نوآوری و یادگیری در جهان سوم
بررسی پارادوکس اقتصادی رودریک از ابعاد دیگری نیز جالب توجه است. استدلال میشود که الگوی عملکرد صادراتی که دیدهایم، درس اساسی درباره توسعه اقتصادی را نشان میدهد. تنوع و توسعه اقتصادی به بهترین وجه تحت یک رژیم سیاست مختلط حاصل میشود که نظم بازار را با ارتقای عملکرد دولت ترکیب میکند. مداخلات بیش از حد دولتی در نهایت بسیاری از منابع اقتصاد را در ساختارهای تولید ناکارآمد حبس میکند. این نقطه ضعف رژیمهای ISI در گذشته بود. نظم و انضباط بیش از حد در بازار وجود دارد؛ اما ما رانتهای ناکافی برای سرمایهگذاری کارآفرینان در فعالیتهای اقتصادی جدید پرخطر داریم، این اثر خارجی اطلاعات است که سبب میشود بازده خصوصی کارآفرینی و یافتن هزینههای فعالیتهای جدید از بازده اجتماعی آن کمتر باشد و تحتساختارهای نهادی شکننده و ضعیف درخصوص اجرای حقثبت اختراعات میتوانیم شاهد کاهش نوآوری و توسعه فعالیتهای جدید در اقتصاد باشیم.این معضل منطقی سیاست اقتصادی لیبرال است که از اواخر دهه۱۹۸۰ بهویژه در آمریکایلاتین اتخاذ شد. ما در دهههای اخیر شاهد موج بزرگی از صنعتیزدایی زودرس و کاهش نوآوری در آمریکایلاتین هستیم. طراحی سیاست هوشمند برای رشد و توسعه باید بین این دو حد افراط حرکت کند. ترکیه میتواند برخلاف مصر یا ایران در خاورمیانه نمونه موفقیتآمیزتری باشد. مقایسه عملکرد صادرات کالاها و خدمات ترکیه، ایران و آمریکایلاتین نشان میدهد که ترکیه از دهه۱۹۸۰ تا به امروز عملکرد بهتری داشتهاست. این میتواند تا حدود زیادی توسط نظریهای توضیح داده شود که دنی رودریک آن را مطرح کرده است. بارزترین پیامد تغییر جهتگیری به بیرون، افزایش سریع صادرات بوده است. افزایش شدید صادرات ترکیه در اوایل دهه۱۹۸۰ با آنچه متعاقبا در آمریکایلاتین تجربه شد، کاملا مطلوبتر است. در آمریکایلاتین، صادرات بهدنبال آزادسازی حدود ۱۳درصد از تولید ناخالص داخلی افزایش یافت؛ درحالیکه در ترکیه این افزایش بیش از ۲۰درصد بود.
در این رابطه رودریک در کنار جاستین لین و ریکاردو هاسمن قرار میگیرد. هر سه معتقدند توسعه فرمول پیچیدهای ندارد، تنها دولت و بازار بر مبنای یک رابطه ارگانیک باید به بر طرف کردن مشکلات ساختاری در مسیر توسعه اقدام کنند. یکی از این مشکلات ساختاری شکستهای طبیعی بازار است. رودریک از طرف دیگر معتقد است دولتها نباید به دنبال اعمال نهادهای بهینه اول در اقتصاد باشند. این نهادها اگرچه در تئوری نتایج مطلوبی پدید میآورند، اما در واقعیت مشاهدات تجربی نشان میدهد که عامل کاهش فعالیت و عملکرد اقتصادی بودهاند. رودریک در عوض پیشنهاد میکند که بهتر است از نهادهای بهینه دوم برای اصلاحات اقتصادی استفاده شود.
از طرف دیگر آمسدن بر یادگیری فناورانه تاکید میکند؛ از نظر او ماهیت و نقشی که دانش فنی ایفا میکند، انقلابهای صنعتی در بریتانیا، آلمان و ایالات متحده را از یکسو، از صنعتی شدن در جوامع کشاورزی قرن بیستم در سوی دیگر جدا میکند. اگر صنعتی شدن ابتدا در انگلستان بر اساس اختراع اتفاق افتاد و اگر در آلمان و ایالات متحده بر اساس نوآوری بود، اکنون در بین کشورهای «عقبافتاده» بر اساس یادگیری اتفاق میافتد. پارادایم توسعه صنعتی متاخر از طریق یادگیری به دستهبندی متنوعی از کشورهای با رکوردهای رشد متفاوت تعمیم مییابد، برای نمونه ژاپن (اگرچه از بسیاری جهات در بین کشورهای اخیر منحصر به فرد است)، کرهجنوبی، تایوان، برزیل، هند و احتمالا مکزیک و ترکیه. (این فهرست ممکن است گسترش یابد؛ اما نمیتوان شهرهای سنگاپور و هنگکنگ را به آن اضافه کرد؛ زیرا هیچکدام از پایه کشاورزی یا مواد خام که معمولا نقطه شروع تحول صنعتی در نظر گرفته میشود، آغاز نشدهاند).
نرخ رشد در میان کشورهایی که در اواخر مراحل صنعتی شدن پیش میروند، متفاوت است؛ اما در همه موارد صنعتیسازی بهعنوان فرآیند یادگیری بهجای اختراعات یا نوآوریها بهوجود آمده است. علاوه بر این، یادگیری مبتنی بر مجموعهای مشابه از نهادها بوده است. این گزارش ماهیت نهاد را بهطور کلی بررسی میکند و نشان میدهد که چرا کره تا این حد موفق عمل کرده است. توضیح مرسوم برای اینکه چرا کشورهایی مانند کره، ژاپن و تایوان نسبتا سریع رشد کردهاند این است که آنها با اصول بازار آزاد مطابقت داشتهاند. اما واقعیت این است که نهادها و سیاستهایی که صنعتیسازی متاخر بر آن استوار است، متفاوت مدیریت شدهاند.
صنعتی شدن بر اساس یادگیری به جای اختراع یا نوآوری منحصر به قرن بیستم نیست. روند جهانی صنعتی شدن همواره به سمت ترکیبی از پیشروان و پیروان اختراع گرایش داشته است. اگر انگلستان بر اساس اختراع در قرن هجدهم پیشگام بود، اروپای قارهای و ایالات متحده در قرن نوزدهم به دنبال یادگیری و نوآوری بودند. ایالات متحده در قرن نوزدهم بهعنوان وامگیرنده نوآوری و همینطور یک نوآور توصیف شده است (روزنبرگ، ۱۹۷۲). درحالیکه بسیاری از شرکتهای آمریکایی و آلمانی رهبران نوآوری بودند، برخی دیگر از آنها پیرو و وامگیرنده اختراعات قلمداد شدهاند. یادگیری بهجای اختراع، پدیدهای متمایز و به این ترتیب شایسته توجه است. برای شرکتهای منفرد، فقدان یا حضور نسل جدید فناوری در تعیین مبنای رقابت بینالمللی تعیینکننده است. نوآوران در تسخیر بازارها با محصولات یا فرآیندهای جدید حمایت میشوند. زبانآموزان (طبق تعریف) نوآوری نمیکنند و باید ابتدا در یادگیری رقابت کنند.