یک اقتصاددان به انتقادات علیه یک زیرشاخه از علم اقتصاد پاسخ داد
در دفاع از نظریه اقتصاد کلان*

۱. نظریه اقتصاد کلان و آنچه آن را مبتذل کرده است
نظریه اقتصاد کلان از دهه۱۹۶۰ بسیار بدنام شده است. از یکسو، بسیاری از سیاستهای ناموفق اقتصاد کلان توسط تحلیلگران سیاسی که مدعی بینش عمیق در نظریه کلان بودند، ارائه شد و از سوی دیگر، بسیاری از افراد غیرمتخصص اما تحصیلکرده که با نظریه اقتصاد خرد آشنا بودند، بیش از پیش نسبت به ادعاهای عجیب و غریب اقتصاد کلان که توسط روزنامهنگاران اقتصادی، نویسندگان و سیاستمداران مطرح شده است، دچار تردید شدهاند.
آنچه ناراحتکننده است این است که تئوری اقتصاد کلان دقیقا در دورهای که شهرت آن بهشدت کاهش یافته، پیشرفتهای چشمگیری داشته است. چیزی که تعداد بسیار کمیاز افراد خارج از این حوزه متوجه میشوند این است که پیشبینیهای اشتباه تحلیلگران سیاسی و اظهارات جاهلانه روزنامهنگاران اقتصادی ارتباطی با نظریه اقتصاد کلان مدرن دارد. تحلیلگران سیاسی و روزنامهنگاران در حقیقت به کینزگرایی مبتذل1 معتقدند که بیشتر نظریهپردازان اقتصاد کلان مدتها پیش از آن عبور کردهاند. علاوه بر این، بدون اطلاع عموم افراد تحصیلکرده، نظریهپردازان اقتصاد کلان توضیحات قانعکنندهای برای شکستهای تحلیلگران و روزنامهنگاران در پیشبینیهای خود ارائه کردهاند. در واقع، در بیشتر موارد، اشتباهات نظری قبل از مشاهده هرگونه ناهنجاری تجربی در اقتصادهای مدرن غربی، شناسایی و حل شدهاند. تحلیلگران سیاسی و روزنامهنگاران نیازی به کنار گذاشتن نظریه اقتصاد کلان ندارند، بلکه باید آن را از نو کشف کنند. پیشرفتهای کلیدی نظریه اقتصاد کلان مدرن با مفاهیم قدیمیو سادهگرایانه که هنوز در میان «مردان عمل2» غالب است، باید جایگزین شود. هنگامیکه ارکان نظریه کلان مدرن مشخص شد، مشاهده میشود که سیاستهای کلان مطلوب نسبت به آنچه معمولا در روزنامه خوانده میشود یا در سخنرانیهای سیاستمداران شنیده میشود، متفاوت است.
۲. مبانی نظری اقتصاد کلان مدرن
نظریه اقتصاد کلان، مانند نظریه اقتصاد خرد، با مفروضاتی ساده آغاز میشود. در گام بعد آن فروض یک به یک حذف میشوند تا وضوح در هر مرحله از تجزیه و تحلیل، حاصل شود. ما با یک تحلیل ساده از اقتصاد مبتنی بر تهاتر3 شروع میکنیم که به ما کمک میکند بفهمیم چه چیزی نرخ بهره و مقدار تولید را تعیین میکند. سپس در نظر میگیریم که افزودن پول چگونه بر این اقتصاد مبتنی بر تهاتر تاثیر میگذارد. در نهایت، مفروضات تعیین قیمت را بررسی میکنیم. پس از درک این آزمایشهای فکری متوالی، میتوانیم به مسائل ظریفتری روی بیاوریم.
۱-۲. اقتصاد مبتنی بر تهاتر: دنیایی را تصور کنید که در آن افراد زمان خود را بین دو کار تولید و اوقات فراغت تقسیم میکنند. اگر افراد بخواهند در یک دوره معین بیش از تولید خود مصرف کنند، میتوانند با معامله وعده تولید آینده در ازای مقداری تولید فعلی، «قرض» بگیرند. بهعنوان مثال، اگر من امسال به ۱۰۰واحد تولید نیاز داشته باشم؛ اما فقط بخواهم برای تولید ۵۰عدد کار کنم، میتوانم ۵۰واحد دیگر را با قرض گرفتن از شخص دیگری دریافت کنم. در ازای آن، آنها یک سفته برای برخی از تولیدات آینده من دریافت میکنند.
این اقتصاد فرضی چگونه کار خواهد کرد؟ شیوه کار این اقتصاد به راحتی براساس عرضه و تقاضا قابل تجزیه و تحلیل است. این تحلیل مستقیما برگرفته از کتابهای درسی اقتصاد خرد است. بازاری وجود دارد که در آن مردم کالاهای فعلی را به ازای وعده کالاهای آتی خریداری میکنند. قیمت کالاهای فعلی از نظر اجناس آتی چقدر است؟ این قیمت چیزی جز نرخ بهره حقیقی نیست. تقاضا برای کالاهای فعلی - یعنی میل به استفاده از تولید فعلی - مانند هر منحنی تقاضای دیگر با افزایش نرخ بهره کاهش مییابد. بهطور مشابه، منحنی عرضه برای تولید فعلی با افزایش نرخ بهره، مانند هر منحنی عرضه دیگر، افزایش مییابد. این مثال ساده از اقتصاد مبتنی بر تهاتر به ما درک اولیهای از نرخ بهره میدهد. نرخ بهره زمانی بالاست که تقاضا برای کالاهای فعلی نسبت به عرضه کالاهای فعلی زیاد باشد. مثال اقتصاد مبتنی بر تهاتر همچنین یک کارکرد کلیدی از نرخهای بهره را به ما نشان میدهد. این نرخها به لحاظ بین زمانی تولید را در جامعه هماهنگ میکنند؛ بهطوریکه مصرف و تولید محصول متناسب میشوند. برای مثال، در نظر بگیرید که چه اتفاقی میافتاد اگر معلوم شود که به پایان جهان تنها یک سال مانده است؟ تقاضا برای تولید فعلی سر به فلک میکشد، عرضه تولید فعلی کاهش مییابد و نرخ بهره بهطور چشمگیری بالا میرود.۴
۲-۲. افزودن پول به اقتصاد تهاتری: وارد شدن پول چگونه بر این اقتصاد تاثیر میگذارد؟ فرض کنید که مردم به جای صرف مبادله سفته برای تولیدات آتی میتوانند تولید فعلی را نیز با پول خریداری کنند. حال چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ واضح این است که علاوه بر «بازار کالا»، «بازار پول» نیز وجود خواهد داشت که در آن عرضه پول باید با تقاضای پول برابری کند.
تئوری تقاضای پول کاملا توسعه یافته است و یک پایه اقتصاد خردی محکم دارد. کسی که پول دارد گاهی چیزی را که میتواند بخرد رها میکند؛ زیرا اگرچه میتوانست مصرف جاری را بخرد، اما میتواند پول خود را در ازای نرخ بهره بفروشد. با نگه داشتن پول، شخص از علاقه خود چشمپوشی میکند. در عین حال، نگهداشتن پول زندگی را راحتتر میکند و مانند همه امکانات رفاهی، ما تمایل داریم هر چه ثروتمندتر میشویم، پول بیشتری «بخریم». این دو حقیقیت به ما درک روشنی از مبانی تقاضای پول میدهد: این تقاضا مستقیما و بهصورت مثبت به ثروت و بهصورت معکوس، به نرخ بهره بستگی دارد.۵
فرض کنید که مقدار پول از نظر عددی ثابت است. حال کدام «قیمت» عرضه پول و تقاضای پول را برابر میکند؟ مطمئنا این قیمت نرخ بهره نیست، بلکه آنچه عرضه و تقاضای پول را برابر میکند توسط عرضه و تقاضا برای کالاهای موجود تعیین میشود. قدرت خرید پول قیمتی است که عرضه و تقاضا را با یکدیگر برابر میکند و منظور از آن این است که یک واحد پول معین چقدر میتواند کالا بخرد. به زبان عامیانه، قیمت مربوط به پول، «سطح قیمتها» است. (به عبارت دقیقتر، معکوس سطح قیمت، یا مقدار کالایی که با یک واحد پول مبادله میشود). مقدار پول را دوبرابر و سطح قیمتها را دو برابر کنید تا عرضه پول و تقاضای پول با یکدیگر برابر شوند. عرضه پول را به نصف کاهش دهید و سطح قیمتها را به نصف کاهش دهید تا همین اتفاق بار دیگر رخ دهد. حداقل در این آزمایش فکری ساده، میزان تولید و نرخ بهره حقیقی هیچ ربطی به عرضه پول ندارند. تنها چیزی که عرضه پول بر آن تاثیر میگذارد، سطح قیمتها است. این تحلیل چه چیزی به ما میافزاید؟ این تحلیل در واقع طرف دیگر نمودار موسوم به «عرضه و تقاضای کل» است. با افزایش سطح قیمت، تقاضای کل کاهش مییابد؛ زیرا سطح بالاتر قیمت، عرضه حقیقی پول را کاهش میدهد. عرضه کل یک خط عمودی است؛ زیرا هیچ ربطی به ارزش پول ندارد.
۳-۲. قیمتگذاری: این نتیجه که عرضه کل عمودی است و به حجم پول یا قیمتها ارتباطی ندارد، خیلیها را شگفتزده خواهد کرد. این نه تنها با ادعاهای واهی روزنامهنگاران اقتصادی، بلکه با عقل سلیم هر تاجری مغایرت دارد. اما مسلما هدف این آزمایشهای فکری پی در پی، رسیدن به نتایج حقیقی با تعدیل گام به گام مفروضات اساسی است. اگر این نتیجهگیری اشتباه به نظر میرسد، نشان میدهد که ما باید به اصلاح مفروضات خود ادامه دهیم. آنچه بسیاری از اقتصاددانان کلان در تحلیل قبلی اشتباه میکنند این است که تصور میکنند در اقتصادهای بازاری مدرن، قیمتها در بازار حراج تعیین نمیشود. عموما شرکتها قیمتها (از جمله دستمزد یا قیمت نیروی کار) را تعیین میکنند و سپس آنها را برای مدتی بدون تغییر رها میکنند. بنابراین، تعداد کمیاز مردم متوجه میشوند که دستمزد ساعتی آنها با تغییر در عرضه پول تغییر میکند. زیرا تعدیلها بهصورت دورهای، گاهی سالانه یا حتی کمتر انجام میشود.
بر اساس این مفروضات تجدیدنظرشده، پول میتواند آنچه را که اقتصاددانان «اثر حقیقی» مینامند، داشته باشد.منظور از «اثر حقیقی» این است که پول میتواند بر تولید، نرخ بهره حقیقی یا سایر متغیرهای «حقیقی» و نه فقط بر قیمتها (متغیرهای «اسمی») تاثیر بگذارد. پس از تزریق پول جدید، نرخهای بهره کاهش مییابد تا عرضه پول و تقاضای پول برابر شوند (در نتیجه این حقیقت تایید میشود که بانکهای مرکزی تا حدی بر نرخهای بهره تاثیر دارند). حال عرضه کل دیگر عمودی نیست؛ زیرا با چسبندگی قیمت، تقاضای بیشتر باعث تولید بیشتر میشود.۶
۴-۲. نظریه بیکاری: بهدلیل مازاد دستمزد حقیقی، بیکاری غیرارادی میتواند در هر یک از این مدلها وجود داشته باشد؛ زیرا «بیکاری» چیزی به جز نیروی کار مازاد نیست و چیزی به جز کف قیمت بیشتر از قیمت بازار نمیتواند باعث مازاد عرضه شود. در دو آزمایش فکری اول، بیکاری غیرارادی میتواند وجود داشته باشد، با این حال، در اقتصادهای از نوع حراج، سیاست دولت نمیتواند منجر به بیکاری شود. درباره آزمایش فکری سوم اما، درحالیکه سیاست مداخله پولی ممکن است بیکاری غیرارادی را کاهش دهد، اما این روش اساسا به علامت حمله میکند و نه به خود بیماری. مشکل اساسی این است که دستمزدهای حقیقی بسیار بالا تعیین میشوند. در بسیاری از موارد، به ویژه در اروپا، این امر عمدتا بهدلیل مقررات کار و قوانین طرفدار اتحادیهها است. اگر قراردادهای کار کامل با تورم تعدیل نشوند، افزایش عرضه پول ممکن است بهطور ضمنی دستمزد حقیقی را کاهش دهد و در نتیجه اشتغال را افزایش دهد. اما همانطور که خواهیم دید، تئوری نشان میدهد که این، یک راهحل قابل اجرا در بلندمدت نیست.
۳. سازگاری زمانی و انتظارات عقلایی
به نظر میرسد که آزمایش فکری نهایی ما با تعدیلهای قیمتی محدود، نتایجی مشابه داستان مبتذل کینزینها به دست میدهد. اما این تصور خطا است. درست است که قیمتها و دستمزدها فورا تعدیل نمیشوند، اما عناصر هماهنگی قیمتی در بلندمدت وجود دارد. اینکه گفته میشود قیمتها و دستمزدها هرگز تعدیل نمیشوند، به همان اندازه نادرست است که بگوییم قیمتها در لحظه، تعدیل میشوند. ممکن است این موضوع کمیطول بکشد، اما این زمان چندان طولانی نخواهد بود. این زمان احتمالا کمتر از یک سال قبل از سازگاری اقتصاد بهطور کامل با تغییرات اسمی است.
علاوه بر این، شرکتها و کارگران کاملا از این روند بیاطلاع نیستند. آنها متوجه شدهاند که دولتها همیشه وسوسه تحریک تولید با استفاده از سیاست پولی انبساطی را دارند. در نتیجه آنها انتخاب قیمت و دستمزد خود را بر اساس آن تنظیم میکنند.
این توضیحات، جوهر انقلاب «انتظارات عقلایی» است که جایزه نوبل را برای رابرت لوکاس۷ به ارمغان آورد. توانایی دولت برای دستکاری اقتصاد با استفاده از کنترلش بر عرضه پول، تواناییای است که هواداران سیاستها و روزنامهنگاران را تحت تاثیر قرار میدهد.این سیاستها تنها از منظری به لحاظ زمانی کوتهبینانه «جواب میدهند». پیامد بلندمدت تلاش برای استفاده از ماهیت تدریجی تعدیل قیمتها، صرفا این است که قیمتگذاران در این شرایط هر آنچه را که سیاستگذاران تلاش میکنند انجام دهند، پیشبینی کرده و با آن مقابله میکنند. اتفاقی که در دهه۱۹۷۰ روزنامهنگاران را متحیر کرد، «رکود تورمی» بود، یعنی افزایش همزمان بیکاری و تورم. برخلاف افسانه رایج، هیچچیز غیرمنتظرهای درباره رکود تورمی وجود نداشت. نظریهپردازان سالها قبل از اینکه روزنامهنگاران متوجه آن شوند، آن را بهعنوان نتیجه بلندمدت سیاستهای کینزی پیشبینی میکردند.۸
بینش نظریهپردازان اقتصاد کلان این بود که کنترل دولتی بر عرضه پول، موقعیت استراتژیک عجیبی را در مقابل مردم قرار میدهد. مشکلاتی را که والدین در تنبیه فرزندانشان دارند، در نظر بگیرید. والدین اغلب فرزندان خود را تهدید به تنبیه میکنند تا آنها را به رفتار متناسب ترغیب کنند و تهدید به تنبیه در صورت واقعی بودن میتواند باعث ایجاد رفتار مناسب شود. اما هم بچهها و هم والدین میدانند که اگر کودک بدرفتاری کند، اجرای واقعی تهدید آزاردهنده و بعید است. نظریهپردازان این مساله را مشکل «سازگاری زمانی» نامیدند؛ زیرا متعهد شدن به انجام کاری در امروز که فردا خوشایند نخواهد بود، دشوار است.۹
وضعیتی که دولت در مواجهه با مردم در آن قرار دارد، گرفتار همین مشکل سازگاری زمانی است. بهدلیل تاخیر در تعدیل قیمتها و دستمزدها، دولت میتواند از کنترل خود بر عرضه پول برای افزایش موقت رشد اقتصاد استفاده کند؛ اما چون عموم مردم این را میدانند، انتظارات تورمی خود را افزایش میدهند. نتیجهای که از زمان ظهور سیاستهای کلان فعال بارها در اقتصادهای غربی مشاهده شده، تورم هرچه بیشتر بدون افزایش تولید یا اشتغال است. بنابراین معلوم میشود که توانایی دولت برای تاثیرگذاری بر اقتصاد یک نعمت نیست، بلکه یک نفرین است. از آنجا که این نهاد، میل به استفاده از قدرت خود را دارد، تصمیمگیرندگان اقتصادی معمولا انتظار دارند او از قدرت خود استفاده کند. با این حال، سیاستهای مداخلهگرانه کاملا پیشبینیشده اثری جز افزایش تورم نخواهد داشت.۱۰
۴. سیاست کلان: شواهد و پیامدها
برخلاف افسانههای سنتی روزنامهنگاران اقتصادی که آشکارا با واقعیتهای دهه۱۹۷۰ و اوایل دهه۱۹۸۰ در تناقض است، نظریه اقتصاد کلان مدرن، از پشتوانه تجربی قابل توجهی برخوردار است. مطالعات تاریخی برجستهای درباره سیاست پولی، بهویژه کارهایی که توسط میلتون فریدمن و آنا شوارتز انجام شد، یک دفاعیه قوی از نظریات کلان جدید ایجاد کرده است که اشاره میکند سیاست پولی اثرات کوتاهمدت مهمیدارد.۱۱ درواقع، نقد پولگرایان به کینزیسم مبتذل بسیار موفق بود؛ بهنحویکه فرانکو مودیلیانی۱۲، اقتصاددان مشهور کینزین میگوید: «ما اکنون همه پولگرا هستیم.»
فریدمن شواهد قدرتمندی مبنی بر اینکه سیاست پولی اثرات مهم، اما موقتی دارد ارائه کرد و آن را با کینزینهای سفسطهباز به اشتراک گذاشت. در همان زمان، نفوذ او منجر به کاهش تدریجی محبوبیت «سیاست مالی» (مالیات و افزایش مخارج دولت) در میان نظریهپردازان کلان و سیاستمداران شد تا اینکه به سطح فعلی خود رسید.۱۳ فریدمن به ویژه نشان داد که توضیحات پولی برای بسیاری از رکودها و رونقها که معمولا به سیاست مالی نسبت داده میشود، وجود دارد. برای مثال، درحالیکه کینزینهای مبتذل جنگ جهانی دوم را با صدای بلند بهعنوان اثباتی برای اثربخشی سیاست مالی اعلام میکردند، افزایش مخارج دولت با رشد عظیم عرضه پول همراه بود. درواقع، تقریبا در هر جنگی همینطور است. قدرت مهم (اما موقت) پول همه چیزهایی را توضیح میدهد که مالیگرایی، ساده لوحانه مدعی توضیح آن و همچنین بسیاری چیزهای دیگر است.
یک افسانه رایج در میان روزنامهنگاران و متعصبان این است که تجربه ایالات متحده در اوایل دهه۸۰ به نوعی ادعاهای فریدمن را رد کرد. اگرچه بخشی از این گزاره دور از حقیقت نیست، اما تنها ادعاهای بیش از حد خوشبینانه اقتصاددانانی که حتی تاثیرات موقتی پول بر بخش حقیقی را رد میکردند، در این دوران زیر سوال رفت، با این حال پیشبینیهای معتدلتر فریدمن کاملا درست بود. همان طور که او در کتاب «آزادی انتخاب»۱۴ توضیح داد: «شباهت بین اعتیاد به الکل و تورم ما را به درمان این بیماریها هدایت میکند. درمان اعتیاد به الکل ساده است: نوشیدن الکل را متوقف کنید. با این حال، عمل به آن سخت است؛ زیرا در این حوزهها، اثرات بد اول میآیند و اثرات خوب بعدا سر میرسند.»۱۵ ایالات متحده نرخ رشد عرضه پول را در این دهه کاهش داد و با کاهش آهسته تورم، تولید کاهش یافت و بیکاری افزایش یافت. اما به زودی رکود تورمی سر و ته شد؛ زیرا تورم و بیکاری بهطور همزمان کاهش یافتند.
درحالیکه درست بودن پیشبینیهای فریدمن ثابت شد؛ اما نسخههای او به مراتب کمتر مورد توجه قرار گرفت. نسخه او این بود که از فدرالرزرو بخواهیم کمتر غیرمسوولانه عمل کند. این موضوع بسیار متفاوت بود با اینکه از این نهاد بخواهیم بهطور کامل قدرت خود را رها کند. اما بهرغم رکود در بحرانهای اقتصادی از اواسط دهه۸۰، تلاش برای سلب کامل نقش دولتها در حوزه پولی همچنان از سوی برخی اقتصاددانان مطرح میشود.
مقایسههای بینالمللی در این حوزه مفید است. در سرتاسر جهان، مقامات پولی از طیف وسیعی از سیاستها استفاده کردهاند. همه با وسوسههای یکسانی روبهرو میشوند؛ اما برخی بهتر از دیگران در برابر وسوسه مداخله مقاومت میکنند. نتیجه جالب مقایسههای بینالمللی این است که کشورهای با تورم پایین، معمولا عملکرد اقتصادهای با تورم بالا را در تمام ابعاد حقیقی برآورده میکنند یا حتی از آن فراتر میروند. این حوزهها شامل اشتغال، تولید، رشد اقتصادی و غیره میشود. بهطور خلاصه، مقایسههای بینالمللی نشان میدهد که کاهش قدرت اختیاری دولت در پول واقعا یک «ناهار رایگان» است. در واقع، نه «بهرغم»، بلکه دقیقا «بهدلیل» قدرت کوتاهمدت پول است که این اتفاق میافتد. تا زمانی که قدرت رشد اقتصاد با کاهش مداخلات پولی پابرجاست، تقریبا اجتنابناپذیر است که چنین چیزی، زیانی در بلندمدت برای ما داشته باشد. یکی از مشکلات همیشگی که کشورهای اروپایی آن را بهویژه حلناپذیر یافتهاند، بیکاری بالا است. درحالیکه آنها با دستکاریهای پولی سعی کردهاند این مشکل را مدیریت کنند، تجزیه و تحلیل سازگاری زمانی سیاست پولی به درستی پیشبینی میکند که آنها کارساز نبودند. اما در کنار مشخص کردن راهکاری که جواب نمیدهد، نظریه اقتصاد کلان پیشنهاد بسیار خوبی از مجموعه راهکارهایی که جواب میدهد، دارد: دستمزدهای واقعی باید کاهش یابد. مطمئنا بهترین راه برای کمک به بازار این است که دولتها از تصویب قوانینی که مانع از کارکرد آن میشود، دست بکشند. بازارهای کار باید بهطور ریشهای مقرراتزدایی شوند و قوانین طرفدار اتحادیهها لغو شوند. البته که متقاعد کردن مردم به مطلوبیت این امر ممکن است بسیار دشوار باشد.
۵. نتیجهگیری
نظریه اقتصاد کلان شکست نخورده است. اکثر تحلیلگران سیاسی و روزنامهنگاران، حتی آن را یاد نگرفتهاند. مسوولیت زیادی باید بر عهده کسانی گذاشته شود که خود را بهعنوان مرجع در موضوعی مطرح میکنند؛ اما درباره آن اطلاعات بسیار کمی دارند. با این حال، اقتصاددانان کلان نمیتوانند از برخی مسوولیتها فرار کنند. چرا؟ زیرا بهرغم این پیشرفتها در نظریه کلان، بسیار رایج است که استادان به تدریس نظریههای قدیمی، بیاعتبار و سادهگرایانه کینزی به دانشجویان خود ادامه دهند و نظریه مدرن را برای دانشجویان کارشناسی ارشد خود حفظ کنند. با توجه به پیشرفتهای فراوان آن نسبت به حسابهای ساده کتابهای درسی کارشناسی، این یک اشتباه بزرگ است که نظریه کلان مدرن را برای حلقه درونی نخبگان محفوظ نگه داریم.
اما چرا استادان به آموزش تئوریهایی به دانشجویان کارشناسی (که بسیاری از آنها روزنامهنگار یا تحلیلگر سیاسی خواهند شد) ادامه میدهند درحالیکه میدانند آنها در بهترین حالت سادهسازیهایی ضعیف هستند؟ به نظرم میرسد که بهرغم شکستهای فراوان مداخلات در اقتصاد کلان، بسیاری از آموزگاران حاضر نیستند حتی به تسلیم شدن فکر کنند. آنها خواهان تداوم سیاست مداخله جویانه هستند و تداوم آموزش «کینزگرایی فسیلشده» وسیلهای برای رسیدن به این هدف است. این آموزگاران ترجیح میدهند نظریه کلان مدرن را بهعنوان مجموعهای از کنجکاویهای نظری نامربوط که از نظر سبک برتر، اما از نظر ماهیت پایینتر از مواد کتابهای درسی دوره کارشناسی هستند، در نظر بگیرند. اما حقیقت این است که نظریه کلان مدرن شکستهای مداخلهگرایی را قبل از وقوع پیشبینی کرده است. این نظریه همه حقایقی را که روزنامهنگاران اقتصادی میدانند و همچنین حقایقی را که آنها نمیدانند، توضیح میدهد.
- پینوشتها:
*. In Defense of Macroeconomic Theory
**. Bryan Caplan
۱. Vulgar Keynesianism
۲. practical men
۳. barter economies
۴. بهعنوان تحلیلی خوب در رابطه با یک اقتصاد مبتنی بر تهاتر نگاه کنید به:
Robert Barro, “Output Effects of Government Purchases”, reprinted in Robert Barro, Macroeconomic Policy (Cambridge, MA: Harvard University Press, ۱۹۹۰), pp.۲۹۸-۳۴۰.
۵. در اینجا بهصورت ناگفته اما ضمنی تمایز بین تقاضای پول اسمی و تقاضای پول حقیقی نادیده گرفته شده است. تقاضای اسمی پول این است که من چند دلار، پوند یا اونس طلا دارم. تقاضای حقیقی پول عبارت است از تعداد دلار، پوند یا اونس طلا که من در اختیار دارم، با توجه به قدرت خرید پول.
۶. ادبیات در مورد این موضوع بسیار گسترده است. به عنوان مثال نگاه کنید به:
Robert Lucas (۱۹۷۳), “Some International Evidence on Output-Inflation Tradeoffs,” American Economic Review ۶۳ (June), ۳۲۶-۳۳۴; Gregory Mankiw (۱۹۸۵), “Small Menu Costs and Large Business Cycles: A Macroeconomic Model of Monopoly,” Quarterly Journal of Economics ۱۰۰, ۲ (May), ۵۲۹-۵۳۹; and Guillermo Calvo (۱۹۸۳), “Staggered Prices in a Utility-Maximizing Framework”, Journal of Monetary Economics ۱۲, ۳ (September), ۳۸۳-۳۹۸.
۷. Robert Lucas
۸. یکی از شناختهشدهترین و اولیهترین پیشبینیها درباره ظهور رکود تورمی را میتوان در این مقاله یافت:
Milton Friedman (۱۹۶۸), “The Role of Monetary Policy”, American Economic Review ۵۸, ۱ (March), ۱-۱۷.
۹. برای مثال نگاه کنید به:
Finn E. Kydland and Edward C. Prescott (۱۹۷۷), “Rules Rather than Discretion: The Inconsistency of Optimal Plans,” Journal of Political Economy ۸۵, ۳ (June), ۴۷۳-۴۹۲.
۱۰. نگاه کنید به: Friedman, loc. cit.
۱۱. نگاه کنید به:
Milton Friedman and Anna J. Schwarz, A Monetary History of the United States, ۱۸۶۷-۱۹۶۰ (Princeton, NJ: Princeton University Press, ۱۹۶۳).
۱۲. Franco Modigliani
۱۳. توجه داشته باشید که حتی در سادهترین اقتصاد تهاتری، ممکن است سیاست مالی اثرات حقیقی داشته باشد. با این حال ادعای فریدمن این است که تأثیر سیاست مالی به طور تجربی کم است.
۱۴. Milton and Rose Friedman, Free to Choose (New York: Avon, ۱۹۸۱), p.۲۵۹.
۱۵. این متن اولین بار در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. از این رو کاری که فریدمن کرد یک آیندهنگری دقیق بود، نه یک گذشتهنگری بینقص.