سندرم «تقابل با واضحات»

مطالعات مختلفی درخصوص هزینه فایده این طرح در مراکز تحقیقی کشور از جمله شورای عالی انقلاب و مرکز پژوهش‌های مجلس صورت گرفته است. نتیجه همه این تحقیقات موید این واقعیت است که «دو روز تعطیلی در هفته» نه تنها می‌تواند با افزایش بهره‌وری تولید داخلی را تقویت کند، بلکه اثر قابل‌توجهی روی کیفیت زندگی به ویژه از زاویه شادابی اجتماعی خواهد داشت. این همان تجربه‌ای است که در کشورهای دیگر سال‌هاست آزموده شده و جواب داده است. در مقطع کنونی علاوه بر ایران، شمار کشورهایی که یک روز در هفته تعطیلی دارند از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کند. فارغ از اینکه در آینده چه اتفاقی برای این طرح می‌افتد، سوال این است که چرا طرحی که از صافی پژوهش‌های علمی و تجزیه وتحلیل‌های هزینه-فایده عبور کرده، باید پشت دیوارهای سیاست‌گذاری بماند؟ مگر معیار ارزیابی یک سیاست بالقوه، چیزی غیر از تحقیقات علمی، تجربیات گذشته داخلی و تجربیات کشورهای دیگر است؟ اگر هر ۳ معیار مذکور به تصویب این طرح رای داده باشند، فضای سیاست‌گذاری با کدام توجیه نباید به تصویب آن رای دهد؟ به عبارت دیگر، طرحی که منافع اجتماعی آن بر هزینه‌هایش چیره شده و در بلندمدت رفاه عمومی را افزایش می‌دهد، چرا باید سال‌ها زمان را برای تصویب آن از دست بدهیم؟ در واقع سوال اصلی این است که راز بی‌اعتنایی سیاست‌گذار به بدیهیات چیست؟ البته این رفتار «تقابل با واضحات» تنها در فرآیند «آغاز یک طرح مطلوب» مطرح نیست، بلکه سیاست‌گذار در بسیاری از مواقع، حتی در «توقف یک طرح مغلوب» هم بدون توجیه مقاومت نشان می‌دهد. گویی سیاست‌گذار و مجموعه سیاست‌گذاری در ایران از هر دو سوی «تصویب» و «توقف» دچار «سندرم تقابل با واضحات» شده‌اند. برای روشن شدن بهتر سوی دوم داستان، مثال‌های بی‌شماری وجود دارد، اما مهم‌ترین مثال داستان «دلار ۴۲۰۰ تومانی» است. این طرح بدون کارشناسی و در کمتر از چند ساعت به تصویب و به منتهی‌الیه اجرا هم رسید اما ماه‌هاست که عالم و آدم از هزینه‌های گزاف آن می‌گویند و هنوز متوقف نشده است. از کارشناس گرفته تا عموم مردم و حتی خود سیاست‌گذاران بر تماما مغلوب بودن این طرح اعتراف کرده‌اند، اما هیچ گاه فضای حکمرانی دل به توقف آن نداده است. دوباره این سوال قابل طرح است چرا طرحی که هزینه‌های آن از منافعش پیشی گرفته و تیشه به ریشه منافع عمومی می‌زند، نباید بدون اتلاف وقت متوقف شود؟ سیاست‌گذار برای این رفتار غیرمنطقی چه توجیهی دارد؟ این سندرم «تقابل با واضحات» تا کی قرار است به جامعه و به ویژه اقشار آسیب‌پذیر هزینه وارد کند؟