مزون عروس کافه میشود!
کافه و رستوران ضامن
ضلع جنوب شرقی میدان فلسطین
اولین آشنایی من با کافه و رستوران ضامن برمیگرده به زمانی که یکی از دوستام رفته بود اونجا و کلی استوریهای جالب ازش گذاشته بود ولی من حدود یه سال بعد تونستم برم ضامن. این رستوران همردیف با بورس عینکفروشیهای توی خیابون فلسطینه. با تابلوی نخودی رنگ و رسمالخط دهههای ۳۰ و ۴۰ سردر مغازههای لالهزار و فردوسی، روبهرو میشید. همین تابلو به قدری جالبه که شما رو به داخل میکشونه تا با فضای داخل رستوران هم آشنا شید. صاحب قبلی کافه منصور شهباز جزو اولین نفرایی بود که توی تهران مزون لباس عروس باز کرده و خودش در ایتالیا تحصیل کرده. اما الان پسر او این مزون رو تبدیل به یه مکان خیلی با صفا و جذاب کرده. از همون اول که وارد ساختمون میشی انگار سفر به زمان داشتی، راه پلههای با موزاییکهای سنگی و پنجرههای بلند چوبی، توی یه پاگردش چندتا چمدون قدیمی روی هم چیدن. وارد سالن که میشید، توی همون نگاه اول متوجه میشید که با یه کلکسیونر ماهر و با سلیقه طرفید. چون همه جای این ساختمون قدیمی پر از اشیای قدیمی خوشگله. من که دلم میخواست فقط یه ساعت وایسم و به وسایل نگاه کنم. چند تا آینه و کنسول قدیمی، سقف پر از لوسترای قدیمی و عتیقه، شمعدونهای کلاسیک، دیوار پوشیده از قاب عکسای قدیمی فلزی و چرخ خیاطی و لباس عروس و... خلاصه هرچی از حسن انتخاب صاحب کافه بگم کم گفتم. چون خلوت بود به انتخاب خودمون پشت یه میز نشستیم و بعد از اینکه کلی محیط رو بررسی کردیم، دیزی ضامن با مخلفات و شربت لیمو سفارش دادیم. آبگوشت خوشمزه بود ولی خب قطعا عالی نبود. من هم همیشه گفتم که هیچ آبگوشتی به خوشمزگی آبگوشتهایی که مامانم میپزه نیست! نه چرب نه بیمزه.گوشت کوبیده عالی بود و حجیم.شربتها بزرگ و عالی. سبزی خوردن بسیار تمیز و تازه. برای تیلیت نون خشک محلی آوردن که بسیار دلچسب بود. فضا بسیار آرامبخش و جذاب بود. یه آهنگ ملویی هم پخش میشد. قیمتها هم به نظرم معقول بود. در ضمن غذا فقط همون آبگوشت بود و کشک بادمجون هم حذف شد. برای بعد از ناهار هم چای و کیک شکلاتی سفارش دادیم که کیک با خامه پنیری بود. راستی اینم بگم سرویسدهی و نحوه سفارشگیریشون خیلی خوب نبود. در واقع میشه گفت که پرسنلش حرفهای نیستن. از اون رستوراناییه که اصلا پرسنلشو نمیبینی و اگر ببینی کلا ضعیف عمل میکنن. سالاد شیرازی هم سفارش دادیم یادش رفت بیاره و چون خلوت بود محدودیت زمانی هم نداشتیم. انگاری رفته بودیم خونه مادر بزرگه! من که سرم همهش میچرخید و نمیخواستم بیام بیرون! ولی دیگه چه میشه کرد. خلاصه حتما حتما ضامن برید.