«نه» به پوپولیسم
موفقیتهای او در سمت رئیس بانک مرکزی و دیدگاههای وی درباره بانکداری حاصل این ویژگیهاست. هنگامی که ولکر به ریاست بانک مرکزی آمریکا انتخاب شد این نهاد قدرت بالایی نداشت: آرتور برنز، رئیس بانک مرکزی آمریکا در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹ فردی نزدیک به نیکسون محسوب میشد و از سوی کاخ سفید تضعیف شده بود. ویلیام میلر که پس از برنز رئیس بانک مرکزی شد دوران بسیار کوتاهی در این سمت حضور داشت یعنی از مارس سال ۱۹۷۸ تا آگوست سال ۱۹۷۹ و سپس وزیر دارایی شد. میراث او یعنی ضعف شدید دلار و رشد نرخ تورم به نزدیکی ۱۵ درصد، در ذهن ما که اکنون زندگی میکنیم قابلتصور نیست.
ولکر در چنین شرایطی، از سوی جیمی کارتر به ریاست بانک مرکزی انتخاب شد. او کاملا میدانست باید چه اقدامی انجام شود و آگاه بود که انجام این اقدام کار آسانی نیست. اما برای پایین آوردن نرخ تورم چارهای جز این اقدام نبود. کارتر تبعات سیاستهای ولکر را میدانست. طی مصاحبه شغلی کارتر با او، وی ۳ بار بر اهمیت آنچه باید انجام میشد تاکید کرد و کارتر آن را پذیرفت. اواسط دهه ۱۹۸۰ دارویی که ولکر برای نرخ تورم تجویز کرده بود اثر خود را نشان داد. نرخ تورم در حال کاهش بود اما هزینههای شخصی نقش او در این مسیر در حال افزایش بود. فعالان بخش ساخت و ساز برای یادآوری اینکه سیاستهای ولکر یعنی افزایش شدید نرخهای بهره چه مانع بزرگی برای فعالیتهای آنها و بخش مسکن است بارها برای او بلوکهای چوبی فرستادند و تهدیدهایی که وجود داشت به این معنا بود که وی به محافظ شخصی نیاز دارد. از سوی دیگر مقاومتهای سیاسی در برابر سیاستهای ولکر در حال افزایش بود. او در کتاب خود به دیداری که با رونالد ریگان و جیمز بیکر داشت اشاره کرده است. در این دیدار جیمز بیکر از ولکر خواسته بود در نشست بعدی سیاستگذاری بانک مرکزی، نرخهای بهره بالا برده نشود. واکنش ولکر ترک جلسه بود!
به این ترتیب ولکر بنیانهای استقلال بانک مرکزی را مستحکم کرد. چندی بعد ریگان افرادی را در سمت عضویت در هیاتمدیره بانک مرکزی قرار داد که همفکر ولکر بودند و این اقدام کمک بزرگی به او بود. نرخ تورم تحت تاثیر اقدامات ولکر پایین آمد و این باور که نرخ تورم همچنان رشد خواهد کرد از میان رفت. آرام شدن جو اقتصاد زمینه را برای رونق در سالهای بعد فراهم کرد و بنیانی برای جهانیسازی شکل گرفت. در واقع اگر اقتصاد آمریکا و اقتصاد جهان دچار نرخ بالای تورم و رشد شدید نرخ بهره میشد جهانیسازی نمیتوانست رخ دهد و تداوم پیدا کند. بسیاری از مردم آقای ولکر را نمیشناسند، اما سیاستهای او به شکل بنیادی بر زندگی آنها اثر گذاشته است.
می توان گفت ولکر فردی ضد سیاستهای پوپولیستی بود. او یک تکنوکرات یا متخصص بود که با تصمیمهای بسیار سخت روبهرو شد، تصمیمهایی با عوارض جانبی بزرگ و توانست تصمیم درست را بگیرد. حداقل به دو دلیل باید سیاستها و روش وی مطالعه شود. دلیل نخست این است که امروزه جهان با تهدیدهای بزرگ و انباشته مواجه است: بدهیها در بالاترین میزان از جنگ جهانی دوم قرار دارد، گرمای کره زمین به بالاترین میزان در ۲۰۰ سال اخیر رسیده است و شهرهای مختلف با آلودگی فلجکننده مواجه هستند. مقابله با این ریسکها و ریسکهای دیگر به ویژگیهای شخصیتی شبیه ویژگیهای شخصیتی ولکر نیاز دارد در غیر اینصورت این ریسکها به بحران تبدیل خواهند شد. سیاستگذاران به شجاعت نیازمند هستند، نه چارچوبهای جدید.
دومین دلیل این است که بانک مرکزی اروپا و بانک مرکزی آمریکا باید از الگوی ولکر پیروی کنند. این دو نهاد در حال حاضر مشغول آزمودن روشهای جدید برای مداخله در بازارها هستند. سیاستهای انبساطی پولی و نرخهای منفی بهره به رشد طبیعی اقتصادی منجر نشده است در عوض زمینه را برای شکلگیری حباب در داراییها و افزایش نابرابری ثروت فراهم کرده است و نیز به سیاستمداران بی پروا امکان داده همچنان سیاستهای نادرست اتخاذ کنند (برای مثال جنگ تجاری که ترامپ به راه انداخته است).