کمپین «نه به خرید» شانس موفقیت دارد؟
تحلیل اقتصاددان از دعوت سلبریتی
یکی از فوتبالیستهای برجسته کشور، کمپینی را در اینستاگرام بهراه انداخته و از مردم خواسته است آن را به اشتراک بگذارند، مضمون این کمپین این است که مردم برای یک ماه خرید کالاهایی مانند طلا، سکه و خودرو را تحریم کنند. این کمپین با واکنشهای متفاوتی مواجه شده است، برخی معتقدند که اینگونه حرکتها احساسی است اما برخی دیگر این گونه حرکتها را مثبت تلقی میکنند. نظر شما در مورد این گونه کمپینها چیست و آیا این کمپین به نتیجه میرسد؟
طبیعتا با توجه به شرایطی که در حالحاضر در کشور وجود دارد یکسری نوسان قیمتی در بازارها مشاهده میشود که تاثیر آن روی افراد با سطح ثروت و درآمد مختلف، یکسان نبوده است به طوری که هرقدر درآمد یا ثروت فرد کمتر باشد، احتمالا اثر منفی این تحولات قیمتی بر روی این افراد بیشتر بوده است. اما نکتهای که باید در مورد این کمپین در نظر گرفت این است که دایره کالاهای اشاره شده محدود بوده و با محوریت سکه، طلا، خودرو و... است و از کالاهای اساسی نیست. این کالاها نوعا کالاهایی هستند که میتوانند هدف فعالیتهای سفتهبازی قرار گیرند. در مورد موفقیت این کمپین از منظر کاهش اقبال مردم به خرید نیز باید در بستر زمان دید که چه اتفاقی خواهد افتاد و نمیتوان نظر قطعی ابراز کرد. اما فارغ از اینکه چه رویکردی نسبت به این نوع کمپینها داشته باشیم، نمیتوانیم به افرادی که این کمپینها را مدیریت میکنند، بگوییم که نسبت به اتفاقهای اقتصادی که در جامعه میافتد واکنش نشان ندهند. این افراد نوعا با اهداف اخلاقی متعالی درصدد هستند که انتخاب مردم را در جهتی که تصور میکنند مناسب است، تحتتاثیر قرار دهند. در نتیجه به نظر بنده این نوع واکنشها به اتفاقات اقتصادی طبیعی است.
اغلب افرادی که به این کمپین واکنش نشان دادهاند از چهرههای ورزشی و هنری هستند، شما به عنوان یک اقتصاددان این کمپین را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این بحث با سه گروه افراد مواجه هستیم. تحلیل این کمپین از زاویه نگاه این سه گروه شامل چهرههای مشهور یا گروههای مرجع اجتماعی، اقتصاددانان و تصمیمسازان ممکن است متفاوت باشد. چهرههای مشهور به عنوان یک توصیه اخلاقی مردم را دعوت کردند تا التهاب بهوجود آمده در بازارها را کم کنند که این اتفاق فینفسه تصمیم اشتباهی نیست که مردم در حالحاضر از خرید برخی از کالاهای سرمایهای مانند طلا، خودرو، ارز و... خودداری کنند تا از نوسان بهوجود آمده در بازارها کاسته شود. اگر افزایش قیمتها تنها تحتتاثیر رفتارهای سفتهبازانه باشد اتفاقا این روش ممکن است موثر بیفتد. اما بهعنوان یک اقتصاددان باید این نکته را در نظر داشت که اگر تغییرات بنیادی و نه موردی در بازارها اتفاق افتاده باشد آیا با چنین کمپینهایی تغییر اساسی رخ میدهد؟ در واقع این کمپینها در صورت موفقیت هرچند میتواند از نوسانات کوتاهمدت بازار کم کند اما آرامش بلندمدت را به بازار بازنمیگرداند.
تصمیمسازان اقتصادی هم باید تمرکز خود را بر سیاستگذاری مناسب جهت رفع بلندمدت عدم تعادلهایی که به این اتفاقات منجر شده است، معطوف کنند و بهخصوص از این اتفاقات برای تصمیمهای آتی درسآموزی کنند.
بنابراین با در نظر گرفتن اینکه کمپین به صورت خیرخواهانه و در جهت برقرار کردن آرامش بازار ایجاد شده است و افرادی که این کمپین را راهاندازی کردهاند خود را موظف دانستهاند تا از لحاظ اخلاقی برای بهبود شرایط کاری انجام دهند، شکی نیست. البته چهرههای مشهور باید ملاحظهای را نیز در نظر داشته باشند که اگر مردم به کمپین آنها پیوستند در بلندمدت زیان نکنند. دقت کنیم اگر این افزایش نرخها تحتتاثیر عوامل بنیادین اقتصاد باشد به هر صورت در بلندمدت افزایش قیمتها منجر به منفعت سفتهبازان خواهد شد و اعضای این کمپین فرصت حفظ ارزش داراییهای خود را از دست میدهند. در واقع باید دقت کنند که ممکن است در صورت ضرر احتمالی مردم به سبب پیوستن به کمپین آنها، توان تاثیرگذاری اجتماعی خود در کارهای بنیادی را از دست دهند. در نتیجه اینکه وقتی فردی که چهره مشهوری در حوزه اجتماعی است، در حد بضاعت خود حرکتی میکند، نمیتوان انتظار داشت که همه جوانب فنی و اقتصادی را در نظر بگیرد، اما اگر صحبتهایی شبیه این از دو گروه اقتصاددانان و سیاستگذاران شنیده شود جای تعجب دارد. هرچند که در گذشته نیز این اتفاق افتاده است و برخی از اعضای تیم اقتصادی دولت سفرهای مردم به خارج از کشور را بیش از معمول دانستهاند و یا عامل نوسانی قیمت را جنگ روانی مطرح کردهاند که این صحبتها از تیم اقتصادی دولت یا مسوولان اقتصادی قابلانتظار نیست، بنابراین توقع میرود موضعگیری یک مقام ارشد دولتی با یک چهره اجتماعی و ورزشی متفاوت باشد و از آنجایی که یک مقام ارشد دولتی اطلاعات بیشتری در اختیار دارد، انتظار میرود که واقعبینانهتر موضعگیری کند. از سوی دیگر نباید با مردم به گونهای صحبت شود که مردم اعتماد خود را به دولتمردان از دست بدهند و اثرگذاری صحبتها در بلندمدت کم شود.
برخی از مسوولان رفتار مردم را زیر سوال میبرند که به التهابات بهوجود آمده در بازارها دامن زدهاند. نظر شما در این مورد چیست؟
برای داوری باید در ابتدا بررسی کرد که عوامل ایجاد التهاب چیست و موقتی است یا بنیادی. در واقع، زمانی که تصمیمهای سیاستگذار سبب کاهش ارزش دارایی مردم میشود، نمیتوان انتظار داشت آحاد اجتماع به دنبال حفظ ارزش داراییهای خود نباشند و اگر افزایش قیمت در هر بازاری بهصورت بنیادی اتفاق افتاده باشد با خواهش مسوولان برای مسافرت نرفتن یا نخریدن ارز تغییری ایجاد نخواهد شد و حتی چنین تقاضایی غیرمعقول تلقی میشود. در نتیجه یک اقتصاددان نمیتواند انتظار داشته باشد که مردم سود و منفعت خود در بلندمدت را بیدلیل نادیده بگیرند.
بهنظر میرسد تشکیل کمپینها تاکنون بیشتر در حوزههای اجتماعی بوده و یا به صورت موردی در حوزههای اقتصادی دیده شده است. اما این کمپین کلیتر بوده و تقریبا هر کالایی که گران شده است را در بر میگیرد. به نظر شما ریشه به وجود آمدن این نوع کمپین چه میتواند باشد و آیا در کشورهای دیگر مکانیزم اعتراض به افزایش قیمتها به همین صورت است؟
در مورد سوال اول میتوان قاطعانه گفت که نبود سیاستهای اقتصادی درست و اجرایی نشدن آنها باعث به وجود آمدن اینگونه گروهها شده است. در واقع نوک پیکان اتهام به سمت اقتصاددانان و سیاستگذاران است که با سیاستگذاری ناصواب بعضا باعث ایجاد این التهابات در بازارها شدهاند و در مواردی که این التهابها نتیجه مستقیم سیاستگذاری نبودهاست، از اتخاذ سیاستهای صحیح که دامنه التهابات را محدود کند عاجز بودهاند و گروههای دیگر مانند هنرمندان و ورزشکاران خود را موظف دانستهاند که جای خالی این موضوع را با طراحی چنین کمپینهایی پر کنند. البته در این میان توجه به این نکته هم ضروری که سطح عمومی دانش اقتصاد و مالی در کشور پایین است و منجر به برخی خطاهای قضاوتی در این مقوله میشود. بد نیست کمی از فشار آموزش ریاضی و فیزیک و شیمی در دوره دبستان و دبیرستان کم شود و اینگونه آموزشهای ضروری به جای آنها به برنامه درسی افزوده شود. اما در مورد اعتراضات اقتصادی در دیگر کشورها باید این نکته را مدنظر داشت که مدتهاست با وجود ابزارهای مدرن مالی در بازارهای دنیا فرصت رفتارهای سفتهبازانه از بین رفته است، در نتیجه اساسا در اقتصادهای با تلاطم کمتر، سیاستگذاری پولی دستیابی به تورم هدف و ابزارهای مالی پیشرفته، دلیل کمتری برای به وجود آمدن چنین کمپینهایی وجود دارد.
چرا متخصصان اقتصاد در حوزه عمومی برای تبیین مصائب اقتصادی مرجعیت مطلوبی ندارند؟
البته من با این داوری به تمامی موافق نیستم. به هر حال عموم مردم در تصمیمات شخصی خود و همچنین برای تبیین موضوعات اقتصادی به اقتصاددانان توجه میکنند ولی به هر حال این توجه تام و تمام نیست. یکی از مشکلات آن است که اقتصاد علم مطالعه منابع محدود است و انسان محدودیت منابع را دوست ندارد. به همین دلیل تحلیلهایی که بر اساس محدودیت منابع هستند، کمتر مطلوب افراد هستند هر چند جبر زمانه در بلندمدت همه ما را با مشکلات حاصل از محدودیت منابع مواجه خواهد کرد. در بین اقتصاددانان مصطلح است که اقتصاددانان هیچ وقت شخصیتهای محبوب اجتماعی نیستند.
چگونه میشود بین گروههای صاحب نفوذ در جامعه برای طرح درست مسائل و تبدیل آن به مطالبه از سیاستمداران پیوند و تعامل برقرار کرد؟
اول باید بیشتر اقتصاد آموخت. پیدا کردن زبان مشترک در تبیین مسائل باعث ایجاد مفاهمه خواهدشد. دوم توجه به سیاست ارتباطی مهم است، سیاستگذار باید بتواند اهداف سیاستی خود را برای عموم مردم و بهطور خاص برای گروههای اجتماعی مرجع به روشنی تبیین کند. بسیاری از دلایل شکست سیاستهای متخذه عدم توجه به سیاست ارتباطی است. و نهایتا آنکه سیاستگذار باید قادر باشد با اتخاذ سیاستهای مناسب سرمایه اجتماعی را برای اعمال سیاستهای صحیح افزایش دهد. سرمایه اجتماعی به معنی افزایش مقبولیت سیاستگذار و ایجاد ظرفیت برای تحمل مشکلات از سوی مردم به امید برآمدن نتایج مثبت سیاستهای اتخاذ شده است.
ارسال نظر