نامعادله نفتی ترامپ

سیاست‌هایی مانند اعمال تعرفه‌های ۲۵‌درصدی بر واردات نفت از کانادا و مکزیک که دو منبع اصلی تامین نفت برای پالایشگاه‌های آمریکا محسوب می‌شوند، عملا هزینه‌های پالایشگران داخلی را افزایش و به‌تبع آن قیمت سوخت مصرفی برای شهروندان را بالا خواهد برد. این اقدام نه‌تنها با شعار کاهش هزینه‌ها در تناقض بوده، بلکه ضربه‌‌‌‌ای جدی به زنجیره تامین انرژی وارد و امنیت انرژی را نیز تحت‌‌‌‌الشعاع قرار می‌دهد. از سوی دیگر، برخلاف انتظارات دولت، صنعت نفت و گاز آمریکا در سال‌های اخیر تغییرات مهمی در اولویت‌‌‌‌های خود داشته‌است. به‌‌‌‌جای تمرکز بر افزایش تولید صرف، این صنعت با درس گرفتن از رکودهای پیشین و فشارهای سهامداران به سمت سودآوری حرکت کرده‌است. رویکرد جدید تولیدکنندگان، محدودسازی رشد تولید برای جلوگیری از کاهش قیمت‌ها و تضمین بازدهی برای سرمایه‌گذاران است.

 تحقق وعده‌‌‌‌های ترامپ

 این تغییر در اولویت‌‌‌‌ها، تحقق وعده‌‌‌‌های ترامپ برای رشد سریع تولید را غیرممکن و ناکارآمدی‌‌‌‌های جدی را در عرصه انرژی آشکار کردند. داده‌های تولید نفت و گاز آمریکا طی سال‌های اخیر تصویری پیچیده از وضعیت این صنعت ارائه می‌دهد که در آن عوامل متعددی به شکل‌گیری این روندها کمک کرده‌اند، اگرچه دولت ترامپ همیشه به‌دنبال افزایش چشمگیر تولید بوده، بررسی روندهای واقعی نشان می‌دهد؛ بسیاری از وعده‌‌‌‌های او با موانع عملی و ساختاری روبه‌رو بوده‌است. یکی از مهم‌ترین نکات، رشد تولید نفت و گاز در دوران ریاست‌‌‌‌جمهوری جو بایدن است. برخلاف تصور عمومی، رکوردهای جدید تولید نه در دولت ترامپ، بلکه در دوران بایدن ثبت شدند. این افزایش بیشتر ناشی از بهبود اقتصادی جهانی پس از همه‌‌‌‌گیری کووید-۱۹ و تاثیر جنگ اوکراین بر بازار انرژی بود؛ در واقع تحولات ساختاری و سیاست‌های انرژی داخلی تاثیر کمتری بر این رشد داشتند و محرک‌های خارجی نقش اساسی‌‌‌‌تری ایفا کردند. علاوه‌بر این، بازار جهانی نفت و گاز نیز با چالش‌های متعددی روبه‌رو است. کاهش تقاضا از سوی چین به‌عنوان دومین مصرف‌کننده بزرگ نفت جهان، کاهش مصرف داخلی آمریکا و استراتژی‌های اوپک‌پلاس برای مدیریت عرضه، همگی عواملی بودند که رشد تولید را محدود کردند. این محدودیت‌ها نشان‌دهنده آن است که حتی اگر سیاست‌های داخلی آمریکا بر افزایش تولید تمرکز کنند، تاثیرپذیری از عوامل جهانی اجتناب‌ناپذیر است. با وجود این، صنعت نفت و گاز آمریکا در دوران بایدن توانست با تطبیق‌‌‌‌پذیری بیشتر، خود را با این تغییرات وفق دهد و سودآوری بیشتری ایجاد کند. این رویکرد نشان می‌دهد؛ اولویت‌‌‌‌های اقتصادی و سودآوری بر سیاست‌های صرفا مبتنی بر افزایش تولید برتری دارند، به‌همین‌دلیل‌ تحلیل داده‌های تولید نفت و گاز نه‌تنها وضعیت بازار داخلی، بلکه جایگاه آمریکا در بازار جهانی را نیز روشن می‌کند. چالش‌های کلیدی در بازار نفت و گاز آمریکا در دوران ترامپ، بیشتر از آنچه که در ظاهر به‌نظر می‌رسید، پیچیده و چندلایه بودند. یکی از مهم‌ترین این چالش‌ها، قیمت‌ها و انگیزه تولید بود. تولید نفت و گاز زمانی افزایش می‌یابد که قیمت‌ها به حدی بالا برسند که سرمایه‌گذاری در پروژه‌های جدید مانند حفاری‌‌‌‌های شیل و توسعه میادین جدید توجیه‌‌‌‌پذیر باشد، اما این افزایش قیمت‌ها با یکی از وعده‌‌‌‌های مهم ترامپ که کاهش هزینه‌های انرژی برای مصرف‌کنندگان بود، در تناقض است. از آنجا که قیمت بالای نفت به‌‌‌‌طور مستقیم به قیمت بنزین و سایر فرآورده‌های نفتی منجر می‌شود، در عمل ممکن است هدف کاهش هزینه‌های انرژی برای مصرف‌کنندگان به نتیجه معکوس منتهی شود.

 تعرفه‌های تجاری

چالش دیگر، تعرفه‌های تجاری است. ترامپ تهدید کرد؛ تعرفه ۲۵‌درصدی بر واردات نفت از کانادا و مکزیک وضع خواهد کرد که می‌تواند پیامدهای اقتصادی و ژئوپلیتیک جدی به‌همراه داشته‌باشد. این دو کشور نه‌تنها بخش عمده‌ای از واردات نفت سنگین آمریکا را تامین می‌کنند، بلکه نفت‌خام آنها از نظر کیفیت و نوع با پالایشگاه‌های آمریکا تطابق زیادی دارد. نفت سنگین این کشورها به‌ویژه برای پالایشگاه‌های آمریکایی که برای فرآوری این نوع نفت‌‌‌‌ها طراحی شده‌اند، حیاتی است، بنابراین در صورت افزایش تعرفه‌‌‌‌ها، پالایشگاه‌ها ممکن است مجبور شوند برای تامین نفت مورد‌نیاز خود به سمت منابع دیگر یا نفت‌‌‌‌های سبک شیل داخلی سوق پیدا کنند. این تغییر نه‌تنها باعث کاهش کارآیی این پالایشگاه‌ها خواهدشد بلکه می‌تواند بر سودآوری آنها نیز تاثیر منفی بگذارد. در نهایت‌ ظرفیت پالایش در آمریکا خود چالشی اساسی برای تولید داخلی نفت است. پالایشگاه‌های آمریکا عمدتا برای فرآوری نفت سنگین طراحی شده‌اند. این موضوع به این معناست که واردات نفت سنگین از کشورهای هم‌‌‌‌جوار، از جمله کانادا و مکزیک، برای این پالایشگاه‌ها ضروری است. حال اگر  به دلیل تعرفه‌های بالا یا سایر سیاست‌های محدودکننده دسترسی به این منابع دشوار شوند، پالایشگاه‌ها باید با استفاده از نفت‌‌‌‌های سبک‌‌‌‌تر که به‌طور طبیعی برای فرآوری در این پالایشگاه‌ها مناسب نیستند، خود را تطبیق دهند. این امر می‌تواند منجر به کاهش کارآیی پالایشگاه‌ها و افزایش هزینه‌های تولید سوخت شود. در مجموع، این چالش‌ها نشان می‌دهند که ایده افزایش تولید نفت داخلی و کاهش وابستگی به واردات، به‌راحتی قابل‌تحقق نیست و نیازمند رویکردی دقیق‌تر و حساب‌‌‌‌شده‌‌‌‌تر در سیاست‌های انرژی است. سیاست‌های انرژی ترامپ با هدف تقویت امنیت انرژی و کاهش وابستگی به واردات طراحی شده‌اند، اما در عمل‌ این سیاست‌ها می‌تواند تاثیرات معکوسی بر امنیت انرژی آمریکا داشته باشند. روابط تجاری با کشورهایی مانند کانادا و مکزیک که از بزرگ‌‌‌‌ترین تامین‌‌‌‌کنندگان نفت آمریکا هستند، در این راستا از اهمیت بالایی برخوردارند. اعمال سیاست‌های تعرفه‌‌‌‌ای و تجاری تنش‌‌‌‌زا می‌تواند این روابط را آسیب‌‌‌‌پذیر‌کرده و زنجیره تامین انرژی آمریکا را مختل کند. این کشورها تامین‌‌‌‌کنندگان عمده نفت سنگین برای پالایشگاه‌های آمریکا هستند و فرآوری این نوع نفت‌‌‌‌ها در این پالایشگاه‌ها بهینه است. هرگونه اختلال در تامین نفت از این منابع می‌تواند تاثیرات منفی بر قیمت‌های انرژی و در نهایت بر هزینه‌های مصرف‌کنندگان بگذارد. علاوه‌بر این، در بازار جهانی نفت و گاز، کشورهای مختلف به‌طور متقابل‌به یکدیگر وابسته‌‌‌‌اند و بازار جهانی بر اساس بهینه‌سازی اقتصادی عمل می‌کند. در این بازار، تحمیل محدودیت‌های تجاری و تعرفه‌‌‌‌ها برخلاف منطق اقتصادی عمل‌کرده و می‌تواند منافع آمریکا را تضعیف کند.

 تشدید نوسانات قیمت نفت

 سیاست‌های ترامپ برای محدود‌کردن واردات نفت از این کشورها، برخلاف نیاز به تامین منابع پایدار و متنوع انرژی، می‌تواند باعث تشدید نوسانات قیمت نفت شود و امنیت انرژی را در بلندمدت آسیب‌‌‌‌پذیر کند. پیامدهای اقتصادی و اجتماعی این سیاست‌ها نیز گسترده است. افزایش هزینه‌های انرژی، به‌ویژه در بخش‌های صنعتی و حمل‌ونقل، می‌تواند فشار زیادی بر مصرف‌کنندگان وارد کند و باعث افزایش هزینه زندگی شود. این امر به‌ویژه در شرایطی که اقتصاد آمریکا تحت‌فشار تورم و رکود قرار دارد، می‌تواند مشکلات بیشتری برای بخش‌های مختلف اقتصادی ایجاد کند. علاوه‌بر این، بی‌‌‌‌ثباتی در بازار انرژی ممکن است به ازدست‌رفتن شغل‌‌‌‌ها و کاهش سرمایه‌گذاری در این بخش منجر شود که تاثیرات منفی آن در کل اقتصاد آمریکا قابل‌توجه خواهد بود. نتیجه‌‌‌‌گیری این تحلیل نشان می‌دهد؛ سیاست‌های انرژی دولت ترامپ بیشتر از آنکه براساس تحلیل‌های واقعی و نیازهای ساختاری بازار باشد، بر شعارهای سیاسی استوار بوده‌اند. وعده افزایش ۳‌میلیون بشکه‌‌‌‌ای تولید نفت و گاز، به دلیل محدودیت‌های بازار و ساختار پیچیده صنعت نفت و گاز آمریکا، نه‌تنها غیرعملی است، بلکه می‌تواند پیامدهای منفی گسترده‌ای برای اقتصاد و امنیت انرژی کشور به‌همراه داشته‌باشد. در نهایت، باید گفت؛ سیاست‌های ترامپ در این زمینه، با وجود اهداف خوب، فاقد درک صحیح از داینامیک‌‌‌‌های جهانی و بازار داخلی انرژی بوده و نمی‌تواند به‌طور موثر امنیت انرژی آمریکا را تقویت کند.