مشکلات نظامهای جهانی
در کشوری مانند چین که یک سیستم خودکامه برقرار است و در مقابل نظام غربی قرار دارد، از نظر تئوری این امکان برای رهبران فراهم است که منافع گسترده عمومی را به پیش ببرند؛ آنها به انتخابات دموکراتیک بیتوجه هستند، در نتیجه نیازی ندارند که به یک گروه خاص توجه بیشتری نشان دهند؛ ولی همین سیستم مکانیزمهایی را در درون خود دارد که موجب میشود دولت از مکانیزم پیشبرد منافع عمومی دور بیفتد. بزرگترین مشکل نظام چینی، عدم پاسخگویی عمومی توسط یک دولت خودکامه است. از سوی دیگر رسانهها به شدت از سوی دولت کنترل میشوند در نتیجه تضمینی وجود ندارد که دولت با وجود توان، در زمینه پیشبرد منافع عمومی قدم بردارد. در واقع دولت خود را مسوول احساس نمیکند که پاسخگوی عموم باشد. این عدم پاسخگویی خود میتواند سیستم را در معرض فساد قرار دهد و سیستمی که فاسد میشود، بالطبع از پیشبرد منافع عمومی دور افتاده است.
در نظامهای غربی گفته میشود که تک تک افراد در انتخاب سیستم حاکم دخیل هستند و فعالیتهای آزادانه افراد منجر به تولید ثروت میشود. در مورد اول میدانیم افرادی که ثروت بیشتری دارند میتوانند دیدگاههای سایرین را تحت تاثیر قرار دهند؛ در کنار این، ثروت زیادی توسط سرمایهداری تولید شده است ولی توزیع آن محل بحث است. اینکه گفته میشود سود در این نظامها به اندازهای بزرگ است که ضرر سایرین را جبران میکند، فاقد اعتبار است، چرا که هیچ راه حل عملی برای تحقق آن وجود ندارد. برای اینکه به این موضوع پایان داده شود، دولتها باید دست به کار شوند. با این حال، شواهد حاکی از آن است که دولتها در سراسر جهان از انجام اصلاحات مورد نیاز ناکام بودهاند.
ارسال نظر