پایان لسه‏‏‏‏‌فر

گفتم که این اقتصاددانان بودند که دستاویزی علمی ارائه کردند که به‌‌‌‌‌موجب آن شخص عملگرا می‌توانست تناقض میان خودخواهی و سوسیالیسم را که ناشی از فلسفه‌‌‌‌‌پردازی قرن هجدهم و زوال مذاهب توحیدی بود، حل کند، اما این را به‌‌‌‌‌خاطر ایجاز گفتم و به‌زودی منظورم را واضح‌‌‌‌‌تر بیان می‌کنم. این همان چیزی است که از اقتصاددانان انتظار می‌رفت بگویند. چنین آموزه‌‌‌‌‌ای را نمی‌توان در نوشته‌‌‌‌‌های بزرگ‌‌‌‌‌ترین مقامات یافت. این همان چیزی است که مبلغان و مروجان آن گفته‌‌‌‌‌اند. این همان چیزی بود که فایده‌‌‌‌‌باورانی که خودخواهی هیوم و تساوی‌‌‌‌‌طلبی(egalitarianism) بنتام را همزمان پذیرفتند، اگر می‌خواستند سنتزی را به‌وجود آورند، به آن ایمان می‌آوردند.1 زبان اقتصاددانان به خدمت تفسیر لسه‌‌‌‌‌فر درآمد، اما محبوبیت این آموزه به‌جای اقتصاددانان سیاسی(به پای فیلسوفان سیاسی آن زمان که برای ترویج آن مناسب‌‌‌‌‌تر بودند) نوشته شد.

بر اساس روایات، اصل‌بگذار آزاد باشند(laissez-nous faire) به لجندره بازرگان(Legendre) نسبت داده می‌شود که چند سال‌مانده به پایان قرن هفدهم به کولبرت(Colbert) گفته بود2، اما شکی نیست که مارکی دارژنسون(Marquis d&#۳۹;Argenson) اولین نویسنده‌‌‌‌‌ای بود که این عبارت را در حدود سال‌۱۷۵۱ آشکارا در پیوند با این آموزه به‌کار برد.3 مارکی اولین کسی بود که مشتاقانه درباره مزایای اقتصادی عدم‌مداخله دولت در تجارت صحبت کرده‌است. وی می‌‌‌‌‌گفت حاکم برای اینکه بهتر حکومت کند، باید از میزان حکمرانی‌‌‌‌‌اش بکاهد.4 وی گفت دلیل واقعی کاهش تولیداتمان، حمایتی است که از آن داریم5؛ «بگذار آزاد باشند باید شعار تمام‌قدرت‌های دولتی باشد، چراکه جهان دیگر متمدن است. چه اصل‌ناپسندی است که بخواهیم عظمتمان را فقط با تخریب همسایگانمان به‌‌‌‌‌دست آوریم! آنچه در این اصل‌نهفته است، خود شرارت و بدخواهی است و بر ضد‌منافع. ولش کن، موربلو! بگذار آزاد باشند!»

(“Il n&#۳۹;y a que la mechancete et la malignite du creur de satisfaites dans ce principe et l&#۳۹;interet y est oppose. Laissez faire، morbleu! Laissez faire!!”)

در اینجا شاهد آموزه اقتصادی لسه‌‌‌‌‌فر هستیم که پرحرارت‌‌‌‌‌ترین لحن را برای تجارت آزاد دارد و تا بن دندان مسلح است. عبارت و اندیشه نیز از آن زمان به پاریس امروز رسیده‌است، اما در تنظیم ادبیات موضوع کند عمل کردند‌ و سنتی که با آن همراه بود، یعنی فیزیوکرات‌‌‌‌‌ها و به‌ویژه ونسان دو گورنه و فرانسوا کنه، اگرچه البته خود طرفدار هماهنگی اساسی میان منافع اجتماعی و فردی بودند، اما در نوشته‌‌‌‌‌های خود چندان از آن حمایت نکردند. عبارت لسه‌‌‌‌‌فر را نمی‌توان در آثار آدام اسمیت، ریکاردو یا مالتوس یافت. این اندیشه حتی به شکل جزم‌‌‌‌‌گرایانه نیز در آثار این نویسندگان وجود ندارد. البته که آدام اسمیت طرفدار تجارت آزاد و مخالف بسیاری از محدودیت‌های قرن هجدهمی بر تجارت بود، اما نگرش وی نسبت به قوانین ناوبری و قوانین رباخواری نشان می‌دهد؛ جزم‌‌‌‌‌گرا نبوده‌است. حتی متن معروف او درباره «دست نامرئی» نیز بازتاب فلسفه‌‌‌‌‌ای است که به پیلی ربط می‌دهیم، نه به‌جزمیت اقتصادی لسه‌‌‌‌‌فر. چنان‌‌‌‌‌که هنری سیجویک و کلیف لسلی بیان کرده‌اند، دفاع آدام اسمیت از «نظام آشکار و ساده آزادی طبیعی» که در کتاب نظریه احساسات اخلاقی وی آمده است، نه ناشی از هر نوع گزاره اقتصاد سیاسی، بلکه ناشی از دیدگاه الهی و خوشبینانه وی نسبت به نظم جهان است.6 به باور من، عبارت لسه‌‌‌‌‌فر برای اولین‌بار به‌‌‌‌‌واسطه متن معروفی از دکتر فرانکلین وارد ادبیات انگلیسی شد.7 درواقع تا آثار متاخر بنتام(که اصلا اقتصاددان نبود) نمی‌بینیم که قواعد لسه‌‌‌‌‌فر را به آن شکلی که اجدادمان می‌دانستند، در خدمت فسلفه فایده‌‌‌‌‌گرایی درآمده باشد. برای مثال، بنتام در کتابچه راهنمای اقتصاد سیاسی می‌نویسد: «قاعده کلی این است که هیچ چیز نباید توسط دولت انجام پذیرفته یا آزموده شود؛ در این موارد، شعار یا اسم شب دولت، باید این باشد: آرام بنشین... مطالباتی که کشاورزی، صنعت و بازرگانی از دولت دارد، همانقدر باید کم و معقول باشد که دیوژن کلبی از اسکندر کبیر خواسته بود: مزاحم آفتاب‌گرفتنم نشو!»

از این زمان به بعد، مبارزات سیاسی برای تجارت آزاد، نفوذ مکتب اقتصادی معروف به مکتب منچستر و فایده‌‌‌‌‌گرایان طرفداران بنتام، اظهارات مقامات درجه دو اقتصادی و داستان‌های آموزنده دوشیزه هریت مارتینو و خانم جین مارست بودند که لسه‌‌‌‌‌فر را به‌‌‌‌‌مثابه نتیجه سیاسی اقتصاد سیاسی راست‌‌‌‌‌کیشانه(ارتدوکس) وارد اذهان عمومی کرد؛ با این تفاوت عمده که همزمان دیدگاه مالتوس درباره جمعیت نیز توسط همان مکتب فکری پذیرفته شد و لسه‌‌‌‌‌فر خوشبینانه نیمه دوم قرن هجدهم جای خود را به لسه‌‌‌‌‌فر بدبینانه نیمه اول قرن نوزدهم داد.8

در کتاب گفت‌وگوهایی در باب اقتصاد سیاسی(1817) خانم جین مارست، کارولین تاآنجاکه می‌تواند از کنترل هزینه‌های ثروتمندان دفاع می‌کند، اما در صفحه 418، شکست خود را می‌‌‌‌‌پذیرد:

کارولین: هرچه بیشتر درباره این موضوع می‌‌‌‌‌آموزم، بیشتر مطمئن می‌شوم که منافع ملت‌ها و نیز منافع افراد، بیش از آنکه در مقابل یکدیگر قرارگرفته باشند، به‌‌‌‌‌شدت به هم گره خورده‌‌‌‌‌اند.

خانم بی: دیدگاه‌های لیبرال و بزرگ همیشه به نتایج مشابهی منجر می‌شوند و به ما می‌‌‌‌‌آموزند که احساسات فراگیر خیرخواهانه را نسبت به یکدیگر گرامی بداریم؛ از این‌رو موجب برتری علم بر دانش عملی محض است.

در 1850، درس‌هایی ساده برای استفاده جوانان، اثر اسقف ریچارد ویتلی که انجمن ترویج دانش مسیحی به‌صورت گسترده آن را توزیع می‌کرد، حتی تردیدهایی را که خانم بی‌ گهگاه اجازه می‌داد کارولین بیان کند نیز نمی‌‌‌‌‌پذیرفت. این کتاب کوچک نتیجه می‌گیرد که «تقریبا هر مداخله دولت در مبادلات پولی مردم، چه قرض و اجاره، چه هر نوع خرید و فروش، بیشتر آسیب‌‌‌‌‌زا خواهد بود تا خیررسان.» آزادی حقیقی آن است که «هر کسی آزاد باشد تا دارایی، وقت، قدرت و مهارت خود را در هر راهی که فکر می‌کند مناسب است صرف کند، به شرط آنکه زیانی برای همسایگانش به‌‌‌‌‌همراه نداشته‌باشد.» به‌‌‌‌‌طور خلاصه، این جزمیت در اختیار ماشین آموزشی قرارگرفت‌ و به اصلی پیش‌‌‌‌‌پاافتاده تبدیل شد. آن فلسفه سیاسی که قرون هفدهم و هجدهم به‌منظور سرنگونی پادشاهان ساخته بودند، به شیر نوزادان بدل گشت و به‌‌‌‌‌معنای واقعی کلمه وارد شیرخوارگاه‌‌‌‌‌ها شد. در نهایت، در اثر فردریک باستیا به افراطی‌‌‌‌‌ترین و حماسی‌‌‌‌‌ترین تفسیر از مذهب اقتصاددانان سیاسی می‌رسیم. وی در کتاب هماهنگی‌‌‌‌‌های اقتصادی خود می‌نویسد:

من بر آن‌‌‌‌‌ام که هماهنگی قوانین مشیتی حاکم بر جامعه را نشان دهم. آنچه که این قوانین را نه ناسازگار بلکه سازگار می‌سازد، این است که تمام اصول، انگیزه‌‌‌‌‌ها، خاستگاه‌‌‌‌‌های کنش و منافع، برای رسیدن به نتیجه‌‌‌‌‌ای نهایی و بزرگ با یکدیگر همکاری می‌کنند. و چنین نتیجه‌‌‌‌‌ای، نزدیکی بی‌‌‌‌‌اندازه تمام طبقات به سطحی‌برابر و همواره فزاینده است؛ به‌‌‌‌‌بیان دیگر، برابری افراد در روند بهبود عمومی. وقتی که او نیز همچون سایر کشیش‌‌‌‌‌ها اشهد(Credo) خود را قلم می‌‌‌‌‌زد، چنین نوشت: به‌‌‌‌‌باور من، کسی که جهان مادی را در کنار هم چیده، از چیدمان جهان اجتماعی غافل نبوده‌است. به‌‌‌‌‌باور من، او کنش‌‌‌‌‌گران آزاد را به‌عنوان ملکول‌‌‌‌‌هایی ساکن ترکیب‌کرده و موجب حرکت آنها شده‌است... به‌‌‌‌‌باور من گرایش ناگزیر اجتماعی این است که مدام بشر را به سطح اخلاقی، فکری و جسمی یکسانی رسانده و درعین‌‌‌‌‌حال دائما آن را ارتقا دهد. به‌‌‌‌‌باور من، تمام آنچه که برای پیشرفت تدریجی و صلح‌‌‌‌‌آمیز بشر لازم است اینکه نباید موجب اخلال گرایش‌‌‌‌‌ها و نابودی آزادی حرکتشان شد.

اقتصاددانان مقتدر از زمان جان استوارت میل واکنش شدیدی به این ایده‌‌‌‌‌ها نشان‌داده‌اند. همان‌طور که پروفسور ادوین کانان می‌گوید: «دشوار بتوان اقتصاددان انگلیسی مشهوری یافت که مستقیما به سوسیالیسم حمله کند» و می‌افزاید: «تقریبا هر اقتصاددانی، مشهور یا گمنام، همیشه آماده است تا ایرادی بر هر پیشنهاد سوسیالیستی بنهد.»۹ اقتصاددانان دیگر هیچ ارتباطی با فلسفه سیلسی و الهی که جزمیت هماهنگی اجتماعی از دل آن بیرون آمده بود ندارند و تحلیل‌های علمی، ایشان را به چنین نتایجی نمی‌رساند.

شاید جان الیون کارینس در کلاس درس «اقتصاد سیاسی و لسه‌‌‌‌‌فر» که در سال‌1870 در کالج لندن ارائه کرد، اولین اقتصاددان ارتدکسی بود که به کلیت مفهوم لسه‌‌‌‌‌فر حمله کرد. وی عنوان کرد «اصل لسه‌‌‌‌‌فر هیچ پایه علمی ندارد، بلکه در بهترین حالت، قاعده عملی دم‌دستی است.»۱۰ این سخن طی پنجاه سال‌گذشته دیدگاه تمام اقتصاددانان برجسته بوده‌است؛ مثلا برخی از مهم‌ترین آثار آلفرد مارشال صرف نشان‌دادن موارد برجسته‌‌‌‌‌ای شده بود که نشان دهد منافع خصوصی و منافع اجتماعی با هم سازگار نیستند. باوجوداین، نگرش محافظه‌‌‌‌‌کارانه و غیرجزمی بهترین اقتصاددانان، همچنان بر این باور عمومی غلبه نکرده که لسه‌‌‌‌‌فر فردگرا چیزی است که باید تدریس کنند و درواقع درس هم می‌دهند.

پی‌نوشت:

[1]. می‌توان با دیدگاه کالریج که لسلی استفن آن را به‌طور خلاصه بیان کرده است همدل بود: «فایده‌گرایان تمام عناصر انسجام را از بین بردند و جامعه را به جنگ منافع خودخواهانه کشاندند و ریشه هر گونه نظم، میهن‌پرستی، شعر و دین را زدند.»

[2]. کولبرت پرسید: «چه کاری برایت انجام دهیم؟». لجندره پاسخ داد: «بگذار خودمان انجامش دهیم».

[3]. برای تاریخچه عبارت بنگرید به «اصل لسه‌فر و لسه پاشه» آگوست اونکن، که بیشتر نقل قول‌ها از وی گرفته شده است. ادعاهای مارکی دارژنسون تا زمانی که اونکن آن‌ها را پیش کشید نادیده گرفته می‌شد، بخشی به‌خاطر ناشناخته بودن متون مربوط منتشره طی دوره زندگی وی (Journal Economique, ۱۷۵۱) و بخشی هم به‌خاطر این‌که آثار وی به‌رغم آن‌که احتمالاً طی دوران زندگی وی به‌صورت خصوصی دست به دست می‌شد، تا سال ۱۸۵۸ به‌صورت کامل منتشر نشد (Memoires et Journal inedit du Marquis d&#۳۹;Argenson)

[۴]. Pour gouverner mieux, il faudrait gouverner moins

[۵]. On ne peut dire autant de nos fabriques: la vraie cause de leur declin, c&#۳۹;est Ja protection outree qu&#۳۹;on Icur accorde.

[۶]. Sidgwick, Principles of Political Economy, p. ۲۰.

[۷]. Bentham uses the expression &#۳۹;Laissez-nous faire&#۳۹; (Works, p. ۴۴۰).

[۸]. این فصل در سال ۱۷۹۳ نگاشته شده و در  ۱۷۹۸ در BibliothÈque Britannique منتشر شده و کل آن در ویرایش بورینگ (۱۸۴۳) چاپ شده است.

[۹]. Theories of Production and Distribution, p. ۴۹۴.

[۱۰]. کارینس «مفهوم غالب» را در بخشی از همان کلاس درس به‌خوبی توصیف کرده است: «مفهوم غالب این است که اقتصاد سیاسی متعهد می‌شود نشان دهد که ثروت ممکن است با بیشترین سرعت انباشته و منصفانه‌ترین حالت توزیع شود؛ یعنی رفاه انسان ممکن است صرفاً با فرایند زندگی مردم به‌خاطر خود، بیشترین ارتقا را به خود ببیند؛ یعنی این‌که افراد را رها کنیم تا از نفع شخصی خود تبعیت کنند، بدون هیچ قید و بند دولتی یا افکار عمومی، مادامی که از زور یا کلاهبرداری پرهیز کنند. این همان آموزه‌ای است که عموماً با نام لسه‌فر شناخته می‌شود. فکر می‌کنم به‌همین‌قیاس اقتصاد سیاسی در کل به‌مثابه نوعی ارائه علمی این اصل در نظر گرفته می‌شود: اثبات آزادی بنگاه‌های منفرد و قرارداد به‌عنوان راه‌حلی کافی برای مشکلات صنعتی.»