بزرگترین مانع بر سر راه انرژیهای تجدیدپذیر
یکی از موانع اصلی، شناخت کم ما از بازار انرژی است. ما هنوز نتوانستهایم فضای بازار انرژیهای سبز را به طور رقابتی فعال کرده و نوع رقابت در این بازار را فرمدهی کنیم؛ به این دلیل که برای دههها، قیمت ارزان نفت، تعیینکننده شبکههای منطقی و روابط لازم برای جهانیسازی اقتصاد و جداسازی جغرافیایی بوده است. به بیان مختصرتر، این امر به آن معناست که نفت، فضای اصلی بازار جهانی را علاوه بر تنظیم فضای اجتماعی، مادی و فرهنگی آن، تعیین کرده است. به بیان ساده، یکی از موانع بزرگ بر سر راه گذار به سمت انرژیهای تجدیدپذیر، «گذار از سرمایهداری» نفتی است. اصل و بنیان سرمایهداری بر مبنای رشد و شتاب و بنابراین بر پایه دستاوردهای فشرده و گسترده بنا شده است و به همین دلیل با گذار به سمت سیستم کاهش مصرف انرژی در تضاد است.
سرمایهداری صنعتی از ابتدا با کمک سوخت فسیلی قدرتمند شده است. شما نمیتوانید مشکل انرژی را بدون عوض کردن نظام سرمایهداری تغییر دهید. بنابراین تصور زندگی بیرون از آنچه سرمایهداری انرژی فسیلی برای ما ساخته است سخت (و حتی غیرممکن) است. این مانع آنقدر بزرگ است که به «بنبست انرژی» معروف است. این بنبست در واقع جذابیت بسیار زیاد زندگی وابسته به نفت و سرسختی فیزیکی و اجتماعی زیرساختهایی است که در طول زندگی وابسته به نفت ایجاد شدهاند. در واقع هنوز مطمئن نیستیم که بتوانیم از این «بنبست» بیرون بیاییم و در برابر قدرت عظیم شرکتهایی که به حفظ وضعیت موجود تمایل دارند، دوام بیاوریم.
مانع دیگر، دیدگاه ما در مورد وصل شدن به سیستم تغذیهکننده مرکزی است. برای گذار از این مانع، ما به فهمی دقیقتر و ریشهایتر از زندگی مستقل از انرژی مرکزی احتیاج داریم. باید بفهمیم که چه تفاوتی بین زندگی خارج از شبکه در جامعه صنعتی و زندگی خارج از شبکه کسانی که هیچ وقت در داخل این شبکه انرژی زندگی نکردهاند وجود دارد. ما در دنیای مدرن انتظار داریم که وقتی کلیدی را فشار میدهیم یا سوئیچ ماشین را میچرخانیم، انرژی آنجا حضور داشته باشد. اما این نوع زندگی مطمئنا در همه جا دیده نمیشود. نزدیک به ۹۷درصد کسانی که بدون برق زندگی میکنند، یعنی در حدود ۲۲میلیون نفر، در صحرای آفریقا زندگی میکنند یا در آسیا سکونت دارند. اما اگر در سیستمی متصل به انرژی مرکزی زندگی میکنیم و به آن عادت داریم، تقریبا غیرممکن است که بتوانیم بهراحتی بدون آن به زندگی عادی ادامه دهیم. این امر به آن معناست که ما در جهان مدرن به حضور دائم و همیشگی انرژی عادت داریم و بدون آن تقریبا زندگیمان مختل میشود.
بسیاری از بحثها در مورد کنترل منابع انرژی به تفاوت سیستم مرکزی و غیرمرکزی کنترل منابع انرژی بستگی دارند. به بیانی دیگر، مهم است بدانیم که آیا منبع تغذیه انرژی تحت کنترل دولت است یا توسط فناوری متعلق به کاربران اداره میشود. بهعنوان مثال، خانههایی که به منبع انرژی مرکزی دسترسی دارند در تضاد با خانههایی هستند که از لحاظ تامین انرژی مستقل عمل کرده و از مجموعهای از فناوریهای تولیدکننده انرژی استفاده میکنند. با وجود اینکه سیستمهای انرژی غیرمتمرکز در پی رد کردن ساختار بزرگتر دولت و قدرت اقتصادی هستند، وصل نبودن به سیستم مرکزی انرژی به معنی فرار از همه خصوصیات مدرنیته نفتی نیست. بهعنوان مثال، فناوری خاص و موادی که از خانههایی با منبع انرژی مستقل حمایت میکنند، معمولا به سیستم اقتصادی و مادی بزرگتری وابسته هستند که در نظام مدرنیته نفتی برای ساخت و تعمیر این فناوری تعبیه شده است.
در واقع مصرفکنندگانی که به سیستم انرژی مرکزی تامین انرژی وصل نیستند، اما الگوی زندگی براساس مدرنیته نفتی را دنبال میکنند (زندگی بسیار جابهجاشونده، با دسترسی بالا به انواع مختلف کالا، خدمات و اطلاعات) معمولا بخش بسیار ممتاز و خاص جامعه هستند. در نتیجه عاقلانه است که خیالپردازی در مورد زندگی مستقل از انرژی مرکزی را که اغلب شامل شرایط خاص از استقلال فردی است زیر سوال ببریم. این نوع زندگی، نوعی خیالپردازی شامل دیدگاهی نژادپرستانه از موقعیت ساکنان جهان اول در شرایط استقلال از انرژی مرکزی است. جهاناولیها اگر بخواهند بهطور کامل مستقل از انرژی مرکزی زندگی کنند، در شرایط بدوی و وحشی شبیه به مرکز آفریقا و بخشهایی از آسیا قرار میگیرند. پس بهجرات میتوانیم بگوییم که وصل شدن به انرژی تجدیدپذیر بسیار محدود است؛ زیرا زیرساخت جامعه مدرن امروزی بر پایه سرمایهداری سوخت فسیلی بنا شده است.
نمونههایی از وصل شدن شهرکهایی به سیستم انرژی خورشیدی در دست داریم؛ اما آنها هم محدود هستند. هنوز نتوانستهایم وصل شدن گستردهتری را مستقل از زیرساخت فسیلی، به انرژی تجدیدپذیر تعریف کنیم. ما نمیتوانیم به دولتی جز دولت وابسته به سوختهای فسیلی، فکر کنیم. یعنی گفتمان غالب، وابسته به امنیت بهوجودآمده از طریق انرژی کربن است و قالب و زیرساخت دولت شکلگرفته به واسطه انرژی فسیلی آن را تقویت میکند. در این صورت، زیرساختهای انرژی مصرفی کنونی تا زمانی که اوضاع بد محیطزیست و الگوی زندگی کنونی چنان وخیم شود که موید نوعی فروپاشی یا فاجعه شود، بر شرایط سلطه خواهند داشت. اما شاید ویرانههای این فاجعه ما را به سمت استفاده از انرژیهای دیگر سوق دهند. بنبست فاجعه نتایج مبهمی به همراه دارد. ما یا از بین خواهیم رفت یا آنکه نمیتوانیم بهراحتی مسیر گذار از این فاجعه را پیدا کنیم و ساختار انرژی خودش دچار تغییر خواهد شد. در هر حالتی در این روایت، هنرمندان و روایتگران نقشی بسیار اساسی بازی میکنند. هم از طریق پیشبینی آیندههایی که ممکن است از ویرانهها سربرآورند و هم برای روشن کردن اینکه چگونه میتوان با عنایت به این فاجعه، زندگی اخلاقیتری را در پیش گرفت.