دولت زدایی ازمالکیت رسانه‌ها
حسین انتظامی بنیان‌گذار روزنامه جام جم و مدیر پیشین روزنامه همشهری است. انتظامی تالیفاتی در زمینه روزنامه‌نگاری داشته است. او چند دوره‌ای است به عنوان نماینده مدیران مسوول مطبوعات و خبرگزاری‌ها در هیات نظارت بر مطبوعات انتخاب می‌شود.

او یکی از دلایل اینکه مطبوعات در ایران رونق لازم را نداشته‌اند، تمایز نگذاشتن بین «روزنامه‌نگار‌خوب» و «مدیر مطبوعاتی» خوب می‌داند. به گفته وی افزایش مخاطب، استناد اهل فن به مطالب، شفافیت عملکرد، اعتبار و وزانت، نادر بودن تکذیبیه‌ها و توضیحات، حاضر شدن چهره‌های طراز اول به همکاری و نگارش مطلب و شناخت درست از مخاطب و نو به نو شدن برای او، نشانه رشد و ترقی «دنیای اقتصاد» در این مدت انتشار و نشان‌دهنده حضور تفکر بنگاهی موفق است. او در این مصاحبه بر پیشنهاد پیشین خود مبنی بر لزوم ادغام نشریات کشور در همدیگر و تشکیل موسسات مطبوعاتی به شکل یک بنگاه با صاحب امتیاز حقوقی تاکید کرده است. او صرفه‌جویی در هزینه‌ها، افزایش عمر نشریات، اداره علمی بنگاه و انتشار نشریات قوی‌تر را ثمره این طرح می‌داند.

همان‌گونه که مستحضر هستید، طی دهه گذشته تعداد نشریاتی که به صورت تخصصی در حوزه اقتصاد منتشر شدند به صورت فزاینده‌ای افزایش یافته‌اند. اگرچه برخی‌ها متعقدند‌که این تعداد نشریه تخصصی به دلیل رونق اقتصاد در آغاز دهه گذشته بوده، اما در مقابل دیدگاه دیگری هم وجود دارد که تاکید می‌کند در شرایط رکود، میل دریافت اطلاعات از سوی مردم افزایش می‌یابد و همین عامل باعث توسعه مطبوعات اقتصادی در ایران شده است. شما که متخصص حوزه مدیریت رسانه هستید، رشد مطبوعات اقتصادی را چگونه ارزیابی می‌کنید و به نظر شما چه عواملی باعث رشد مطبوعات اقتصادی در دهه گذشته شده است؟
البته این حرف درست است که در شرایط رکود اقتصادی، مردم به دنبال دریافت اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر هستند تا از تهدیدات بکاهند و فرصت‌ها را جست‌وجو کنند در عین حال باید مراقب باشیم تعدد عناوین نشریات را مساوی رونق این حوزه ندانیم. وقتی می‌توانیم صحبت از رشد نشریات در حوزه خاصی بکنیم که مجموع تیراژ آنها یا سرانه تیراژ آنها افزایش یافته باشد که به نظر من در هیچ حوزه‌ای به‌جز نشریات خانوادگی یا سبک زندگی، شاهد این اتفاق نبوده‌ایم. البته میزان افت سرانه تیراژ در نشریات اقتصادی به نسبت سایر حوزه‌ها کمتر است که یکی از دلایل آن،‌ همان نکته‌ای است که اشاره فرمودید.
مهم‌ترین عامل موفقیت نشریاتی که در این فضا ماندگار شدند،چیست؟
حوزه اقتصاد به نسبت سایر حوزه‌ها آبادتر است، زیرا بنگاه‌های صنعتی، بانک‌ها و وزارتخانه‌های به اصطلاح پولدار در این طبقه قرار می‌گیرند. بدیهی است نشریاتی که حوزه‌های خبری آنها چنین دستگاه‌هایی هستند وضع بهتری داشته باشند. اما بی‌انصافی است که فقط این را عامل توفیق نشریات اقتصادی بدانیم. درک درست از نیازهای مخاطب،‌ فشار تقاضا از سوی حوزه‌های اقتصادی، ایفای نقش ترمینالی و بهره‌گیری به‌موقع از ظرفیت‌ها، عوامل رواج و ماندگاری این دسته از نشریات هستند.
در اقتصاد، بنگاهی موفق است که بتواند در فضای آزاد رقابتی بهترین کالا را با بالاترین بهره‌وری و کیفیت تولید کرده و به بازار عرضه کند. آیا این موضوع درباره مطبوعات که در فضای فرهنگی به عنوان یک کالا عرضه می‌شوند، صدق می‌کند؟
رسانه به طور عام و مطبوعات به طور خاص، صنعت هستند؛ یعنی بامقوله ارزش افزوده مواجهند. کالا هستند که تمامی قواعد اقتصاد بنگاهی بر آن حاکم است و مفهوم عرضه و تقاضا و به تبع آن بازاریابی، کلید واژه‌های اصلی آن هستند. اتفاقا شاید یکی از اصلی ترین دلایلی که مطبوعات ما رونق لازم را ندارند و فاصله حسرت باری با ایده‌آل‌ها دارند همین نکته است که ما فکر می‌کنیم اگر کسی سرمقاله خوبی می‌نویسد یا روزنامه نگار برجسته‌ای است ضرورتا مدیر مطبوعاتی خوبی هم می‌تواند باشد؛ بنابراین اختیار یک بنگاه مطبوعاتی را به او می‌سپاریم. در صنعت اگر یک مهندس بخش طراحی، فرد موفقی باشد ضرورتا اختیار بنگاه خودروسازی را به او نمی‌سپارند. بین یک مدیر و یک مهندس با استعداد، اولی را ترجیح می‌دهند. اگرچه ایده آل آن است که فردی را بگذارند که جمع هر دو ویژگی باشد، اما اگر چنین فردی را پیدا نکنند و قرار باشد از بین دو صفت، ‌یکی را انتخاب کنند حتما مدیریت، اولویت دارد. متاسفانه در رسانه و مطبوعات، موضوع مدیریت رسانه جدی گرفته نشده. باور کنید اگر اولا نگاه بنگاهی در رسانه‌ها ترویج شود و بنگاه‌‌های مطبوعاتی خصوصی متعددی ایجاد شوند و ثانیا افرادی که مدیریت مطبوعاتی را بلدند در راس آنها قرار گیرند فضای کار مطبوعاتی، ‌رونق می‌گیرد، حتی با مشکلات موجود. چون او می‌تواند با اتکا به آموزه‌ها و مهارت‌های مدیریتی، بخشی از این مشکلات را کمرنگ کند و در جاهای دیگر، فرصت آفرینی کند و برآیند را جلوتر ببرد. مدیرمطبوعاتی یعنی کسی که مارکتینگ را می‌فهمد،‌ درک درستی از عرضه و تقاضا دارد، ‌مدیریت محتوا و آگهی و توزیع و نسبت بین اینها را می‌داند، با برنامه ریزی راهبردی بیگانه نیست و بنابراین مرتبا محیط را رصد می‌کند، فرصت‌ها را شناسایی می‌کند، می‌داند سیاست‌های انقباضی چیست،‌ می‌داند در کجا باید سیاست‌های توسعه‌ای را در پیش بگیرد، با نیروی انسانی متخصص و فرهنگی چگونه تعامل کند، درک درستی از ذی‌نفعان مشترک داشته باشد، با فضای مرتبط از جمله حوزه‌های سیاست و اجتماع بیگانه نباشد، ‌ظرفیت‌های مکمل را به خدمت هم درآورد و نوآوری را سرلوحه قرار دهد. فضای مرتبط با ICT مرتبا در حال تحول است. پیچیدگی بالایی هم دارد. اساسا هر حوزه‌ای که با ICT پیوند می‌یابد خودبه‌خود سرعت تحولی بالایی می‌گیرد، چه رسد به خود ICT. حالا ما که در وسط این آتشفشان هستیم چقدر تحولات این حوزه را می‌فهمیم؟ اینها وظیفه مدیر بنگاهی رسانه‌ای است که بداند عصر مولتی مدیا چیست و چه اقتضائاتی دارد؟ تغییر پارادایم‌ها را بفهمد و اولویت‌ها و سیاست‌های بنگاه را براساس پارادایم‌های جدید و تحولات محیطی تنظیم کند، چه محیط داخل و چه محیط خارج. او باید قدرت رصد تحولات را داشته باشد و بداند اگر سازمان او بخواهد با دست فرمان چهل سال پیش، ‌یا حتی ده سال پیش اداره شود محکوم به فنا است. عده‌ای فکر می‌کنند اگر در حوزه‌های فرهنگی مثل مطبوعات،‌ سینما و کتاب، اصطلاحات مدیریتی یا اقتصادی به کار ببریم به ساحت فرهنگ توهین کرده‌ایم. این افراد می‌خواهند ناکارآمدی خودشان را پشت عناوین فرهنگی و دفاع از ساحت فرهنگ پنهان کنند. با این دید، فرهنگ همچنان وابسته به یارانه و صدقه دولت می‌ماند و نمی‌تواند بالغ و پایدار شود . البته من نمی‌گویم دولت‌ها نباید به حوزه فرهنگ،‌ یارانه بدهند؛ بلکه می‌گویم خود اهالی این حوزه هستند که باید توانمندسازی را مد نظر داشته باشند؛ یعنی با اتکا به قوانین حمایتی، معافیت‌های منطقی،‌ هدایت سیاست‌گذاری‌ها و به تبع آن،‌ یارانه‌های دولتی به سمت زیرساخت‌ها، روی پای خودشان بایستند تا از این طریق، ماندگار بشوند و گرنه زیست انگلی پیدا می‌کنند که سرانجام آن معلوم است.
جایی از شما مطلبی خواندم که پیشنهاد داده بودید، بهتر است نشریاتی که در یک رشته تخصصی فعالیت می‌کنند، در هم ادغام شوند و به صورت یک موسسه مطبوعاتی و یک بنگاه اداره شوند.به نظر شما می‌توان برای مطبوعات اقتصادی هم چنین پیشنهادی را ارائه کرد؟
نکته‌ای که من گفته بودم از یک آسیب شناسی ناشی شده بود. در حال حاضر حدود 5000 عنوان نشریه مجوز انتشار دارند. البته حدود نصف این تعداد به صورت منظم منتشر نمی‌شوند که آسیب شناسی جداگانه‌ای دارد. این 5000 عنوان تقریبا به 4500 صاحب امتیاز تعلق دارند؛ یعنی عملا «تناظر یک به یک» وجود دارد. عمده اینها هم صاحبان امتیاز حقیقی هستند. بحث بنگاه،‌ دو زاویه دارد. اولا تبدیل صاحب امتیاز حقیقی به حقوقی. مطابق قانون مطبوعات چنانچه صاحب امتیاز، فوت کند، انتشار نشریه تا انجام مراحل قانونی حصر وراثت و انتقال رسمی امتیاز متوقف می‌شود که می‌دانید همین توقف چند ماهه ضربه بزرگی به حیات یک نشریه وارد می‌کند؛ اما چنانچه صاحب امتیاز، ‌حقوقی باشد این اتفاق نمی‌افتد و حیات نشریه با مخاطره روبه‌رو نمی‌شود. علاوه بر این، اگر چند نشریه با یکدیگر متحد شوند و در قالب یک شرکت فعالیت کنند و صاحبان امتیاز متعدد را به یک صاحب امتیاز حقوقی جدید تبدیل کنیم عملا بنگاه مطبوعاتی ایجاد کرده‌ایم که هر یک از صاحبان امتیاز قبلی می‌توانند مدیرمسوول یا سردبیر نشریه خود باقی بمانند. اگر ادغام انجام شود اولا در هزینه‌ها صرفه‌جویی می‌شود و ثانیا با پاسکاری منطقی، هم افزایی به وجود می‌آید. مثلا یک بنگاه مطبوعاتی درست شود از یک روزنامه عمومی، یک روزنامه اختصاصی (تک زمینه‌ای)، یک مجله هفتگی خانوادگی و یک نشریه استانی یا هر زمینه دیگر. کاری که الان در بنگاه‌های مطبوعاتی غیر خصوصی مثل اطلاعات کیهان ، همشهری و ایران انجام می‌شود یا در بنگاه‌های مطبوعاتی خصوصی مثل ابرار ، خانواده سبز و خبر. هر کدام از این نشریات، به دیگر عضو خانواده کمک می‌کند و عملا یک بسته را تشکیل می‌دهند که می‌توانند اعضای مختلف یک خانواده را مخاطب خود قرار دهند. با این کار، عمر نشریات هم بیشتر می‌شود. اگر ما الان حسرت می‌خوریم که فلان روزنامه یا مجله خارجی عمرهای طولانی دارند و سهام آنها ارزش بالایی دارد ناشی از این نگاه است که به کار مطبوعاتی، صرفا به صورت یک فعالیت فرهنگی- اجتماعی بسنده نکرده‌اند. وقتی بنگاه مطبوعاتی ایجاد شود،‌ اداره آن علمی‌تر هم می‌شود؛ یعنی یک مدیرعامل با نگاه مدیریت رسانه‌ای در رأس آن قرار می‌گیرد که به‌خوبی تهدیدات یا فرصت‌های بازار را شناسایی می‌کند و مراقب است که فعالیت ما دارای توجیه اقتصادی باشد اما نکته‌ای که شما فرمودید زاویه دیگری است که این هم ارزش دارد. بر مبنای «یک ده آباد، به از صد شهر خراب» و در شرایطی که سهم هر نشریه از کیک بازار، محدود است می‌توان با ادغام چند نشریه ظاهرا رقیب و محاسبه آورده هر یک و تشکیل سهام در شرکت جدید،‌ به جای چند روزنامه متوسط الحال،‌ یک روزنامه قوی منتشر کرد. ما در منابع، ضعف داریم، زیرا از ابتدا طرح آمایش در حوزه فرهنگ و مطبوعات،‌ انجام نشده. به زیرساخت‌ها، ‌نیروی انسانی گردش کل حجم اقتصادی توجه نشده. بنابراین هم در منابع مالی و هم منابع انسانی کارآمد ضعف داریم. ما الان حدود 20 روزنامه ورزشی و 10 روزنامه اقتصادی داریم. هر روزنامه حداقل 20 روزنامه‌نگار زبده لازم دارد. سوال من این است که آیا 400 روزنامه نگار برجسته ورزشی و 200 روزنامه نگار برجسته اقتصادی داریم؟ روزنامه نگار زبده و برجسته؛ یعنی کسی که وقتی قرار است با وزیر نفت مثلا درباره اوپک مصاحبه کند در نقش یک کارشناس،‌ ظاهر شود. کارشناسی که اوج و فرود‌های اوپک را بداند، مکانیزم‌های قیمت گذاری نفت خام و فرآورده را بداند، ‌سهم اوپک و غیر اوپکی‌ها در تولید نفت را بداند، ‌سهم صادرات نفت را مثلا در تولید ناخالص ملی ونزوئلا بداند، معنای برنت را بداند و خیلی چیزهای دیگر. شوربختانه باید اقرار کرد تعداد روزنامه نگار برجسته در فضای رسانه‌ای ما خیلی کمتر از حد نصاب لازم است. دلایل متعددی دارد که درباره آن باید جداگانه حرف بزنیم. اگر این ادغام‌ها صورت بگیرد، مطمئن باشید فضای با نشاط‌تری ایجاد می‌شود. اهل فن می‌دانند ادغام یکی از استراتژی‌های انقباضی است که در بعضی مواقع از جمله شرایط رکود، توصیه می‌شود. البته سختی‌های خودش را هم دارد، زیرا راهبرد ادغام، ‌سخت ترین نوع است و نسبت به سایر استراتژی‌ها، بی‌توفیقی و تلفات بیشتری هم در طول تاریخ داشته است!
تردیدی نیست که اقتصاد ایران دولتی است و این نگاه دولتی در همه ارکان اقتصاد ریشه دوانده است.حتی این نگاه دولتی به حوزه فرهنگ هم وارد شده است.مثلا تعداد زیادی از نشریات اقتصادی با یارانه دولت منتشر می‌شوند، در حالی که عملا تاثیرگذاری چندانی ندارند. چرا دولت باید در حوزه فرهنگ هم مثل اقتصاد حضور این‌چنینی داشته باشد؟
اینجا چند بحث مطرح است که باید آنها را از همدیگر تفکیک کنیم. یکی تقویت بخش خصوصی و دولتی زدایی از مالکیت رسانه‌ است. اگر بخواهیم تفسیر اصل 44 قانون اساسی را به حوزه فرهنگ و مطبوعات ترجمه کنیم تا نوعی رقابت واقعی وغیر رانتی ایجاد شود و بالندگی و نشاط پدید آید منطقا باید رسانه‌های دولتی با مکانیزم خاص خود واگذار شود. ممکن است بفرمایید فلانی که خودش سال‌ها در مطبوعات دولتی،‌ مدیریت کرده چرا این حرف را می‌زند. اولا به خاطر تجربه و ثانیا به خاطر اینکه سیاست‌های اصل 44 تقریبا در اواسط مدیریت بنده در موسسه همشهری ابلاغ شد. بنابراین آن موقع دنبال ورود همشهری به بورس بودیم و مقدمات کار هم انجام شد و یادم هست در همین روزنامه دنیای اقتصاد،‌ یکی - دو مقاله خوب در استقبال از آن تصمیم منتشر شد. مطبوعات بخش خصوصی باید اولویت پیدا کنند. البته منعی نیست که در حوزه نشریات علمی و سایر حوزه‌هایی که بخش خصوصی توان رقابت ندارد یا وظیفه حاکمیت است همچنان دولتی‌ها باشند، اما در حوزه‌هایی که امکان فعالیت بخش خصوصی هست باید به طور جدی به آنها پرو بال داد. مجوزها به آن سمت هدایت شوند. جلوی صدور مجوز برای دولتی‌ها گرفته شود و حتی دولتی‌های موجود خصوصی شوند. البته خصوصی‌سازی نه واگذاری! تلقی غلطی که الان در حوزه بنگاه‌های بزرگ می‌شود، واگذاری از یک بخش دولتی به بخش دولتی دیگر یا کنسرسیوم دولتی‌هاست. اسم این خصوصی‌سازی نیست، در حالی که روح تفسیراصل 44 به دنبال ایجاد و پروبال دادن به بخش خصوصی است نه واگذار کردن یک بنگاه بزرگ به چند سهامدار دولتی دیگر. بحث دوم، اگر می‌گوییم مشخصه دولت مدرن، کوچک بودن،‌ چابک بودن و بسنده کردن به حوزه‌های حاکمیتی مثل سیاست‌گذاری، طرح آمایش، شفافیت اطلاعات تنظیم مقررات و ایجاد امنیت است این نگره باید در حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی نیز ترجمه شود. بحث سوم، اصلاح سیستم یارانه دهی به فرهنگ و به طور خاص به مطبوعات است . شیوه موجود یعنی یارانه مستقیم بیست - سی سال است که اجرا می‌شود و معایبی دارد. اولا فساد آفرین است و ثانیا آزادگی مطبوعات را به چالش می‌کشد زیرا آنها را وامدار دولت می‌کند. اگر سیاست‌های ما در اقتصاد کلان به دنبال کارآفرینی است این سیاست باید مثلا خودش را در حوزه سیاست‌های فرهنگی هم نشان دهد؛ یعنی به جای اینکه یارانه، تابع تیراژ باشد که متاسفانه بعضا غیر واقعی هم هست باید تابع میزان بیمه‌ای باشد که یک روزنامه برای همکاران خود می‌پردازد. از این طریق به اجرای ماده46 قانون مطبوعات هم کمک می‌شود که می‌گوید صاحب امتیاز موظف است همکاران خود را بیمه کند. اگر سیاست فرهنگی کشور، ترویج مطالعه است باید به دانش آموز و دانشجو و مدیر وخانه دار، بن‌هایی داده شود که مثلا هر نشریه را با نصف قیمت مشترک شوند. یا زیرساخت توزیع توسط دولت ایجاد شود که هر نشریه را با تعرفه بسیار پایین تا اقصی نقاط کشور ببرد. بدیهی است هر نشریه‌ای که مخاطب داشته باشد سهم بیشتری از این امکان می‌برد و هر نشریه‌ای که نتواند مخاطب بیافریند سهمی از این کیک نمی‌برد ولو آنکه تیراژ واقعی آن بالا باشد. مدل توزیع مطبوعات،‌ همان است که چهل سال پیش بوده. نهایتا به جای وانت پیکان با وانت بار مدرن‌تر توزیع می‌شود و به جای وصول نقدی از دکه دار با دستگاه POS . دولت باید با تکنیک‌هایی درصدد کاهش قیمت تمام شده باشد مثلا معافیت‌های کامل مالیاتی و بدون تفسیر، مثلا آب و برق و تلفن و اینترنت دفاتر مطبوعاتی را پرداخت کردن، ‌مثلا رایگان کردن مرسولات پستی و بار مطبوعات،‌ مثلا توزیع بن اشتراک که دانش آموزان و دانشجو و خانه دار بنا به ذوق وعلاقه خود هر نشریه‌ای را که خواستند مشترک شوند و مقولاتی از این دست. بدیهی است در این صورت مطبوعات خلاق، سهم بیشتری از این حمایت‌ها درو می‌کنند و آنها که جز رانت، چیزی ندارند محکوم به فنا هستند.همه جای دنیا به فرهنگ و مطبوعات، یارانه می‌دهند. مراقب باشیم افراط در لیبرالیسم اقتصادی ما را به جایی نبرد که منکر یارانه شویم باید مخالف یارانه مستقیم باشیم. قبلا درباره شیوه‌های یارانه غیرمستقیم، چند مقاله داده شده که اینجا سرتان را درد نمی‌آورم. مخصوصا اگر اقتصاد شبکه‌ای رواج گیرد کاغذ بازی و فساد ناشی از آن هم از بین می‌رود. در حال حاضر دولت سالانه حدود 40 میلیارد تومان به مطبوعات یارانه می‌دهد. این رقم چند سال است تغییر جدی نکرده در حالی که اولا بودجه عمومی دولت سال به سال، افزایش جدی یافته،‌ ثانیا تعداد مطبوعات تقریبا دو برابر شده. هرچند از نظر تیراژ سرانه، شاید خیلی فرق نکرده باشد، اما به هر حال از نظر تعداد عائله، ‌بیشتر شده‌ایم. ثالثا خبرگزاری‌ها هم به این خانواده اضافه شده‌اند و رابعا جبران افزایش قیمت‌ها را کجا دیده‌ایم؟ از همه مهم‌تر، این رقم نسبت به بودجه کشور، مگر چقدر است؟! حرف ما این است که این رقم باید خیلی بیشترشود، اما ضمنا به هیچ وجه مستقیم نباید باشد. مستقیم نبودن به معنای زنده کردن دوباره شیوه‌های حواله کاغذ و مسائلی از این دست هم نباید باشد زیرا آن هم مستقیم بود. بلکه دولت آن رقم را در آموزش، معافیت‌ها و یارانه در مقصد هزینه بکند.
روزنامه دنیای اقتصاد وارد دهمین سال انتشارخود شده است،طی مدت یاد شده روزنامه دنیای اقتصاد را چه به لحاظ محتوا و چه به عنوان یک بنگاه مطبوعاتی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
وقتی عمر یک نشریه بخش خصوصی با همه مشکلاتی که در بازار مطبوعاتی ایران وجود دارد به یک دهه می‌رسد،‌ فی نفسه جای خوشوقتی و تبریک دارد. مخصوصا بتواند روز به روز بالنده‌تر شود. این نشریات مایه مباهات و سرمایه کشورند. حالا اگر این حضور با رشد و ترقی هم قرین شود بیشتر مایه خوشحالی است. رشد یک روزنامه را در حجم و تیراژ جذب شده آن می‌بینیم. در استناد اهل فن به مطالب آن می‌بینیم. در شفافیت عملکرد آن می‌بینیم، در اعتبار و وقار و وزانت و تفاوت آن با کسب و کار به اصطلاح زیر پله‌ای، نادر بودن تکذیبه‌ها و توضیحات،‌ حاضرشدن چهره‌های طراز اول به همکاری و نگارش مطلب، شناخت درست مخاطب و نو به نوشدن برای او. خوشبختانه دنیای اقتصاد این‌چنین است. اضافه کردن بسته‌های ضمیمه‌ای به بدنه اصلی روزنامه، زایش یک مجله هفتگی مکمل،‌ ایجاد انتشارات در کنار موسسه و جلوه‌هایی از این فعالیت‌ها، نشان‌دهنده و نوید‌دهنده حضور تفکر بنگاهی موفق است.
آیا می‌توانید شماره‌ای از روزنامه را یاد کنید که ذهن شما را مدتی درگیر کرده باشد؟مثلا تیتر یا عکس یا شماره ویژه‌ای از روزنامه.
رسانه‌های موفق به تیتر یا عکس یا گزارش‌های برجسته و ستاره نیاز ندارند. به نوعی استقرار و استمرار رسیده‌اند که معدل کارشان بالا است. بنابراین اگر کسی نتواند مصداقی از یک تیتر یا عکس جذاب و اثر بخش و درگیر‌کننده ذهن را بر شمارد نباید فکر کنیم آن نشریه، قله ندارد. آنها مثل سلسله جبال هستند. همین که مخاطب، تصویری کلی و خوب از آنها در ذهن دارد و حس احترام و اعتماد او را بر می‌انگیزاند به تنهایی نشانه موفقیت آنها است.