بگذارید به یک نمونه دیگر در آیین دادرسی اشاره کنیم که از نظر تحلیلی شبیه به مورد قبلی است. طرف مقابل شما، یعنی همان همسایه دعوایی را علیه شما مطرح می‌کند. موضوع این دعوی مجددا همان گاز گرفتن سگ شما است. اما این‌بار، او خواهان غرامت به‌دلیل درد و رنج وارده است و او قبلا چنین درخواستی را در دعوای قبلی مطرح نکرده بود (در پرونده قبلی او فقط خواستار جبران هزینه‌های پزشکی خود شده بود). این‌بار شما می‌توانید بر مبنای همان نکته راجع به انگیزه‌ها، اعتراضی قوی در مقابل ادعای او مطرح کنید. خواهان می‌توانست در همان مرحله اول این خواسته را مطرح کند و باید این کار را همان زمان انجام می‌داد. اگر اکنون اجازه طرح دعوای دوم داده شود، ضرورت دارد که مثل دفعه اول یک هیات منصفه جدید تشکیل شود و شما مجددا برای دفاع از خود حق‌الزحمه وکیل پرداخت کنید و همان شهود قبلی مجددا فراخوانده شوند و استدلال‌هایی که در پرونده قبلی مطرح شده بود، مجددا طرح شوند.

همه اینها یعنی اتلاف منابع. اگر این ادعای جدید در دعوای اول درج شده بود، می‌شد در همان پرونده نخست به آن رسیدگی کرد بدون اینکه دوباره کاری صورت گیرد و اگرچه اکنون برای جبران این مساله در آن پرونده خاص دیر شده است، اما اگر در پرونده‌های آینده‌ای که در موارد مشابه مطرح خواهند شد طرفین دعوی همه ادعاهای خود را در همان ابتدا مطرح کنند، پول کمتری هدر می‌رود و مشکلات کمتری نیز ایجاد می‌شوند. بنابراین بهتر است که ادعای هزینه‌های پزشکی و ادعای درد و رنج وارده با یکدیگر تجمیع و یک‌بار مطرح شوند. چنین استدلالی در دادگاه پذیرفته خواهد شد. ادعای دوم همسایه بر مبنای دکترین «اعتبار امر مختومه» رد خواهد شد. این دکترین مانع از آن می‌شود که یکی از طرفین دعوی برای یک موضوع واحد، دو بار علیه شخص دیگری اقدام به طرح دعوی کند.

اگرچه مفهوم «موضوع واحد» در این قاعده اندکی مبهم است، اما اکثر دادگاه‌ها این قاعده را به این نحو تفسیر می‌کنند که تجمیع کردن دعوای دوم در دعوای اول، باعث جلوگیری از اتلاف منابع می‌شود یا به عبارت دیگر منجر به افزایش کارآیی می‌شود. در اینجا توجه داشته باشید که در هر دو پرونده‌ای که تا به اینجا مورد بررسی قرار گرفت، استدلال برنده یکی است. هم در پرونده‌ای که شما تلاش کردید در مرحله تجدید نظر مشکلی را مطرح کنید که در مرحله بدوی به آن اشاره نکرده بودید و هم‌، زمانی که همسایه شما تلاش کرد برای یک واقعه واحد، یعنی گاز گرفتن سگ شما، دو بار علیه شما طرح دعوی کند، قواعدی که با این اقدامات نقض می‌شدند، متفاوت بودند؛ اما مبنای هر دو قاعده، یکی بود. برای انجام کاری دو راه وجود دارد: راه ارزان‌تر و راه گران‌تر.

قانون مقرر می‌دارد که باید از راه ارزان‌تر استفاده شود، ولو اینکه منجر به آن شود که بعضی دعاوی درست، رد شوند و این کار را برای این انجام می‌دهد که انگیزه‌ها را قوی نگه دارد. برخی از پرونده‌هایی را که در فصل نخست به آنها اشاره شد نیز می‌توان از همین منظر مورد بررسی قرار داد. ملزم کردن من به تخریب خانه‌ای که به ملک شما تجاوز کرده، تصمیم سفت و سختی است. درست مثل اینکه استماع نکردن دعوایی که از جهت ماهوی صحیح است، تصمیم سفت و سختی است. اما در هر دو پرونده، پاسخ‌های سفت و سخت یادشده انگیزه‌ای قوی برای این ایجاد می‌کنند که دفعات بعدی اقدامات احتیاطی اتخاذ شود که منجر به حل کم‌هزینه‌تر مشکلات می‌شوند. یعنی موجب می‌شوند که من قبل از اینکه اقدام به ساخت بنا نمایم، اندازه‌گیری‌های دقیق انجام دهم یا اینکه در همان ابتدا که متوجه می‌شوم درخواست نادرستی نزد هیات منصفه مطرح شده است، ایرادات آن را مطرح کنم.

نکته کلی که در اینجا وجود دارد این است که وقتی اشتباهی رخ می‌دهد، هزینه‌ها بالاتر می‌روند (شاید اساسا تعریف اشتباه همین باشد که باعث بالا رفتن هزینه‌ها می‌شود). یکی از اموری که حقوق درصدد انجام آن است و از نظر برخی مهم‌ترین چیزی که حقوق به دنبال انجام آن است، این است که هزینه چنین وضعیت‌هایی را در حداقل نگه دارد. حقوق این کار را با تنبیه کردن اشخاصی که مشکلات را پرهزینه‌تر از آنچه باید باشد می‌کنند انجام می‌دهد. قانون این کار را گاه با مسوول دانستن اشخاص برای چنین نتایجی انجام می‌دهد (نظیر پرونده تجاوز به ملک دیگری) و گاه با محروم کردن آنان از دریافت خسارتی که در غیر این صورت مستحق آن بودند (مثل مواقعی که تجدیدنظرخواهی کسی که اعتراض خود را دیرهنگام مطرح می‌کند رد می‌شود یا دعوای دومی که مربوط به همان موضوع دعوای اول است استماع نمی‌شود). وقتی از این نکته صحبت می‌کنیم که کارآیی، یک هدف حقوقی است منظور ما همین است.

ارتباط این موضوع با مباحثی که در فصل اول مطرح کردیم به این صورت است: هنگامی که می‌خواهید این نکته را بررسی کنید که آیا یک تصمیم حقوقی منجر به ایجاد انگیزه‌های خوب می‌شود یا خیر، تلاش کنید این سوال را مطرح کنید که آیا آن تصمیم منجر به این می‌شود که طرفین یا اشخاصی نظیر آنها، هزینه‌های وضعیت‌هایی که در آن قرار دارند را به حداقل برسانند یا خیر؟  حالا بیایید درباره تصادفات صحبت کنیم. هر تصادفی پر هزینه است. وقتی تصادفی اتفاق می‌افتد، مجموعه‌ای از هزینه‌ها به یک‌باره ایجاد می‌شوند: هزینه‌های تعمیرات، هزینه‌های پزشکی، حقوقی که از دست می‌رود و قس‌علی‌‌هذا. می‌توانیم درد و رنج وارده را نیز نوعی هزینه محسوب کنیم. اگرچه درد و رنج وارده مستقیما متضمن پرداخت پول نیست، اما چیزی است که همگان حاضرند برای دچار نشدن به آن پول بپردازند. از منظر طرفین یک دعوای حقوقی، نکته مهم این است که چه کسی باید هزینه‌های یادشده را بپردازد.

اما از منظر دادگاهی که به پرونده رسیدگی می‌کند، نکته مورد بحث، وسیع‌تر است؛ چراکه نتیجه این پرونده می‌تواند برای پرونده‌های آتی نیز اثر گذار باشد و سوال این است که هزینه‌هایی که در آینده برای سایر افراد به وجود خواهند آمد، چقدر هستند. بیایید همانند ابتدای فصل، با مثالی از حیوانات، بحث را ادامه دهیم. فرض کنید که گاوی وارد یک جاده می‌شود و با یک اتومبیل تصادف می‌کند. اتومبیل آسیب می‌بیند و راننده آن برای جبران هزینه‌های خود علیه مالک گاو طرح دعوی می‌کند. ممکن است فکر کنید که به‌طور اتوماتیک باید مالک گاو مسوول دانسته شود؛ چراکه در نگهداری حیوانات در داخل ملک خود قصور کرده است.

اما در واقع این‌طور نیست. در اکثر ایالت‌های آمریکا سوالی که در این‌گونه پرونده‌ها مطرح می‌شود این است که آیا مالک حیوان برای جلوگیری از چنین تصادفاتی اقدامات معقولی انجام داده است یا خیر؟ مراقبت معقول به معنای مراقبت کامل و بی‌عیب و نقص نیست. گاهی اوقات دادگاه‌ها حکم داده‌اند که دامدار هر کاری را که لازم بوده است انجام داده اما با این حال، گاو فرار کرده و باعث شده که تصادف رخ دهد و در چنین مواردی دامدار خسارتی نمی‌پردازد. چرا چنین قاعده‌ای وجود دارد؟ اگر گاوی وارد یک جاده شود، روشن نیست که مالک آن گاو هر کاری را که باید انجام می‌داده، انجام نداده است؟