توماس فریدمن مواضع اوباما و ترامپ را تحلیل کرد
رویکرد متفاوت درباره ایران و عربستان
اما داستان این فیلم چه ربطی به ایران، عربستان سعودی و آمریکا دارد؟ اگر نگاهی به سیاست آمریکا در خاورمیانه طی ۱۰ سال گذشته بیندازید، چه میبینید؟ تیم اوباما را مشاهده میکنید که به عربستان و ایران مینگرد و میگوید: سعودیها ارادهای برای حل مشکل اعراب و اسرائیل ندارند و تمایلی به اصلاحات داخلی نیز نشان نمیدهند پس بیایید روی ایران حساب کنیم. بیایید اینگونه فکر کنیم که بهترین راه برای بهبود اوضاع خاورمیانه، به نتیجه رساندن خلعسلاح هستهای و کمک به اصلاحات در ایران است که یک تمدن واقعی با زنان صاحب اختیار و طبقه متوسط علاقهمند به غرب است؛ بنابراین دولت اوباما به امضای توافق هستهای کمک کرد که توسعه فناوری هستهای ایران را برای دستکم ۱۵ سال به تعویق میاندازد و در ازای آن تحریمهای آمریکا برداشته میشود. به این ترتیب امید میرفت ایران آغوش خود را به روی غرب باز کند و میانهروها جای تندروها را بگیرند؛ و نتیجه چه شد؟ ایران فعالیتهای هستهای را کنار گذاشت، اما از فرصت پدید آمده برای گسترش نفوذ خود در کشورهای منطقه و استحکام بخشیدن به موضع گروههای هوادارش در پایتختهای عربی مانند بغداد، دمشق، صنعا و بیروت استفاده کرد.
من تصور میکردم توافق با ایران ارزش آن را داشت. مایه پشیمانی هم نشد چراکه برنامه هستهای ایران را متوقف کرد، اما تاثیری بر تعدیل رفتار ایران در منطقه نداشت چراکه اصلا در توافق مدنظر قرار نگرفته بود. سپس نوبت به ترامپ رسید. او توافق هستهای را پاره کرد، تحریمها علیه ایران را بازگرداند و وعده داد منافع آمریکا را در منطقه با بستن پیمان فروش ۱۱۰ میلیاردی تسلیحاتی به عربستان تضمین کند. او روی ولیعهد بنسلمان سرمایهگذاری کرد که پلیس شرعی را از سطح شهرهای عربستان جمعآوری کرد، به زنان حق رانندگی داد و پای سینما و کنسرتهایی به سبک غربی را به صحرای عربستان باز کرد که البته همه اینها همراه با سرکوب مخالفان بود.
شرطبندی اوباما روی ایران توجیه داشت، اما مستلزم آن بود که همزمان از خارج، آمریکا و متحدانش به کنترل رفتار ایران در منطقه بپردازند. سرمایهگذاری ترامپ روی ولیعهد نیز توجیه داشت؛ ما علاقه زیادی به اقدام او برای توقف صدور اسلام تندروانه سلفی سعودیها داشتیم که خوانشهای گوناگون از آن به حوادثی مانند ۱۱ سپتامبر و ظهور گروههایی مانند طالبان و داعش منتهی شد. اما برای حصول بهترین نتایج از ولیعهد و ممانعت از بدترین آنها لازم بود که از داخل او را مهار کنیم. نیاز داشتیم یک سفیر قدرتمند یا فرستاده ویژه به این کشور اعزام کنیم تا خطوط قرمزی برای او طرح کند. ترامپ چنین نکرد و کنترل ولیعهد را به دامادش، جرد کوشنر سپرد. به این ترتیب ولیعهد نیز از چراغ سبز آمریکا برای بسط نفوذ، فراتر از تواناییهایش استفاده کرد: مداخله نظامی در یمن، محاصره قطر، ربودن نخستوزیر لبنان، فشار بر فعالان حقوق زنان و صدور دستور قتل خاشقجی.
آیا الگوی مشابهی اینجا میبینید؟
در هر دو قضیه آمریکا معتقد بود حساب باز کردن روی تعدیل رفتار این دو کشور منجر به بهبود اوضاع پرتنش خاورمیانه و حفظ منافع آمریکا میشود. در عوض هر دو طرف از فضای بازتری که از سوی آمریکا به دست آوردند استفاده دیگری کردند. بهعنوان مثال ولیعهد دست به ربودن نخستوزیر لبنان، سعد حریری زد. پیشتر پدر او، رفیق حریری هم به قتل رسیده بود. در عین حال به تازگی روابط ایران با دانمارک و فرانسه نیز با تنشهایی روبهرو شده است. هدفم از اشاره به این موارد این نیست که بر جنایت سعودیها نسبت به جمال خاشقجی سرپوش بگذارم. عربستان سعودی و هرکس دیگری که در این جنایت شراکت داشت، باید به مجازات برسد (این یک عملیات خودسرانه نبود. در تاریخ عربستان سعودی چنین اقدام خودسرانهای سابقه نداشته است). هدفم صرفا این است که نشان دهم این منطقه عرصه یک چرخه غیرمنطقی و باورنکردنی خودمخرب است؛ ایرانیان با اعراب، دولت مصر علیه فعالان دموکراسی، سعودیها علیه قطریها، مسلمانان با مسیحیان، اسرائیلیها علیه فلسطینیان، حوثیهای یمن با سنیهای یمن، ترکیه علیه کردها و قبایل لیبیایی علیه یکدیگر؛ تنفر بیش از حد در جهات مختلف. من از ماه دسامبر بارها تاکید کردم که ولیعهد باید با انجام اصلاحاتی بیش از ایران به رقابت با این کشور بپردازد. رقابت با ایران بهواسطه شبکههای زیرزمینی برای بسط قدرت در خاورمیانه آخرین کاری است که سعودیها باید انجام دهند. سعودیها تجربه ۴۰ ساله برای راضی نگه داشتن همسایهها و جلب نظر مخالفان با نوشتن چکهای کلان دارند؛ این مزیت رقابتی اصلی آنها است.
ولیعهد اما تصمیم گرفت مانند پسرهای بزرگتر در منطقه بازی کند. او و برخی پسرهای اطرافش که بدنشان هورمون تستسترون بالایی دارد، قصد داشتند مانند ایران قدرتنمایی کنند، نخستوزیران لبنانی را منکوب کنند و مانند موساد گروههای آدمکش را برای زیر آب کردن سر مخالفان به خارج بفرستند. اما اینها بسیار فراتر از توانایی نیروی هوایی سعودی، ماموران امنیتی آنها و دیپلماتهایشان است. نتیجه آن نیز افتضاح قتل جمال خاشقجی در کنسولگری با بهانههای باورنکردنی است. وظیفه رئیسجمهوری آمریکا این است که درک کند تمام بازیگران کلیدی منطقه چندین دستورکار دارند. برخی از اینها با منافع ملی آمریکا همسو هستند، مانند همکاری ایران برای شکست طالبان پس از حمله ۱۱ سپتامبر و بسیاری دیگر در تعارضند. باید از میان آنها بهترینها را استخراج کنیم و بدترین آنها را خنثی سازیم و برای اینکه مانع زیان در منطقه شویم، هرچه زودتر خود را از شر وابستگی به نفت خلاص کنیم.
منبع: پایگاه خبری «انتخاب» به نقل از نیویورک تایمز
ارسال نظر