سفیری با دو زن!

درباره این شخص وقتی که به سفارت آلمان منصوب شد، در جراید تهران نوشتند مگر آدم قحط بود که «گل چمن مظفری» را به آلمان فرستاده‌اید و چون سفارت آلمان به کنایه جراید از این عبارت پی ‌برد مطلب را به وزارت خارجه آلمان گزارش کرد و به این ملاحظه اعظم‌السلطنه را ملتفت کرده بودند که ممکن است هیندنبورگ در مراسم معرفی سفیر احترام لازم نسبت به سفیر مرعی نکند.

جمالزاده گفت نزدیک زمستان به من دستور داد مسوده نامه‌ای به‌عنوان وزارت خارجه خودمان بنویس و در آن یادآور شو که چون عمارت سفارت در برلین بزرگ است و زمستان برلین سرد است لذا اعتباری برای تهیه زغال و وسایل لازم داریم؛ ولی من به خیال آن ‌که او خبر ندارد گفتم آقا زیرزمین سفارت تا طاق پر از زغال است هیچ کم و کسری نداریم. صدیق‌السلطنه هنوز حرف من تمام نشده بود که گفت: مگر شما چه کاره‌اید که در این امور دخالت می‌کنید شما آنچه می‌گویم بنویسید.

یک روز هم به من گفت آقا شما مگر چند نفرید که یک «زاده» به دمب اسم خودتان اضافه کرده‌اید. (مقصودش غنی‌زاده، کاظم‌زاده، تقی‌زاده، رضازاده، حسین‌زاده بود)، عده‌تان از بیست‌نفر متجاوز نیست. ولی ‌دار و دسته ما قدیمی‌ها تعدادمان به پانصد نفر می‌رسد (مقصودش سلطنه‌ها و دوله‌ها بود) ما همه ثروتمند و پولداریم و شما همه گدا و بی‌پول از همه اینها گذشته ما اسلحه‌ای داریم که شما ندارید و این اسلحه آن است که ما به آسانی می‌توانیم دروغ بگوییم، پس اصلا از نوع شما نمی‌ترسیم.»

منبع: ایرج افشار، «اسلحه دروغ»

در خاطرات سیّد محمدعلی جمالزاده

صص ۲۷۰-۲۶۹