بودند. اگر در مجلس اول و دوم مشروطه یکی پس از دیگری مردان آزاداندیش و رجال ترقیخواه قسمت اعظمی از نمایندگان مجلس را به خود اختصاص داده بودند ولی از دوره سوم مجلس، تعداد رجال آزادیخواه و طرفدار واقعی مشروطیت به سختی از تعداد انگشتان دو دست میگذشت. بهترین دلیل برای اثبات این ادعا، مخالفت تعداد اندکی از وکلای مجلس نسبت به عقد معاهده ننگین قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله بود، بنابراین انحراف و انحطاط به جایی رسیده بود که صدراعظم دولت مشروطه میکوشید تا طی یک قراردادی سری و به دور از وکلای مجلس، ایران را تحتالحمایه دولت استعماری انگلیس درآورد.
در این دوره روشنفکران در رویارویی با غرب سه راه را در پیش گرفتند: دستهای چاره را در پذیرش بیکم و کاست فرهنگ و تمدن غربی دانستند و دسته دیگر به انکار و رد کلی فرهنگ و تمدن غرب پرداختند و دسته سوم به راه میانه و رویارویی گزینشگرایانه پای فشردند.
علوی تبار، روشنفکران دینی در این دوره را با ویژگیهای زیر نمایان میسازد: بازگشت به صدراسلام، محکوم کردن سنتگرایی کورکورانه، طرفداری از وحدت مسلمانان، مبارزه با استبداد و پذیرش اصول فلسفه جدی و پذیرش علم و اعتقاد به مغایرت نداشتن دین با علم.
پارادایم مورد نظر روشنفکران در این دوره نیز همان عقبماندگی بود و برای رفع آن و دستیابی به ترقی چندین روش را مورد نظر قرار دادند: ۱- اصلاح دربار و حذف بعضی از شخصیتهای وابسته به دربار ۲- اصلاح و در نهایت تغییر حاکم ایالات و ولایات ۳- برخورد با پادشاه ۴- تاسیس نهادهای اجتماعی جدید که باعث باسوادی همه طبقات جامعه از فرزندان اشراف گرفته تا توده میشد ۵- امنیت شهرها و ولایات از طریق نزدیکی به دولتهای خارجی انگلیس و روسیه.
موارد موفقیت مشروطهخواهان در نظام ایلیاتی ایران
بعد از مشروطه یک نظام دانایی متفاوت در ایران شکل گرفت و صورتبندی معرفتی در دوران مشروطیت فضای چند بعدی یافت: فرد به عنوان ابژه و سوژه حقوق و حق از منزلتی خاص برخوردار گشت. امنیت، قانون، ملت، وطن و آزادی در کانون هر نوع گفتمان روشنفکری و سیاسی قرار گرفت، پیشرفت مادی، اصلاح حکومت، دموکراسی، جمهوریت و مشروطیت شعار هر انجمن حزبی شد و انسداد و بسط نفوذ بیگانگان، سوگیری برجسته و نقطه تلاقی تمامی تشکلهای سیاسی شد و به طور کلی سه حوزه معرفتی در این صورتبندی و ساخت و بافت ترکیبی مشاهده میشود: ۱- لیبرالیسم انگلیس و فرانسه ۲- اندیشه عدالتخواهانه روسیه ۳- اندیشههای اتحاد اسلامی.
بعد از انقلاب مشروطه، مجلس نقش خودکامگی شاه را تا حدود زیادی محدود کرد و آن خدایی بودن این مقام را به زمینی کشاند، اما حاکمان قدیمی نخواستند در حاکمیت کسی به غیر از افراد مورد اعتماد دربار کسی را راه بدهند و در نتیجه با جنگ بین حاکمان قدیمی و حاکمان جدید، دوباره نظام کهن احیا شد اما با پیروزی آزادیخواهان دوباره نظام تودهها پدیدار شد، بنابراین با توجه به مباحث مطرح شده در این دوره حاکمان سنتی جایشان را به حاکمانی دادند که لقب خواص به خود اختصاص دادند و نه تنها مقامات تصمیمگیری و اجرایی مهم دولتی را به دست آوردند بلکه با ازدیاد تعداد خود توانستند به عنوان یک گروه مرجع شناخته شوند. این حاکمان به چند دسته تقسیم شدند: نخست پیشگامان که اندیشه ترقی و قانون را مطرح کردند و بیشتر از خانوادههای سرشناس بودند و سعی کردند از درون دستگاه حکومتی، دولت مستبد قاجار را متحول کنند و برخی نیز در برابر دولت قرار گرفتندو به عنوان روشنفکر به مبارزه پرداختند. تجددطلبی ایرانیان در این مرحله و اصلاح سازمان حکومتی و سیاسی کشور و ترقی قانون از اهداف آنها بوده است و بعد از این مرحله اخذ تمدن غربی بدون تصرف ایران از اهداف روشنفکران این دوره میشود.
از مقالهای به قلم امیر خوشحال و فریدون شایسته