گشت یکروزه در پایتخت
از تهران به «طهران»
خانه آقای مقدم
برنامه تهرانگردی را من چیده بودم و قرار بود به جاهایی برویم که کمتر دیده میشوند اما بسیار ارزشمند هستند. صبح نهچندان زود تهرانگردی ما از خانهای زیبا، افسانهای و دوستداشتنی به نام خانه موزه «مقدم» آغاز شد؛ خانهای متعلق به یکی از درباریان قاجار که دو پسرش را برای تحصیل به فرنگ میفرستد. از آن دو پسر یکی در جوانی زندگی را بدرود میگوید و دیگری استاد باستانشناسی میشود به نام «محسن مقدم». استاد سالها اشیا، کاشیها و الهاماتی را که از دیدن جاذبههای گردشگری و باستانی کسب میکرد به خانهاش میآورد و آنها را در جایجای خانه به کار میبرد. وقتی از هشتی خانه گذشتیم گویا زمان به صدها سال پیش بازگشت. درختان، خانه و اشیایی زیبا در آنجا قرار داشت. دیوهایی که ستونهای بخشی از حیاط را در چنته داشتند، انگار با چشمهایشان کاشیهای زرین سردابه را میپاییدند. اتاق کوچک مروارید، حوض الهام گرفته شده از قصه اساطیران دور دست و اشیای با ارزشی که در داخل خانه قرار داشت، ما را تا ظهر در موزه مقدم نگه داشت. برای صرف ناهار به یکی از رستورانهای قدیمی همان حوالی رفتیم و بعد به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم.
در بزرگترین گاوصندوق ایران
بخش دوم گشتمان، بازدید از موزه ملی جواهرات بود. در صفی طولانی که بیشترشان را گردشگران خارجی تشکیل میدادند ایستادیم، وسایلمان را تحویل دادیم و بعد، از چند پله پایین رفتیم تا به مهمترین گنجینه طلا و جواهرات ایران رسیدیم. موزه جواهرات را برای حفظ ایمنی مانند یک گاوصندوق بزرگ ساختهاند و برای دیدن اشیا راهنمایان مخصوص موزه همراهیتان میکنند. به دلیل ازدحام جمعیت مدتی را بیرون درب موزه گذراندیم و در این مدت به «تخت طاووس» که در سال ۱۲۱۶ به دستور فتحعلیشاه قاجار ساخته و با جواهرات با ارزشی تزیین شده بود، نگاه کردیم. کمی بعد با راهنمای موزه، وارد شدیم. محوطه داخلی موزه زیاد بزرگ نبود و امنیت در سطح بسیار بالایی اعمال شده بود. بازدیدمان را از تاجهای پادشاهی شروع کردیم، رشتههای مروارید گرانبها را دیدیم و رسیدیم به الماس «دریای نور» که با رنگ خاص و اندازه منحصربهفردش در میان تمام جواهرات میدرخشید. برای دوستانم از سرنوشت این الماس گفتم، اینکه چگونه طبق داستانهایی به هند رفت و بعد از سالها، نادرشاه آنرا به ایران بازگرداند. به جز الماس، کره جواهرنشان، لباسهای زربافت و اشیای زرین دیگر، بخش دوم تهرانگردیمان را حسابی مزین کردند.
بر سر مزار شاهزاده
بعد از موزه جواهرات، به سمت بازدید از آخرین مقصد آن روز حرکت کردیم. باید به «بازار بزرگ» تهران و مکانی بهنام «امامزاده زید (ع)» میرفتیم. به بازار رسیدیم. کمی درباره معماری و تزیینات آن گفتوگو کردیم، از راستهها و دالانها گذشتیم و بالاخره در انتهای بازار بزازان، گنبد آبی امامزاده را دیدیم. از صحن زیبای امامزاده که جزو آثار ملی است گذشتیم و به محلی رسیدیم که یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای تاریخی یعنی «لطفعلی خان زند»، در آن مدفون است؛ آرامگاهی ساده در اتاقی آرام، جسم شاهزادهای را در آغوش گرفته بود که به خیانت اطرافیان و ظلم آقامحمدخان قاجار گرفتار شد. برای دوستانم از قصهای گفتم که درباره شب مرگ شاهزاده نقل میشود. اینکه قرار بود فردای روز مرگش جسدش را بسوزانند اما زنی شجاع، از اقوام آقا محمدخان، خود را به محل نگهداری پیکر میرساند، سکههای طلای بسیاری به نگهبانان میدهد و شبانه شاهزاده را در امامزاده دفن میکند. برنامه آنروز ما حوالی عصر با خروج از امامزاده زید تمام شد و پس از صرف شام به خانه بازگشتیم.
ارسال نظر