بازیگران تازه‏‏‌نفس و خلأ قدرت

براساس این نظریه، مناطقی در شرق اروپا از اهمیت زیاد استراتژیک برخوردارند، به طوری که تسلط بر آنها، زمینه‌ساز تسلط بر اروپا و پیرو آن تسلط بر جهان خواهد شد. این دیدگاه، با انتقادات فراوان، بسیار به چالش کشیده شده؛ اما با پیدایش منابع گسترده آب و انرژی در این مناطق و همچنین نیروی کار فراوان و ارزان کشورهای منطقه، به طریقی دیگر از اهمیت استراتژیک برخوردار شده است. از سوی دیگر، بسیاری از کشورهای سابقا اقماری شوروی نظیر کشورهای آسیای مرکزی، درصدد گسترش زیرساخت‌‌‌های اقتصادی خود هستند که با توجه به نیاز سرمایه‌گذاری، فرصت را برای حضور قدرت‌‌‌های اقتصادی در منطقه مهیا می‌کند.

به بیانی، ابرقدرت‌‌‌های جهانی، تمایل خود را در گسترش حوزه نفوذ خود در منطقه دنبال می‌کنند که این امر، به عوامل مختلف ایدئولوژیک، اقتصادی، فرهنگی و... وابسته است. پرواضح است که روسیه به‌عنوان ابرقدرت جهانی، تا پیش از شروع جنگ اوکراین، تسلط به‌مراتب بیشتری بر کشورهای آسیای مرکزی، خاورمیانه و شرق اروپا داشته است. به‌طور مثال، نقش روسیه در کنترل و آتش‌بس جنگ جمهوری‌آذربایجان و ارمنستان (قره‌باغ) و همچنین کنترل افراطی‌گرایی داعش و... در سوریه بر کسی پوشیده نیست.

نگارنده در این چند سطر، نه به دنبال واکاوی قدرت کشورهای منطقه است و نه حتی می‌‌‌تواند پیش‌بینی دقیقی از آینده تحولات منطقه داشته باشد؛ اما آنچه واضح است، هزینه بالای جنگ بر اقتصاد کشورهای درگیر است. قابل پیش‌بینی است که روسیه ولو با فرض پیروزی در جنگ اوکراین و الحاق سرزمین‌‌‌هایی به خاک خود، متحمل هزینه بسیاری شود که این شرایط، دست این کشور را برای سرمایه‌گذاری و توسعه در کشورهای حوزه نفوذ خود می‌بندد. از آن سو، ایالات‌متحده و اروپا گرچه به صورت مستقیم درگیر جنگ با روسیه نشده‌‌‌اند؛ اما عواقب رودررو شدن با روسیه، این کشورها را در شرایطی قرار داده است که به صورت غیرمستقیم درگیر هزینه‌های جنگ شوند.

در این شرایط که اروپا درگیر جایگزینی گاز نورداستریم روسی است، آمریکا با اوپک در جهت قراردادهای تعدیل‌کننده قیمت نفت در بازار به توافق قابل ملاحظه‌ای نرسیده و ایران، به‌عنوان دیگر کشور تاثیرگذار منطقه با تحریم‌های بین‌المللی اقتصادی روبه‌روست؛ در نتیجه به‌صورت کلی شرایط چین به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، برای گسترش حوزه نفوذ خود حداقل در آسیای مرکزی بیش از پیش مهیاست.

چین که در بحران‌های اخیر با سیاست‌‌‌ورزی سطح تنش با تایوان را کنترل کرده است، در جنگ روسیه و اوکراین نیز، بیش از آنکه حمایت مستقیم نظامی داشته باشد، «بی‌‌‌طرفی هدفمند» را دنبال می‌کند. مراد از این جمله، درگیر نشدن در هزینه‌های جنگ از یک‌سو و سودای راه ابریشم از سوی دیگر است. در خبرها مطرح شده که چین به‌طور موقت، صادرات گاز مایع را به جهت تامین نیاز استراتژیک خود برای فصل زمستان به حالت تعلیق درآورده است؛ خبری که بی‌تردید باعث نگرانی بیشتر اروپا در رویارویی با زمستان می‌شود. اما برنامه‌ریزی چین برای گسترش نفوذ خود در منطقه، تنها معطوف به وقایع اخیر نمی‌شود.

شی‌‌جین‌‌‌پینگ، دبیر کل حزب و رهبر این کشور، طرح ابتکار «کمربند و جاده» را که بعد‌تر تحت عنوان پروژه راه ابریشم معروف شد، برای اولین بار در سپتامبر ۲۰۱۳ در جریان سفر رسمی به کشور قزاقستان، یکی از کشورهای اصلی آسیای میانه، مطرح کرده است. بدون شک یکی از بزرگ‌ترین بازار‌های مصرف‌کنندگان جهان، قاره اروپاست و دسترسی به اروپا همواره یکی از اهداف چین بوده است. این کشور ناگزیر است برای رسیدن به اروپا از مسیر ریلی و جاده‌ای، کشورهای حوزه آسیای مرکزی را همسو و درگیر این پروژه کند و شرایط برد-برد را رقم بزند تا همکاری و مشارکت را نیز دخیل کند. موافقان این طرح، آن را راهی برای شکاف زیرساخت‌‌‌ها بین کشورهای توسعه‌‌‌یافته و کشورهای در حال توسعه، کمک به رشد اقتصادی این کشورها و رونق تجارت بین‌المللی می‌‌‌دانند.

با توجه به اینکه پایان جنگ روسیه و اوکراین و در نتیجه عادی‌سازی روابط دوکشور، در چشم‌انداز کوتاه‌مدت محقق نخواهد شد، با فهمی رئالیستی از تحولات بین‌الملل، برگ برنده گسترش نفوذ در کشورهای آسیای مرکزی در اختیار چین قرار دارد. اما اینکه این اطمینان در کشورهای حوزه قفقاز و اروپای شرقی مبنی بر گسترش حوزه نفوذ چین در این کشورها رقم خواهد خورد یا نه، به نظر به گذشت زمان و بررسی بیشتر تحولات منطقه نیاز دارد.

قفقاز، اروپای شرقی و آسیای مرکزی، هر یک به نوبه خود از شرایط پیچیده‌ای برخوردارند و بررسی آنها با متر و معیار واحد قابل سنجش نیست. مشخصا حوزه نفوذ ایران با توجه به همسایگی در قفقاز قطعا نسبت به دومنطقه دیگر بیشتر است. مداخله اسرائیل و آمریکا در قفقاز به نظر بیشتر از آسیای‌مرکزی است. منابع انرژی باکو در آینده، اهمیت بیشتری برای اروپا خواهد داشت و این منطقه به خودی خود درگیر جنگ فرسایشی بین دو کشور جمهوری‌آذربایجان و ارمنستان است. همه این موارد، شرایطی را رقم زده است که گسترش توسعه اقتصادی در این مناطق که در سال‌های گذشته با سرعت زیادی انجام می‌‌‌شد، به گواه آمار رشد اقتصادی جمهوری‌آذربایجان، در سال‌های اخیر با کندی روبه‌رو شود. ریسک سرمایه‌گذاری افزایش داشته و در این شرایط گسترش حوزه نفوذ که بی‌‌‌شک یکی از بخش‌‌‌های اصلی آن اقتصادی است، با مشکل روبه‌رو شده است.

با این حال باید توجه کرد که اولین محموله باری قطار در طرح بزرگ اقتصادی راه ابریشم چین در دسامبر ۲۰۲۰، با قطار ترکیه در مسیر اروپا به آسیا، با عبور از گرجستان، جمهوری‌آذربایجان، دریای خزر (با کشتی) و قزاقستان به شهر «شی‌‌‌آن» چین رسیده که این موضوع تاکیدی بر توجه چین به این مناطق است.

شرایطی که در اروپای شرقی برقرار است، بیش از آنکه اقتصادی باشد، امنیتی است. در واقع آنچه به گسترش حوزه نفوذ ابرقدرت‌‌‌ها منجر می‌شود، در این منطقه بیش از آنکه اقتصادی باشد، امنیتی است؛ به این معنا که با درگیری روسیه با اوکراین، بسیاری از کشورهای این منطقه تمایل دارند با پیوستن به عضویت ناتو، امنیت خود را تامین کنند که این مساله باعث گسترش حوزه نفوذ آمریکا در آن مناطق خواهد شد. نکته دیگری که در اروپای شرقی اهمیت دارد، این است که اساسا این کشور‌ها با فروپاشی شوروی، به بستری مناسب برای گسترش شرکت‌های اقتصادی جهان آزاد سرمایه‌داری تبدیل شدند. فرصت‌‌‌های شغلی بالا و نیروی کار ارزان، باعث سرازیر شدن ابرشرکت‌های چندملیتی در این کشورها شد که امروز چنان پیوندهای اقتصادی عمیقی ایجاد کرده‌اند که اساسا تغییر در زیرساخت‌های مبتنی به جهان غرب، حتی با صرف هزینه و زمان بالا به‌سختی میسر است.

با این توضیحات، بعید به نظر می‌رسد که کاهش حوزه نفوذ روسیه در این مناطق به افزایش حوزه نفوذ بازیگرانی جز آمریکا و اتحادیه اروپا منجر شود. اما آنچه ایران به‌عنوان کشور تاثیر‌گذار در منطقه می‌‌‌تواند به دنبال آن باشد، بسته به سیاست انتخابی خود، متفاوت است. شرایط ویژه و خاصی که ایران باید از آن بهره ببرد، تشابهات فرهنگی و مذهبی با کشورهای حوزه قفقاز و آسیای مرکزی است. تشابهات زبانی، قومی، مذهبی و... پتانسیل زیادی را در اختیار ایران قرار داده است. شاید بتوان گفت، تنها عاملی که دست ایران را مشخصا بازتر از دیگر کشورهای منطقه و فرامنطقه قرار داده است، تشابهات فرهنگی باشد.