تبدیل موقعیت به واقعیت در پیشگاه تاریخ
همه مردم مایلند در ساماندهی امور دولتی سهمی داشته باشند و دلیل اصلی این تمایل اهمیت و اعتباری است که از این راه بهدست میآورند. ثبات و دوام هر نظام حکومتی آزاد به میزان قدرتی بستگی دارد که بخش اعظم حاکمان آن، یعنی اشرافزادگان طبیعی هر کشور، برای حفظ یا دفاع از اهمیت و اعتبار خود در اختیار دارند. تمام بازی دستهبندی و جاهطلبی داخلی در حملات پی در پی آن حاکمان به اهمیت و اعتبار یکدیگر و تلاششان در دفاع از اهمیت و اعتبار و خودشان خلاصه میشود. حاکمان آمریکا نیز مانند تمام حاکمان کشورهای دیگر، مایلند اهمیت و اعتبار خود را حفظ کنند.
آنان که مشتاقند مجالسشان را پارلمان بخوانند و آنها را از نظر اقتدار همتراز پارلمان بریتانیای کبیر بدانند، احساس یا تصور میکنند که اگر به نمایندگان با ماموران اجرایی ساده پارلمان بدل شوند، بسیار تنزل درجه یافتهاند و بخش بزرگی از اهمیت و اعتبار خود را از دست دادهاند. بنابراین آنها پیشنهاد پرداخت مالیات را بنا به درخواست پارلمان رد کردهاند و همچون دیگر مردان جاهطلب و جسور، ترجیح دادهاند برای دفاع از اهمیت و اعتبار خود شمشیر بکشند.
اگر انقلاب آمریکا شکستخورده بود، شاید در کتابهای تاریخ امروز به اعلامیه استقلال عنوان «سند آشوبگرانه» میدادند و آن را اقدامی خیانتآمیز به شمار میآوردند. درواقع، نمایندگانی که به کنگره مهاجران فرستاده شده بودند، میدانستند که ممکن است آنها را بهدار آویزند. بنابراین بحث اصلی کنگره مهاجران بر سر این بود که آیا پیش از برداشتن گامی خطرناک در راه اعلامیهای همگانی تشکیل اتحادی خارجی یا کنفدراسیونی داخلی زیانآور است، یا مقرون به مصلحت. در هر حال، نتیجه این مباحثه برداشتن گامی آشکار و قاطع در راه اعلام استقلال بهعنوان ابزاری برای ترغیب فرانسه به هواداری از مستعمرات در برابر انگلستان بود. انتظار میرفت دوست از دشمن بازشناخته شود. (بین «ویگ»های هوادار آمریکا و «توری»ها فرق بگذارند).
اکنون بهتر است با در نظر گرفتن این شرایط و پیشینهها به بررسی خود اعلامیه استقلال بپردازیم. نخست هدف اعلام شد؛ آن توسل به افکار عمومی برای داوری درباره بر حق بودن آرمانش بود. به گفته اعلامیه استقلال «احترامی در خور به آرمانهای نوع بشر» ایجاب می کند که مهاجرنشینها «آرمان هایی را اعلام کنند که آنها را به سوی رهایی سوق میدهد.»
این «آرمانها به ظاهر به دو موضوع مربوط میشد: نقض حقوق کلی نوع بشر و نارضاییهای خاص مهاجرنشینها از شاه. (جورجسوم) سپس مطالب مربوط به نارضاییهای خاص مهاجرنشینها مطرح میشود که در آن دوره بسیار مهم بود؛ ولی برای نسلهای بعدی با ملتهای دیگر پیامی دربرنداشت. بخش اعظم اعلامیه استقلال را همین مطالب تشکیل میدهند و با این عبارت شروع میشوند: «تاریخ پادشاهی کنونی بریتانیای کبیر، تاریخ بدرفتاریها و زورگوییهای پی در پی است. برای اثبات این مطلب، بگذارید حقایق (تاکید از ماست) را به پیشگاه این دنیای سادهدل تسلیم کنیم.
اغلب تفسیرهای مربوط به اعلامیه استقلال بر آن اصول کلی تکیه کردهاند و تا حدودی نارضاییهای خاص را ناچیز شمردهاند. پس، این دیدگاه مطرح شد که دلیل انقلاب مهاجرنشین های آمریکایی بیشتر توجه به حقوق طبیعی بود تا حقوق تاریخی؛ و همین تفسیر بود که در فرانسه انعکاسی عمیق داشت.با این همه، در نخستین عبارات اعلامیه استقلال، شورش توجیه شده است: «هرگاه، در سیر رخدادهای تاریخ بشر (تاکید از ماست)، لازم باشد ملتی رابطه سیاسی موجود بین خود و ملتی دیگر را قطع کند...» در این متن، دلیل اصلی انقلاب آمریکا شرایط تاریخی است، نه حقوق جاودانی بشر.
درست است که در ادامه اعلامیه استقلال گفته شده است که مهاجرنشینها حق دارند «در میان قدرتهای روی زمین از موقعیتی مستقل و برابر برخوردار شوند که قوانین طبیعی و خدای طبیعت آنها را سزاوار آن میداند.» ولی این گفته هم بار دیگر فقط ثابت میکند که هرگاه تاریخ کشوری را در موقعیتی خاص قرار دهد، آن کشور حق دارد آن موقعیت را به واقعیتی بدل کند که تمام ملتهای دیگر آن را به رسمیت میشناسند. نکته مهم دیگر درباره اعلامیه استقلال این است که به نظر میرسد آن به انقلاب را همچون روش با سازوکار پذیرفتهشدهای مطرح میکند. اعلامیه با لحنی جدی اعلام میدارد که «هر زمان هر شکل حکومتی مخرب این هدفها زندگی، آزادی، طلب خوشبختی) شود، حق مردم است که آن را تغییر دهند یا برکنار سازند و حکومتی جدید روی کار آورند.»
در شرحی که جفرسون به مناسبت شورش شایز نوشته، آمده است که میهنپرستان باید گاهگاهی با خون خود درخت آزادی را آبیاری کنند و این دلیلی است برای اینکه جفرسون نیز مانند لاک به حق انقلاب بسیار اهمیت میداد. زمانی که او در قطعنامه۱۷۹۸ کنتاکی در مخالفت با قوانین خارجیان و اخلالگران گفت: «اگر از همان ابتدا جلوی این قانونها و قانونهای بعدی مشابه آنها را نگیریم، امکان دارد این ایالتها را به سوی انقلاب و خونریزی برانند.» به امکان انقلاب علیه حکومت آمریکا توجه داشت؛ ولی، در اولین مرحله انقلاب در شرف وقوع فرانسه، زمانی که لافایت و دیگران خواستار نظر مشورتی جفرسون شدند، او صلاح دانست آنان به جای انقلاب میانهروی پیشه کنند. ما معتقدیم دلیل این محافظهکاری جفرسون فقط به این گفته او در اعلامیه استقلال مربوط نمیشد که: «در واقع، احتیاط حکم میکند که حکومتی دیرپا را نباید به دلایلی ضعیف و زودگذر تغییر داد» بلکه ریشه آن در اعتقاد وی به «سیر رخدادهای تاریخ بشر بود. بااینکه جفرسون نظر خوشی نسبت به هیوم نداشت، در رویکرد تاریخی با او همعقیده بود. جفرسون معتقد بود که فرانسه بهدلیل تاریخ یا ساختار اجتماعیاش، برای انقلاب با دموکراسی آمادگی ندارد. او اظهار کرد: «حکومت اروپاییها حکومت شاهینها بر کبوترها است.» برای آنکه «کبوتران بتوانند بر خود حکومت کنند، باید مدتی طولانی آموزش ببینند.»