نظریه نظام ملی فناوری «سانجایالال»
تئوریهای تکاملی بر اهمیت یادگیری در سرمایهگذاری موفق و کارآمد تاکید میکنند. نظریههای انباشت تمایل دارند یادگیری را خودکار و به سهولت واردات فناوری فرض کنند. نلسون و پک از موضع تکاملی حمایت میکنند. از نظر آنها یادگیری و تغییرات فنی نقش مهمی در رشد اقتصادی دارند و باید به اندازه انباشت عوامل «اولیه» مورد توجه قرار گیرند. یادگیری در قلب تئوری تکاملی و نظریات سانجایا لال قرار دارد. از نظر او این فرآیند یادگیری است که تفاوتهای آشکاری را در عملکرد بنگاهها در کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته آشکار میکند.
نمیتوان عملکرد همه بنگاهها را با یک تابع تولید تبیین کرد و انتقال فناوری از کشورهای توسعهیافته به جوامع توسعهنیافته به مثابه انتقال یادگیری نیست. یادگیری مستلزم تلاش و تسلطی است که در سطح بنگاه با توجه به قابلیتها، نهادها و دانش سازمانی و شرایط پیچیدهای تعیین میشود که بنگاه با آن روبهرو است. اصولا رویکرد تکاملی به عملکرد بنگاه و نقش یادگیری در آن، فرآیندگرا است و سانجایا لال بر این باور است که یادگیری دانش ضمنی استفاده از فناوری، تطبیق آن با شرایط جدید و استفاده بهینه از آن موضوعی نیست که به سادگی از جهان توسعهیافته قابل انتقال باشد. این تحلیل سانجایا لال در سطح بنگاه است.
بهنظر او توانمندیهای فناورانه بنگاه را میتوان در چند سطح زیر خلاصه کرد:
توانمندی سرمایهگذاری: مهارتهایی از جنس شناسایی، آمادهسازی و بهدست آوردن فناوری برای ایجاد، طراحی و تولید محصول.
توانمندی تولیدی: مهارتهایی از جنس تولید و نوآوری، طراحی و تحقیق و توسعه.
توانمندی ارتباطی: مهارتهایی برای انتقال اطلاعات، مهارتهای فناورانه و دریافت آنها از کارشناسان این حوزه.
توانمندی پویا: بهطورکلى توانمندى پویا را میتوان توانایى شرکت در یکپارچهسازى، ایجاد و بازآرایى.
شایستگیهای داخلى و خارجى جهت رویارویى با محیطهاى متغیر تعریف کرد. این شاید به نوعی کارآیی تطبیقی در سطح بنگاه است. مهارتهای مورد نیاز برای گرداندن یک بنگاه تنها از طریق تجربه، یادگیری به واسطه انجام دادن و حل مشکل قابل کسب است. تکرار در یک عمل منجر به افزایش بهرهوری میشود؛ اما علاوه بر یادگیری بنگاهها، تلاشهای فناورانه نیز باید انجام شود. کارآیی یک بنگاه ناشی از رویههای آموختهشده است.
اما الزامات سیاستی برای ترویج یادگیری و تغییرات فنی چیست و ابزارهای تحلیلی دریافتی برای درک آنها چقدر مناسب است؟ ما پیشنهاد میکنیم که این الزامات به خوبی درک نشدهاند و ابزارهای مرسوم باید برای مقابله با نیازهای عملی سیاست فناوری اصلاح شوند. مناقشات و مباحث قابل توجهی درباره نقش دولتها و بازارهای آزاد وجود دارد که بیشتر آن حول تجربه اقتصادهای تازه صنعتی شده (NIEs) آسیای شرقی (که بهطور گسترده بهعنوان موفقترین کشورهای در حال توسعه در استفاده از فناوریهای صنعتی مدرن در نظر گرفته میشوند) میچرخد. درباره ماهیت سیاستهای توسعه در اقتصادهای آسیای شرقی بسیار نوشته شده است. درحالیکه اکنون پذیرفته شده است که اکثر دولتهای آسیای شرقی بهطور گسترده و به طرق مختلف در بازارهای خود مداخله کردند؛ اما با این حال بحث درباره منطق و اثرات این مداخلات بهویژه درباره شکستهای بازار که بر توسعه و ماهیت خاص مداخلات تاثیر میگذارد، ادامه دارد.
سیستم تکنولوژی ملی منعکسکننده این واقعیت است که اقتصادهای در حال توسعه به ندرت از مبتکران و خالقان تکنولوژی به معنای محدود هستند؛ اما آنها بهشدت نیاز دارند که بتوانند فناوریهای خارجی مرتبط با رقابت خود را بهدست آورند، آنها را جذب کنند، سازگار کنند و بهطور مداوم با تغییر شرایط آنها را بهبود بخشند. به دنبال این مفهوم از نوآوری و تغییرات فنی، مفهومی از سیستم فناوری ملی ایجاد میشود. سه رویکرد وجود دارد که از ادبیات مطالعات نوآوری مرتبط با مشکل ایجاد و کسب فناوری استخراج شده است. اولین و محبوبترین، سیستم ملی نوآوری (NSI) است که در اصل توسط فریمن بهعنوان «شبکهای از نهادها در بخشهای دولتی و خصوصی که فعالیتها و اقدامات آنها ایجاد و ابداع، وارد کردن، اصلاح و انتشار فناوریهای جدید میشود» تعریف شده است.
مفاهیم کلیدی مربوط به ابداع یا ایجاد نوآوری برای انتشار یا وارد کردن و اصلاح برای انتشار نوآوریهای جدید هر چند عمدتا از خارج به دست آمده است، اما این طیف از ابتکار و ایجاد فناوریهای جدید تا واردات و تصاحب فناوریهای جدید ایجادشده را شامل میشود. اولین NSI رویکرد یا چارچوب مفهومی را برای استفاده از سیستم ملی نوآوری برای همه اقتصادها در مراحل مختلف توسعه بدون تقسیمبندی به اقتصادهای توسعهیافته و در حال توسعه ارائه میکند. دومین رویکرد با توانمندسازی اقتصادهای در حال توسعه برای جذب و انطباق فناوری خارجی مرتبط است و سوم، رویکردی است که میکوشد نظام ملی نوآوری را بهگونهای گسترش دهد که مستقیما مشکلات و چالشهای توسعه و توسعهنیافتگی را دربرگیرد.
این رویکرد جدید توسط شبکه Globelics تعریف شده است تا حالتهای سیستمهای نوآوری را به فرآیندهای توسعه اقتصادی مرتبط کند و سعی میکند با تمرکز بر عوامل تعیینکننده نوآوری و یادگیری، شکافی را که ممکن است بین پویایی سیستم نوآوری و توسعه اقتصادی وجود داشته باشد، پر کند. این رویکرد برای ترکیب ایجاد نوآوری از یکسو و کسب یا جذب و پذیرش فناوری از سوی دیگر برای دستیابی به کارآیی فناوری برای بهبود رقابتپذیری اقتصادی برای تسریع روند توسعه رو به جلو ایجاد شده است. این مفهوم میخواهد رابطه مکمل و تقویتکنندهای بین ایجاد و ابداع فناوری یا نوآوری و کسب و جذب فناوری یا نوآوری از پیشروان فناوری ایجاد کند. یک مفهوم مرتبط که با مشکلات مشابه سروکار دارد، مفهوم مارپیچ سهگانه روابط دانشگاه- صنعت-دولت است که توسط اتزکوویتز و لیسدزدورف برای توضیح نوآوری در جوامع دانشبنیان توسعه یافته است.
سهگانه - دانشگاه، صنعت و دولت- بهعنوان مارپیچ نشان میدهد که نوآوری در یک مارپیچ پیشرفت میکند که در آن روابط متقابل متعدد در فرآیند تجاریسازی دانش ثبت میشود. مدلهای مارپیچ سهگانه، دگرگونی درونی هر یک از مارپیچها را برجسته میکنند. دولتها میتوانند به نئولیبرال یا اقتدارگرا تبدیل شوند و میتوانند از نوآوری حمایت کنند یا درگیر شوند یا میتوانند چارچوب نظارتی ایجاد یا کسب دانش را از طریق تغییر مالکیت معنوی یا سایر مشوقها یا بازدارندهها، حسب مورد تغییر دهند. دانشگاهها از تولید دانش عمومی به دانش برای سود اقتصادی خصوصی تبدیل به شرکتها میشوند. صنعت میتواند بیشتر درگیر ادغام و تملک باشد تا نوآوری و تعامل هر یک از مارپیچها روی یکدیگر ممکن است تاثیر مثبت یا منفی بر عملکرد یا بهرهوری آنها داشته باشد.
حوزههای جدیدی از فعالیتها و نهادهای متقاطع میتوانند در جایی پدید آیند که دانشگاه کارکرد صنعت را بهعهده میگیرد و برعکس صنعت به شکل دانشگاه درمیآید و دولت ممکن است نقشهای جدیدی را برای تعامل با ماموریتهای تغییریافته هر یک از مارپیچها تعریف کند.