معمار کامیابی در جزیره بی‌حاصل هنگ‌کنگ 1955

 اما چطور چنین چیزی ممکن است؟

پس از جنگ‌جهانی دوم بیشتر دولت‌ها به سیاست‌های صنعتی‌سازی، بودجه بدهی‌محور کینزی‌ و تورم بالا برای تحریک اقتصاد روی آوردند‌ اما درحالی‌که هنک‌کنگ با چالش‌هایی همچون کمبود منابع آب، تهدید افزایش تعرفه‌های جهانی برای اقتصاد صادرات محورش‌، و سیل مهاجران از چین مواجه بود، مقامات هنگ‌کنگی از پذیرش آن سیاست‌ها سر باز زدند. آنها این ایده که دولت باید در سیاست صنعتی سازی دخالت کند رد کرده و در عوض به توانایی کارآفرینان برای یافتن بهترین فرصت‌ها معتقد بودند. به‌زعم آنها نه‌تنها این ایده که دولت باید با افزایش بدهی، بیش از درآمد حاصل از جمع‌آوری مالیات خرج کند اشتباه بود، بلکه بالعکس معتقد بودند دولت باید به اندازه هزینه یک‌سال خود ذخیره داشته باشد. آنها همچنین بر این عقیده بودند که نرخ مالیات باید پایین نگه داشته شود تا به این وسیله بخش خصوصی درآمد بیشتری کسب کرده و باعث افزایش درازمدت میزان مالیات جمع‌آوری‌شده شود.

با نرخ مالیات پایین، داشتن مازاد بودجه (با کاهش خرج‌کرد دولت به نسبت درآمد)، تجارت آزاد و حداقل دخالت دولت در بازار، هنگ‌کنگ مسیری بسیار متفاوت از بریتانیا را دنبال کرد. این استراتژی‌ها توسط تنها چند نفر و طی بیش از نیم قرن اجرا شدند که مهم‌ترین آنها احتمالا جان کاپرسوایت، رئیس سازمان تجارت و صنعت بود.

مثلا وقتی صنایع نخ‌ریسی، ظروف‌ و کلاه‌گیس افول کردند، کاپرسوایت از کمک به آنها خودداری کرد و در نتیجه بیزینس‌ها توجه خود را به‌سمت فعالیت‌هایی همچون تولید اسباب بازی، الکترونیک و امور مالی متمرکز کردند و مهاجران در این صنایع رو به گسترش اشتغال یافتند.

 البته نمی‌توان کاپرسوایت را صرفا یک بازار آزادی ساده دانست. او در بخش‌های بسیار بزرگ اقتصاد دخالت می‌کرد و با مقررات‌گذاری و حضور دولت در بخش کالاهای عمومی مانند زیرساخت‌ها و آب مشکلی نداشت‌ ولی بسیار تلاش می‌کرد که ترکیب مناسبی از همکاری بخش خصوصی و دولتی به‌وجود آید. به عقیده او شرکت‌ها منافع خود را دنبال می‌کردند و بازار می‌توانست این انگیزه‌ها را به سمت خیر عمومی هدایت کند. در غیاب بازار رقابتی، او موافق مقررات‌گذاری برای کنترل رفتارهای شرکت‌ها بود.

بزرگ‌ترین انحراف او از ایده‌های بازار آزاد احتمالا بخش مسکن بود. امروز حدود یک‌سوم جمعیت هنگ‌کنگ در آپارتمان‌های ساخته‌شده توسط دولت زندگی می‌کنند و حدود نیمی از آپارتمان‌های کنونی هنگ‌کنگ میزانی از مالکیت دولتی دارند. اما این وضعیت عجیب نتیجه یک واقعه مهم تاریخی است. پس از جنگ‌ جهانی دوم جمعیت عظیمی به هنگ‌کنگ مهاجرت کردند که موجب ایجاد زاغه‌نشین‌های بسیاری در اطراف شهر شد، اما یکی از این مناطق در آتش‌سوزی ۱۹۵۳ سوخت و ۵۰ هزار نفر را بی‌خانمان کرد. دولت هم در پاسخ به این وضعیت یک پروژه عظیم ساختمانی برای تامین آپارتمان‌های کوچک و ساده و در عین حال ایمن و ارزان را آغاز کرد. البته این سرمایه‌گذاری تا امروز همچنان برای دولت سودده بوده است.

اما یکی از جنبه‌های بسیار جالب روش کاپرسوایت بیزاری او از جمع‌آوری آمارهای اقتصادی بود. سیاست‌های او مبتنی بر آمار نبودند زیرا او اصلا داده‌ای در دست نداشت، بلکه در عوض برمبنای اصول اقتصادی استدلال می‌کرد. وقتی میلتون فریدمن، اقتصاددان شهیر آمریکایی در دهه ۱۹۶۰ از هنگ‌کنگ دیدن کرد و از کاپرسوایت که در آن زمان وزیر مالی بود سوال کرد که چرا این‌قدر اطلاعات کمی در مورد تولید ناخالص داخلی دارد، در پاسخ شنیدکه او عمدا در برابر جمع‌آوری داده‌ها مقاومت می‌کند زیرا زمانی‌که مقامات دولتی به آمار دسترسی داشته باشند فشارهایی به‌وجود خواهد آمد که بخواهند از آنها برای دخالت دولت در اقتصاد استفاده کنند.

اسناد موجود نشان می‌دهند که عملا چنین فشاری درآن زمان از سمت بریتانیا وجود داشت چون می‌خواستند که هنگ‌کنگ نرخ‌های مالیاتی خود را افزایش دهد. حتی نمایندگان مجلس محلی هنگ‌کنگ نیز برای جمع‌آوری داده‌ها به دولت فشار می‌آوردند. وقتی در ۱۹۶۹ از کاپرسوایت سوال شد که چرا هنوز گزارش آمارهای اقتصادی تکمیل نشده بهانه می‌آورد که دلیل تاخیر مشکل‌بودن انجام آن است. او همچنین استدلال می‌کرد که داشتن آمارهای اقتصادی هیج فایده‌ای ندارد زیرا نه‌تنها ما نمی‌توانیم اقتصاد را کنترل کنیم بلکه دینامیک اقتصاد سریع‌تر از فرآیند جمع‌آوری آمار است. حتی زمانی‌که کاپرسوایت در نهایت حاضر شد تخمین‌هایی کلی از میزان تولید ناخالص داخلی ارائه کند، خیلی سریع اضافه کرد که این اعداد بسیار نادقیق بوده و نمی‌توانند مرجع مقایسه اقتصادی قرار گیرند. به زعم او دلیل اینکه دولت‌های دیگر اینقدر درگیر جمع‌آوری داده‌ها بودند این بود که آنها نقش زیادی در اقتصاد کشور خود بازی می‌کردند، مثل جمع‌آوری مالیات و دخالت در جزئیات اقتصاد که نیازمند داشتن اطلاعات برای بررسی تاثیر سیاست‌های اقتصادی ‌بود.

اما او نمی‌خواست که دولت هنگ‌کنگ درگیر سیاست‌های اقتصادی برمبنای اهداف کوتاه‌مدت آماری شود زیرا وجود چنین آماری می‌توانست موجب معکوس شدن رابطه علت و معلول و طراحی سیاست‌هایی برای تاثیرگذاری مستقیم بر اقتصاد شود. او به‌خوبی از کاربرد داده‌های آماری در آمریکا برای توجیح برنامهNew Deal روزولت و در بریتانیا برای برنامه تامین مالی بدهی‌محور کینزی آگاه بود. چنانکه به قول دایان کویل، اقتصاددان و استاد سیاست‌گذاری دانشگاه کمبریج، از ۱۹۴۰ به بعد تاریخ اقتصاد کلان با جمع‌آوری داده‌های آماری و تقویت این تصور که می‌توان اقتصاد را مدیریت کرد ممکن شد.

کاپرسوایت از اقتصاد کلان در آن زمان متنفر بود بنابراین جای تعجب نیست که تمایلی به ایجاد سیستمی جهت جمع‌آوری داده‌های آماری نداشت. او در عوض به اقتصاد افرادی مانند آدام اسمیت و دیوید ریکاردو نظر داشت. او فکر نمی‌کرد که تئوری‌های اقتصادی هرگز بتوانند علمی باشند و این ایده قرن بیستمی که تکنولوژی را می‌توان به رفتارهای انسانی اعمال کرد را نادرست می‌دانست. به زعم او درک درست انسان‌ها، اعتماد به بازار و میزانی از عمل‌گرایی می‌توانست بیش از هر مدلسازی ریاضیاتی به کمک توسعه اقتصادی بیاید. به عقیده او بیزینس‌ها و بازارها باید کار رونق اقتصادی و بهبود استاندار زندگی مردم را انجام دهند و فقط در زمان شکست بازار و تامین کالاهای عمومی است که دولت مجاز به دخالت است، آن هم مشروط به داشتن درک دقیق اقتصادی و روندهای آن بخش به‌خصوص. وقتی یک روزنامه‌نگار از او پرسید که کشورهای فقیر برای بهبود رشد اقتصادی خود چه باید بکنند پاسخ داد «منحل کردن سازمان آمار.»

حال وقتی به آمار نگاه می‌کنیم می‌بینیم عملا هنگ‌کنگ بزرگ‌ترین بهبود استاندارد زندگی بشری در تاریخ را رقم زده است و هر اقتصاددان و سیاست‌گذاری باید داستان موفقیت چارچوب سیاست‌گذاری کاپرسوایت را با جزئیاتش بداند.


هنگ‌کنگ بنا به پیمان نانجینگ از سال ۱۸۴۲ تا ۱۹۹۷ با نام هنگ‌کنگ بریتانیا جزو مستعمرات امپراتوری بریتانیا شد. البته در نبرد هنگ‌کنگ، امپراتوری ژاپن توانست هنگ‌کنگ را در سال ۱۹۴۱ تسخیر کند. در سال ۱۹۹۷ و پس از پایان یافتن پیمان پیشین به جمهوری خلق چین پیوست. هنگ‌کنگ درحال حاضر از مهم‌ترین بازارهای مالی و تجاری آسیا و جهان به‌شمار می‌رود.

هنگ‌کنگ در ابتدا منطقه‌ای کم‌جمعیت متشکل از روستاهای کشاورزی و ماهیگیری بود. اکنون این سرزمین به یکی از مهم‌ترین مراکز مالی و بنادر تجاری جهان تبدیل شده‌است. هنگ‌کنگ دهمین صادر کننده بزرگ و نهمین وارد کننده بزرگ جهان است. هنگ‌کنگ یک اقتصاد بزرگ خدمات سرمایه‌داری دارد که با مالیات کم و تجارت آزاد شناخته می‌شود و واحد پولی ان دلار هنگ‌کنگ، هشتمین ارز معامله‌شده در جهان است. اگرچه این شهر یکی از بالاترین درآمدهای سرانه را در جهان دارد، اما نابرابری شدید درآمدی در بین ساکنان آن وجود دارد. هنگ‌کنگ یک قلمرو بسیار توسعه‌یافته ‌است و از نظر شاخص توسعه انسانی سازمان ملل در رتبه چهارم جهان قرار دارد. این شهر همچنین بیشترین تعداد آسمان‌خراش‌های یک شهر را دارد و ساکنان آن بیشترین امید به زندگی را در جهان دارند.

 

p26-06