حسن نمکدوست روزنامهنگار و استاد دانشگاه جایگاه حرفه خبرنگاری را تحلیل کرد
روزنامهنگاری در عصر مجازی
جناب دکتر نمکدوست آیا تفاوتی بین فعالیتهای یک روزنامهنگار و اهل رسانه با آدمهای عادی در فضای مجازی مثل توییتر وجود دارد؟ و اگر چنین است این تفاوتها در چه زمینههایی است؟
به نظر من این پرسش شما یک پرسش خیلی خوب است؛ از این جهت که باید این پرسش در دستور کار جامعه مطبوعاتی و روزنامهنگاری ایران قرار بگیرد. با وجود اینکه این مساله، خیلی سوال مهمی است ما تاکنون بهطور جامع و به دقت درباره آن بحث نکردهایم و در زوایای مختلف آن به اجماع نرسیدهایم. بنابراین پاسخ من کاملا شخصی است و فکر نمیکنم کسی هم بتواند با قاطعیت به شما بگوید که پاسخ جامعه مطبوعاتی ایران به پرسش شما چست. به هر حال، به اعتقاد من خطوط کلی گفتار و کردار اجتماعی ما، در مقام یک روزنامهنگار حرفهای، در اکانتهای شخصی در شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایل متفاوت از ملاکها و معیارهای حرفهایمان نیست و نمیتواند باشد. مقصودم البته گفتار و کردار درباره کنشهای اجتماعیمان در فضاهایی مثل توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و رعایت تا حد ممکن معیارها و ملاکهای حرفهای در این خصوص است؛ حال آنکه ممکن است به موضوعهای کاملا شخصی هم بپردازیم. مثلا ممکن است شما عکس غذای دلخواهتان را هم در اینستاگرام بگذارید و بنویسید من عاشق این غذا هستم. طبعا مقصودم این کنشهای شخصی نیست، بلکه کنش و واکنشهایی اجتماعی است که میتوان آنها را معطوف به فعالیتهای روزنامهنگارانه دانست. برای مثال شما میخواهید خبری اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی را بازگو کنید، نقلقولی از یک شخصیت اجتماعی صاحب مقام یا دارای شهرت بیاورید، اطلاعات، آمار یا سندی را که به دستتان رسیده منتشر کنید، توضیحی درباره یک اتهام، متهم یا مجرم بدهید، درباره تصمیم یا رفتاری انتقاد یا تصمیم و رفتاری را تایید کنید و مانند آنها. طبعا در این موارد باید همه قاعدههای دقت، بیطرفی و توازن و هر آنچه را فکر میکنیم جزو ارزشهایمان باشد رعایت کنیم. اگر اصل چک کردن یک خبر را با منبع دوم در کار حرفهای داریم وقتی که یک موضوع مهم را میخواهیم در شبکههای اجتماعی مطرح کنیم باز باید این اصل را رعایت کنیم. در واقع اینکه این فضا یا این صفحه متعلق به خودمان است و چون اسم خودمان بالای صفحه است بنابراین میتوانیم ادعایی را بدون سند و بدون درمیان گذاشتن با خود او منتشر کنیم، نه، چنین رفتاری بههیچ وجه درست نیست. یا اینکه چون صرفا با ادعایی احساس همدلی میکنیم مجاز به انتشار آن ادعا نیستیم. البته این عرض من است و همانطور که گفتم باید بهدقت این موضوعها را به بحث بگذاریم، بهطور مشخص بررسی کنیم، به اجماع دربارهشان برسیم و آنها را تبدیل به دستور عمل و شیوهنامه کنیم، که متأسفانه چنین نکردهایم.
چرا فکر میکنید این تفاوت وجود دارد؟ چرا روزنامهنگارها باید حتما معیارهای حرفهای روزنامهنگاری را در اکانت توییتر یا اکانتهای فضای مجازیشان درمسائل عمومی رعایت کنند؟
به این دلیل که ما خیلی نمیتوانیم بین زندگی شخصی خودمان و زندگی حرفهایمان به دلیل سرشت حرفهمان، مرز قائل شویم. بعضی از حرفهها این طور هستند. مثلا یک تکنیسین اورژانس را در نظر بگیرید یا یک مامور آتشنشانی که خارج از ساعت کاری از خرید نان و میوه به خانه برمیگردد. اگر آن تکنیسین اورژانس ببیند یک نفر بر اثر حمله قلبی کنار خیابان افتاده است، یا اگر آن آتشنشان ببیند مادری کمک میخواهد که خانهاش آتش گرفته است، بیتوجه و بهقول معروف بیخیال عبور میکنند و میگویند چون الان ساعت کار ما نیست یا چون مافوقمان از ما نخواسته است، یا اینکه اصلا حوصله یا دوست نداریم کمک کنیم شما متعجب نمیشوید؟ نجات جان یک بیمار قلبی یا کمک به حادثهدیدگان جزء لاینفک زندگی یک مامور اورژانس یا آتشنشان حرفهای و یک تعهد شغلی و اجتماعی آنهاست. چرا شما انتظار دارید یک قاضی حتی در قضاوتهای شخصیاش هم بیش از یک آدم معمولی رعایت دقت را بکند؟ دقت یکی از ویژگیهای حرفهای یک قاضی است و تعطیلبردار هم نیست. ما هم بهعنوان روزنامهنگار حرفهای با مجموعهای از صفتها شناخته میشویم. رسانه ما هم با ما و صفتهایی که ما به آنها پایبند هستیم شناخته میشود. حال اگر من بیایم بهعنوان روزنامهنگاری که مردم من را میشناسند بهگونهای در فضاهای شبکهای یا پیامرسانهای موبایل رفتار کنم که ارزشهای حرفهام را نقض میکند طبعا مورد انتقاد قرار خواهم گرفت و خواهند گفت آدمی بیدقت، زودباور، جهتدار، تحت تأثیر فضا، اهل شعار و... هستم. و باز طبیعی است که این برداشت به کار حرفهایام هم تسری بیابد. برای مثال من نمیتوانم شب وقتی توییت میکنم بهعنوان حسن نمکدوست به دلیل اینکه عصبانی هستم و یا دلم از موضوعی خون است به مسوولی پرخاش کنم و نسبت به او انصاف را زیر پا بگذارم و صبح تبدیل شوم به یک روزنامهنگار منصف و بیطرف و به آن مسوول یا مخاطب توییترم بگویم که ببین من از حالا تا ساعت ۴ بعدازظهر دیگر اصلا عصبانی نیستم و مطمئن باش که رفتارم حرفهای است. باز از ساعت ۴ تبدیل بشوم به آن آدم پرخاشگر و جهت گرفته دیروز. طبیعی است اگر چنین کنم دربارهام این طور قضاوت میشود که آدمی دمدمیمزاج هستم و حرفهای نیستم و طبعا خواهند گفت روزنامهای که تریبون به چنین آدمی میدهد حساب و کتاب ندارد. منابع خبری من هم نمیتوانند به من اعتماد کنند. فرض کنید من خبرنگار حوزه نفت هستم و مطلبی شبهه انگیز درباره یک قرارداد نفتی به دست من میرسد. وظیفه من این است که سندی را که ممکن است وجوه نامکشوف و ناروشن و ابهامبرانگیز داشته باشد با منابع مربوط چک کنم و نظر آنها را هم درباره آن سند بگیرم. در واقع مطمئن شوم که یا سند درست است یا اینکه نظر طرفین دعوا را درباره آن گرفتهام. ولی شب بروم و بدون پیگیری یا چک کردن، آن سند را در صفحه توییتر و یا اینستاگرام منتشر کنم و تازه صبح در ادامه این کار به دنبال آن بروم و ببینم که آیا سند کامل و درست بوده است یا اینکه ماجرا جنبههای دیگری هم دارد. اصلا به منابع خبریام در وزارت نفت چه میتوانم بگویم؟ مثلا بگویم که چون شب بود و در خانه بودم و داشتم توییت میکردم نیازی ندیدم که درباره صحت و سقم سند پیگیری کنم و آن را منتشر کردم و الان که آمدهام سر کار میخواهم از درستی سند مطمئن شوم؟! معلوم است که آنها حق دارند در مورد من تصور یک آدم غیرمنصف را داشته باشند.
در حقیقت شما میفرمایید که روزنامهنگاری یک هویت و یک شخصیتی است با یکسری ویژگیهای مشخص که باید از اینها پاسداری و حفاظت شود.
مقصودم کلماتی به غلظت پاسداری و حفاظت نیست. مقصودم این است کار حرفهای یک روزنامهنگار، ۲۴ ساعته است و نمیشود دوازده ساعت روزنامهنگار حرفهای بود و ۱۲ ساعت روزنامهنگار حرفهای نبود. شیفت اول روزنامهنگار بود و شیفت دوم یک آدم عادی بود. چون ما اصلا با این هویت حرفهایمان در طول زندگی شناخته میشویم.
شاید به خاطر اینکه آن هیجانی که در رسانه از طرف مخاطب و جامعه روی روزنامهنگار وجود دارد بابت اینکه مطلبی را تولید کند که آنها میخواهند، در فضای مجازی خیلی شدیدتر و زندهتر و بیشتر است و این باعث میشود که روزنامهنگار برود به سمت اینکه شتابزده یا هیجانی عمل کند یا نه، این نشاندهنده ضعف ما طی سالهای گذشته در زمینه پرورش روزنامهنگار حرفهای است؟
درست میگویید، هم این دو مورد که گفتید عاملهای موثر هستند و هم عوامل دیگری در کارند. از یک طرف متاسفانه بهدلیل مناسبات حاکم بر فضای رسمی رسانهای کشور روزنامهنگارها خیلی وقتها احساس میکنند آنچه میخواهند و باید نمیتوانند در رسانهای کار کنند یا اساسا در رسانههای جریان اصلی منتشر کنند، بنابراین و لاجرم در صدد هستند که سخن خود را از مجرای دیگری به گوش مخاطبان برسانند. از آن طرف هم، ما هیچ وقت ننشستهایم تا با هم درباره این موضوعات صحبت کنیم و ببینیم شیوه درست چیست و واقعا چقدر رفتار ما متعلق به خودمان است و چقدر متعلق به سازمان رسانهای که در آن کار میکنیم. یا اینکه چقدر ممکن است رفتار فردیمان به سازمانمان آسیب برساند و اولویت با کدام است. اینها چیزهایی است که همه باید کنار یکدیگر مطرح شود.
در رسانههای بینالمللی و خارجی در این زمینه چطور است؟ مثلا ما میبینیم که اینها حتی انگار اکانتهایی تعریف کردهاند که خبرنگار با آن اکانت هم بهعنوان شخصی و هم بهعنوان وابسته به رسانه شناخته میشود.
یک شیوه واحد و جهانشمول در این باره وجود ندارد. برای مثال تا آنجا که من دیدهام همین الان تعدادی از همکاران ما در ایسنا در پروفایل شان در توییتر به این اشاره کردهاند که نظر شخصیشان را در توییتر مطرح میکنند. حدس میزنم احتمالا معنای این نوشته نوعی تفاهم بین دوستان ایسنا است که میان صفحه شخصی و هویت سازمانیشان تفکیک قائل شوند.
کفایت میکند؟
واقعا باید بررسی کنیم و به نتیجه برسیم. چون همانطور که گفتم شیوهها و راهحلها مختلف است. آنطور که من استنباط میکنم و ممکن است اشتباه کنم؛ اما اگر شما همین الان به اکانتهای همکاران بیبیسی فارسی در توییتر نگاهی بیندازید میبینید محتواها و نحوه ارائهها متفاوت است و شما از جدیترین مطالب تا حتی شوخی را در میان توییتهای آنها میبینید، اما رسانههایی هم در دنیا هستند که شیوههای دیگری را ممکن است اتخاذ کنند. برای مثال یک تحقیق که چند سال پیش انجام شد نشان داد که برای مثال برخی سازمانهای خبری مثل خبرگزاری فرانسه، رویترز و بیبیسی از روزنامهنگاران خود خواسته بودند تا به صراحت شخصیت آنلاین شخصی خود را از شخصیت حرفهایشان متمایز کنند؛ در حالی که برخی رسانههای دیگر از جمله خبرگزاری آسوشیتدپرس از همکارانشان خواسته بودند که تنها از یک حساب کاربری برای هر دو منظور شخصی و حرفهای بهره بگیرند. یا مثلا اسکای نیوز کارکنان خود را از توییت کردن درباره عقاید شخصی در حساب کاربری حرفهایشان منع کرده بود. بنابراین آنچه من خدمتتان عرض کردم استنباط خودم بود. ترجیحم این است که روزنامهنگاران حرفهای سعی کنند در اکانتهایی که دارند ملاک و معیارهای اصلی حرفهشان را مدنظر قرار دهند و باز همانطور که گفتم خیلی لازم و درست است که ما هم مانند همکارانمان در دنیا شیوهنامههای چگونگی حضور در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی را به کمک هم تدوین کنیم.
این روزها با پررنگ شدن شبکههای اجتماعی این نگرانی وجود دارد که اساسا چقدر روزنامهنگاران ما به آن معنی که شما میفرمایید واقعا حرفهای هستند که حالا در رفتار شخصیشان بخواهند این حرفهایگری را حفظ کنند؛ آیا این برآمده از رفتارهای رسانهای داخل کشور ما طی دهههای اخیر نبوده که عمدتا رسانهها وابستگی چپ و راست داشتهاند؛ یعنی اینکه عمدتا رسانهها موضعگیری غیربیطرفانه داشتهاند؟
ببینید این بیانات از این جهت درست است که اساسا آنطور که میبینیم حکومت بخش مهمی از ماموریتی را که احزاب باید برعهده بگیرند در چهل سال گذشته برعهده رسانهها قرار داده است. البته بگذریم از رادیو و تلویزیون که کاملا رویکرد سیاسی و جناحی دارند، اما بخش مهمی از رسانههای دیگر هم بهنوعی بین جریانهای مختلف درون حکومت تقسیم شده است. یعنی شما خبرگزاریها را که ملاحظه بفرمایید میبینید که معمولا هر کدامشان یک وابستگی و یک تعلق سیاسی یا سازمانی و جناحی دارند. فارس و تسنیم گفته میشود متعلق به سپاه هستند، خبرگزاری مهر به سازمان تبلیغات اسلامی، ایسنا به جهاد دانشگاهی، ایرنا به دولت و بهتبع آن تعداد فراوانی از دیگر خبرگزاریها، سایتها یا پایگاههای خبری هر کدام بخشی از حکومت و جناحهای سیاسی را نمایندگی میکنند. یعنی در حقیقت ما در ۴۰ سال گذشته در یک فضای عمدتا سیاسی رسانهای به لحاظ مدیریت، مالکیت و سوگیری زیستهایم و این، واقعیت تلخی است. طبعا چنین وضعیت یک نابهنجاری تلقی میشود، یعنی ما بخش حرفهای را که در حقیقت بنیان روزنامهنگاری همواره به آن تکیه داشته و روزنامهنگاری متعارف معمولا براساس الگوهای این بخش تعریف و اجرا میشود، خیلی کوچک و مهجور نگه داشتهایم. در حالیکه روزنامهنگاری حرفهای نقش تعادلبخش را در فضای رسانهای کشور ایفا میکند و به همین دلیل هم باید قویتر از بخش روزنامهنگاری حزبی باشد که صدالبته وجود آن هم ضروری است. آنچه ما از آن بهعنوان مسوولیتهای حرفهای، اجتماعی و اخلاقی روزنامهنگاری یاد میکنیم را اساسا باید از بخش حرفهای روزنامهنگاری مطالبه کرد و نه بخش حزبی و عقیدتی. برای مثال ملاکهایی مانند دقت، بیطرفی، توازن، انصاف، جامعیت و نظایر آن را شما از روزنامهنگاران حرفهای میتوانید مطالبه کنید و نه از روزنامهنگاران حزبی. در حالیکه بنا بر سیاستهای اشتباه اتفاقا میدان تا حدود بسیار زیادی از روزنامهنگاری حرفهای گرفته شده و در اختیار مدیران و مالکان حزبی قرار گرفته است. اتفاقا همین عدم تعادل باعث تلاطمها در فضای رسانهای کشور است. یک پیکره نامتناسب و به دور از تعادل از رسانهها خلق شده و جالب اینکه برخی مسوولان هم مرتب به این وضعیت اعتراض میکنند. بسیار پیش آمده که مقامات مختلف در سخنرانیهایشان و از تریبونها، در رویکردها، در قضاوتها و در دادگاهها، روزنامهها و رسانهها را متهم به ایجاد این فضاهای نابسامان میکنند، از آنها بهعنوان اینکه به اختلافات دامن میزنند، تندروی میکنند، تفرقه میاندازند و... یاد میکنند و از یاد میبرند اگر فضای رسانهای کشور دچار معضل سوگیری و عدم تعادل هستند، خود مسوولان بانی چنین وضعیتی است.
یعنی خودشان به دست خودشان یک آنومی ایجاد کردهاند، بعد خودشان هم علیه این آنومی صحبت میکنند! نمیشود انتظار داشت که چه نظام دانشگاهی ما که کار آموزش روزنامهنگاری را انجام میدهد چه نظام حرفهای ما که در پرتو همین مناسبات شکل میگیرد و چه روزنامهنگارهای ما که در روزنامهها کار میکنند تحت تأثیر این فضای معیوب قرار نگیرند. میخواهم بگویم که به هر حال عجیب نیست وقتی که مدیریت فضای رسانهای کشور سیاستزده است، طبعا عمده رسانههایش هم رسانههای سیاستزده باشند. شما دقت کنید حتی نهادهای حرفهای روزنامهنگاری ما هم که میخواهند شکل بگیرند یا باید به دست حکومت ساخته شوند یا حکومت جلوی ساخته شدن آنها را میگیرد. بسیاری از روزنامهنگاران و رسانهایهای ما هم که میخواهند کار کنند در همین فضا استخدام میشوند. دانشگاه ما هم به همین شکل است. پس صحبت شما درست است، اصولا فضا به نفع حرفهایگری و اصول بنیادین حرفهای روزنامهنگاری نیست و این مشکل ایجاد میکند. همین، تأیید نکتهای است که شما گفتید. چنین مناسباتی یک مقدار و بعضی وقتها باعث میشود که روزنامهنگارهای ما روی آن مداری که همکارانمان در دنیا حرکت میکنند، حرکت نکنند. یعنی آنجا بالاخره استانداردها، معیارها، منفعت سازمان، تعلق سازمانی، رفتار سازمانی به نظر قویتر از اینجا اجرا میشوند و متأسفانه در میان ما تعلقات، رویکردها، دانش و بصیرت حرفهای کمتر شکل میگیرد. به همین دلیل گاهی وقتها رفتارهایی میکنیم که با استانداردهای رفتاری روزنامهنگاران در نقاط دیگر جهان منطبق نیست.
در حقیقت میشود گفت که انگار چیزی که خیلی نایاب و کمیاب است، بیطرفی و حرفهایگری است. یعنی به واسطه همین تلاطمی که ایجاد شده است این بیطرفی خیلی کم شده است. ما در فضای مجازی مثل توییتر بین روزنامهنگارهایی که خودشان را وابسته به یک تفکر حزبی و سیاسی میدانند دعواهای متعددی را شاهد هستیم.
قدری تلاطم در کار روزنامهنگاری بد نیست، بد وقتی است که رویکردهای غیرحرفهای بر رویکردهای حرفهای بچربد و چیره شود. بالاخره در همه جای دنیا ما یک تعداد روزنامه کاملا جهتدار و سیاسی داریم که روزنامهنگارانشان هم با هم بحث و جدل میکنند، مشکل آنجا پدیدار میشود که نسبتها به هم میریزد. وقتی نسبت مناسب میان انواع روزنامهنگاری به هم میریزد طبعا شما نگران میشوید. همین الان یک بحث جدی در میان ماست و آن اینکه چرا روزنامهنگاران در سراسر دنیا میتوانند با هم حرف بزنند، اما در ایران واقعا چنین کاری سخت است. از این مهمتر در ایران برخی از روزنامهها و سازمانهای خبری خواستار تعطیلی بخش دیگری از رسانههای خبری و روزنامهها میشوند. باز خیلی عجیبتر اینکه بخشی از روزنامهنگاران، روزنامهنگاران دیگر را خائن میشمرند و حتی خواهان اخراج و دستگیری آنها میشوند. طبیعی است که چنین روزنامهنگارهایی حاضر نباشند دور هم بنشینند و درباره موضوعهای مشترکشان صحبت کنند. حتی فکر میکنم بعضیها معتقد به وجود موضوعهای مشترک فیمابین هم نباشند. درحالیکه روزنامهنگاران حرفهای با وجود هر اختلاف نظری میتوانند با هم بنشینند و درباره مسائل حرفهایشان صحبت کنند و کم و بیش به نتیجه هم برسند. اساسا به همین خاطر است که وقتی بحث انجمن صنفی مطرح میشود من از جمله کسانی هستم که معتقدند در شرایط کنونی نمیتوانیم انتظار یک انجمن صنفی واحد و فراگیر را داشته باشیم. ما جزو کشورهایی هستیم که باید انجمنهای صنفی متعدد داشته باشیم. میدانید در کشور سوئد یک سندیکا عموم روزنامهنگاران را نمایندگی میکند در حالی که در فرانسه چنین نیست. به خاطر اینکه تکثر آرا و رویکردها، زیاد و به گونهای است که امکان جمع شدن همه روزنامهنگارها را زیر یک سقف نمیدهد. در ایران هم به دلیل همان چگالی سیاستزدگی و حکومتزدگی مطبوعات و خبرگزاریها و رسانههای خبری به نظر میرسد که نمیتوانیم حداقل به زودی یا تا زمانی که وضعیت این گونه است انتظار داشته باشیم که یک انجمن صنفی، جامعه مطبوعاتی یا جامعه رسانهای ایران را نمایندگی بکند. وقتی که در جامعه مطبوعاتیمان گرایشی داریم که خواهان تعطیل روزنامه دیگری است، گرایشی داریم که روزنامه دیگر یا روزنامهنگاران دیگری را دشمن تلقی میکند و برعکس روزنامه و روزنامهنگارانی داریم که بخشی از همکاران را متحجر میدانند و از حذفشان استقبال میکنند، طبعا نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که اینها بتوانند زیر یک سقف جمع شوند و یک نهاد حرفهای و صنفی مشترک را شکل بدهند. توییتر هم مثل هر رسانهای امتداد زندگی طبیعی ماست. وقتی بخشی از ما در جریان زندگی طبیعیمان میگوییم مرگ بر فلانی، یا میگوییم درود بر بهمانی یا این روزنامه باید تعطیل شود، آن خبرگزاری باید تعطیل شود و... این روزنامه باید تقویت شود و آن خبرگزاری باید تقویت شود، خب همین روند زندگی طبیعی به توییتر هم سرریز میشود و آنجا هم ادامه پیدا میکند. تازه در توییتر و فیسبوک و اینستاگرام احساس گشودهتر بودن و راحتتر بودن هم میکنیم. به این ترتیب حتی آن صحبتهایی که یک مقداری در رسانههای رسمی سعی میکنیم تلطیف کنیم اینجا رکتر، صریحتر و چه بسا خشنتر هم مطرح میکنیم و به شکلهای متفاوت میگوییم نابود باید گردد، اعدام باید گردد، تعطیل باید گردد و...
آنقدر سرعت وقایع در فضای مجازی بالاست که معمولا یک موجی شکل میگیرد که روزنامهنگار برای اینکه از این موج عقب نماند اقدام میکند و نتیجه میشود اینکه یکسری موضوعات شکل شتابزده میگیرد. آیا میتوانیم با صحبت و بحث و بررسی وضعیت روزنامهنگاران و اهل رسانه در شبکههای اجتماعی به نوعی عملکردی چون شبیهساز که برای خلبانان شرایط خاصی را به وجود میآورد که تمرین و تجربه داشته باشد و در زمانی که نیازمند است در زمان بسیار کوتاه واکنش مناسب انجام دهد برای روزنامهنگار نیز در شرایط فوری و سریع فضای مجازی کارکرد داشته باشد؟
بخشی از آنچه میگویید درست است. اساسا ما در موضوع روزنامهنگاری بحران، شبیهسازی موقعیتهای بحرانی و آمادگی را بهعنوان یکی از ارکان کار و جزو لاینفک آموزش مطرح میکنیم. در واقع همان کاری که آتشنشانها یا امدادرسانها انجام میدهند. رادیو اساسا رسانه موقعیتهای بحرانی شناخته میشود، به همین خاطر همکاران ما در رادیو مانورهای وضعیتهای بحرانی را مرتب انجام میدهند. اما یک بحث دیگر هم وجود دارد و آن هم به اشتراک گذاشتن تجربهها، جمعبندی تجربهها و رسیدن به راهحل اجماعی و مشترک درباره تجربههاست. ما باید یاد بگیریم که از نحوه پوشش تجربههای تلخ و شیرین جامعه درس بگیریم. مثلا اتهامی علیه یک نفر، هر قدر بزرگ و تلخ مطرح میشود، نوار صحبت کسی منتشر میشود، فردی جواب یک خبرنگار را با عصبانیت میدهد، کسانی درباره موضوعی دست به اعتراض میزنند و دهها نمونه دیگر. طبیعی است که پوشش خبری این رویدادها در لحظه وقوع حادثه یا اطلاع از آنها با چالشهایی همراه است؛ چالشهای فرهنگی، روانشناختی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و... خوب ما باید بنشینیم و در حین پوشش یا پس از آن درباره نحوه رفتارمان براساس معیارهای حرفهای گفتوگو کنیم و از این گفتوگوها به نتیجهای هم برسیم. مثلا از هم بپرسیم آیا در فلان ماجرا حق داریم قبل از اینکه دادگاهی تشکیل شود و ابعاد موضوع روشن شود تصویر یک متهم را منتشر کنیم؛ هر چند که آن تصویر هزاران بار توسط دیگران در شبکههای اجتماعی منتشر شده باشد؟ آیا درست است که تصویر قربانیان را به هر ترتیبی منتشر کنیم؟ آیا حق داریم مانند هزاران فرد عادی که از ماجرایی برافروختهاند ما هم خواستار اشد مجازات برای متهم شویم؟ آیا حق داریم حریم خصوصی یک نفر را هر قدر خلافکار نقض کنیم؟ آیا چون مسجل شده یک نفر مقصر است اجازه داریم عکس فرزندان و خانواده او را منتشر کنیم؟ آیا اجازه داریم رویداد را بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست نشان دهیم؟ این پرسشها و نظایر آنها به ذات حرفه ما برمیگردند و پاسخشان جمعی و اجماعی است. نکته مهم من این است که به نظر من این پرسشها را برای انتشار در تمام پلتفرمها از رسانه جریان اصلی که در آن کار میکنیم تا رسانهها و شبکههای اجتماعی و صفحههای شخصیمان باید از خودمان و همکارانمان بپرسیم.
روزنامهنگار معرف رسانهاش است
ما بهعنوان روزنامهنگار حرفهای با مجموعهای از صفتها شناخته میشود. رسانه ما هم با ما و صفتهایی که ما به آنها پایبند هستیم شناخته میشوند. حال اگر من بیایم بهعنوان روزنامهنگاری که مردم من را میشناسند بهگونهای در فضاهای شبکهای یا پیامرسانهای موبایل رفتار کنم که ارزشهای حرفهام را نقض میکند طبعا مورد انتقاد قرار خواهم گرفت و خواهند گفت آدمی بیدقت، زودباور، جهتدار، تحت تأثیر فضا، اهل شعار و... هستم. و باز طبیعی است که این برداشت به کار حرفهایام هم تسری بیابد.
هدایت به سمت حقیقت
وظیفه ما بهعنوان روزنامهنگار این است که به مخاطبان و جامعه کمک کنیم که به حقیقت نزدیکتر شوند، نه اینکه بخواهیم حقیقتی که خودمان به آن باور داریم را با دست بردن در حقیقت درست کنیم. فرض کنید من یک روزنامهنگار صاحبنام هستم. فرض کنید که من در روزنامهای کار میکنم که تعداد بسیاری مخاطب دارد. حالا همین من با پشتوانه کاراکتر رسانهام بروم در توییتر و بدون دقت، بدون اینکه موضوعی را از همه جوانب بررسی کنم، در توییتی فردی را به یک خلاف متهم یا فردی را از یک اتهام مبرا کنم. حتما این کار من میتواند در برداشت بسیاری از آدمها نسبت به موضوع تاثیر بگذارد. نکته بسیار مهم این است: اصلاحیههایی که در روزنامهها و خبرگزاریها فردای اشتباهمان چاپ میکنیم بیشتر یک «دلخوشکنک» هستند. در یک نگاه منصفانه ما هیچ وقت نمیتوانیم آب رفته را به جوی برگردانیم. چه کسی تضمین داده همه مخاطبانی که امروز اتهام غیرمنصفانه ما را درباره یک فرد خواندهاند فردا هم بیایند و توضیح ما را مبنی بر اینکه اشتباه کردهایم بخوانند. چه کسی تضمین داده است منی که امروز اتهام شما را علیه یک فرد در یک رسانه میخوانم تا فردا که توضیح اصلاحیتان منتشر میشود منتظر میمانم و علیه متهم بختبرگشته دست به کاری نمیزنم؟ توضیح فردا هیچوقت اشتباه امروز را مرتفع و منتفی نمیکند. به همین خاطر شما هر قدر روزنامهنگار سرشناستر و حرفهایتری باشید باید در انتشار مطالبتان در همه فضاهای رسمی و غیر رسمی، بزرگ و کوچک، اصلی و غیر اصلی رسانهای بیشتر دقت کنید و تلاش کنید به استانداردهای حرفهای پایبند بمانید.
ارسال نظر