سهگانههای ایجاد اشتغال
در سه دهه گذشته، دولتهای متعددی در سراسر جهان قصدشان را برای محدود کردن نقش خود اعلام کردهاند این بدان معنی است که دولت باید در تنظیم اقتصاد و زندگی روزمره شهروندان در مرزهای خود بازی کند. به همین منظور تلاش برای دستیابی به حد مطلوب و ترکیب بهینه دخالت دولت و بازار، موجب شده است سیاست خصوصیسازی بهعنوان یکی از برنامههای اصلی اصلاح ساختار اقتصادی بهویژه در کشور ما پیگیری شود به عبارت دیگر فلسفه اصلی خصوصیسازی تعیین نقش دولت در اقتصاد است و مهمترین دلیلی که در حمایت از آن مطرح میشود، موضوع افزایش کارآیی اقتصادی است. خصوصیسازی میتواند با ایجاد تغییر در شرکتها، عملکرد را ارتقا بخشد و همچنین فعالیت اقتصادی و کارآفرینی را تشویق کند، اما اثربخشی آن به کیفیت محیط نهادی بستگی دارد، شواهد نشان میدهند که خصوصیسازی در اقتصادهای درحال گذار از اهمیت بسیاری برخوردار است البته موارد بسیاری هم وجود داشته که این فرآیند منجر به بهبود کارآیی نشده است، مثلا عدم موفقیت درخصوصیسازی روسیه یک مورد قابلتوجه است، بنابراین دولت میتواند نقش مهمی در موفقیت یا عدم موفقیت آن ایفا کند. در واقع خصوصیسازی بهعنوان روشی برای پیشگیری از مداخلات فاجعهبار سیاستهای عمومی در شرکتها پیشبینی شده است و از اهداف اصلی آن میتوان به عقلانیسازی امور مالی عمومی، بهبود کارآیی اقتصادی، گسترش مالکیت از طریق واگذاری سهام، توسعه بازار سرمایه و تعمیق سیستمهای مالی، جذب سرمایهگذاری جدید از جمله سرمایهگذاری خارجی و امکان دسترسی شرکتها به بازارها، سرمایه و فناوری و همچنین قرار دادن آنها در معرض انضباط بازار و فراهم آوردن فرصت رقابت اشاره کرد.
چین نخستین بار در سال ۱۹۷۸ تحت رهبری دنگ شیائوپینگ(Deng Xiaoping) خصوصیسازی را آغاز کرد. در اینباره وی بیان میکند: «شرکتهای کوچک متعددی در حومه شهر رونق میگرفتند، گویا یک ارتش عجیب و غریب ناگهان از هیچ جا ظاهر شده است.» این کشور تا سال ۲۰۰۵ تقریبا ۲۴ میلیون شرکت خصوصی داشت اما تعداد SMEهای ثبت شده تا سال ۲۰۱۲ از ۴۳ میلیون شرکت فراتر رفت. در واقع SMEها با ایجاد رشد و نوآوری در جامعهای که کسبوکار در آن مستقر است، به اقتصادهای محلی کمک میکنند و این بنگاهها با فراهم آوردن فرصتهای شغلی برای افرادی که ممکن است توسط بنگاههای بزرگتر بهکار گرفته نشوند، به تحریک رشد اقتصادی کمک میکنند به عبارتی SMEها تمایل به جذب استعدادهایی دارند که محصولات جدید را اختراع میکنند یا راهحلهای جدیدی را برای ایدههای موجود پیاده میکنند. بنگاههای بزرگ نیز غالبا از مشاغل کوچک در همان جامعه محلی بهرهمند میشوند، بهخاطر اینکه بسیاری از این بنگاهها برای تکمیل کارکردهای مختلف تجاری خود از طریق برونسپاری به SMEها وابسته هستند. درک این مطلب که مشاغل کوچک چقدر اهمیت دارند و چه میزان در اقتصاد نقش دارند - دشوار است – بهخصوص اینکه رسانههای گوناگون بیشتر روی بنگاههای بزرگ تمرکز میکنند. بنگاههای کوچک نهتنها درصد قابلتوجهی از مشاغل جدید را شامل میشوند، بلکه مشاغلی که ایجاد میکنند سطح بالایی از رضایتمندی شغلی را ایجاد میکند. بهدلیل ارتباط مستقیم SMEها با جامعه، آنها تمایل به سازگاری بیشتری با تغییر اقلیم اقتصادی دارند یعنی با تغییر تقاضای مصرفکننده، مشاغل کوچک خود را در خط مقدم تغییر قرار میدهند تا مشتری خود را راضی نگه دارند که ممکن است در مورد بنگاههای بزرگتر اینگونه نباشد و همچنین در این بنگاهها وفاداری مشتری بسیار قویتر است و در زمان رکود اقتصادی، بسیاری از مصرفکنندگان تلاش میکنند تا در مقایسه با بنگاههای بزرگ، به حمایت از برگزیدههای محلی خود ادامه دهند. کسبوکارهای کوچک قهرمان اقتصاد مدرن هستند و صاحبان بنگاههای کوچک کارآفرینان خوش ذوقی هستند که اقتصاد را اداره میکنند. امروزه ۷۴ درصد از نیروی کار ژاپنی در بنگاههای کوچک و متوسط مشغول بهکار هستند. در سال ۲۰۰۹، کمیته کسبوکارهای کوچک (Small Business Committee) مجلس نمایندگان آمریکا گزارش داد که یک دلار سرمایهگذاری در بنگاههای کوچک، بازدهی معادل ۲/ ۸۷ دلار برای اقتصاد به ارمغان میآورد. علاوه بر این، مطالعهای در سال ۲۰۰۸ نشان داد که «بنگاههای کوچک نسبت به بنگاههای بزرگ فناوریهای نوظهور را بیشتر توسعه میدهند.» با توجه به واقعیت فعلی افزایش عدم قطعیت و بیثباتی ناشی از جهانیسازی و بینالمللیسازی، رقابت و تغییر سریع فناوری، کارآفرینی به یک موضوع جالب در سراسر جهان تبدیل شده است. در اصل کارآفرینان از طریق توسعه کارآفرینی، فرصتهای شغلی ایجاد میکنند به عبارتی توسعه کارآفرینی به ثروت اجتماعی میانجامد. کارآفرینان نقش عمدهای در رشد اقتصادی، نوآوری و رقابت دارند و همچنین به مرور زمان در کاهش فقر تاثیر بسزایی دارند. کارآفرینی کاتالیزور و محرک برای بهبود کیفیت زندگی افراد، خانوادهها و... است و جوامع جهت توسعه پایدار اقتصادی به آن وابستهاند به عبارت دیگر کارآفرینان کاتالیزور رشد هستند از این رو، ترویج کارآفرینی در سیاستهای اقتصادی دولـت توصیه میشود و سیاستمداران و سیاستگذاران باید اهمیت آن را بپذیرند. واقعیت این است که فرصت کافی در مشاغل دولتی وجود ندارد و دولت باید سیاستهای کارآفرینی و خصوصیسازی را بیشتر مورد توجه قرار دهد. بنگاههای کوچک و متوسط نیز پایه و اساس رشد اقتصادی و مهمترین منبع ایجاد اشتغال کشور هستند. بنابر شهادت اتاق بازرگانی ایالاتمتحده «مشاغل کوچک از هر ۱۰ شغل جدید ۸ شغل را ایجاد میکنند» و میتوانند محصولاتی تولید یا در محیطهایی فعالیت کنند که بنگاههای بزرگ نمیتوانند با آنها رقابت کنند. بنابراین دولت باید اهمیت کارآفرینی، بنگاههای کوچک و متوسط و خصوصیسازی را در ارتقای رفاه جامعه بپذیرد.
ارسال نظر