بخش چهارم
آفتابپرستهای چشم آبی
امروزه، هر نویسندهای اغلب تعاریف خاص خود را دارد. در دانمارک، «حزب مردم دانمارک» یک پوپولیسم عملگرا و «قابلاحترام» را نشان میدهد که بسیار دور از دیدگاههای ضد اسلامی رادیکالی است که از سوی شبکهها و گروههای «راستی» پخش میشود. در بلغارستان «پوپولیسم نرم» در ارتباط با بازگشت پادشاه سابق «سیمون ساکس کوبورگوتسکی» بهکار گرفته میشود درحالیکه نماد «پوپولیسم سخت» سازمان « آتاکا» است که تولیدکننده نفرت و حمایت از تبعیض علیه «دیگران» است.
طیف گسترده تعاریف پوپولیسم بیان تمام معیارهایی که برای یک توضیح محکم از این مفهوم لازم تلقی میشود را دشوار میسازد، به جز آنکه پوپولیسم همواره از سوی نخبگان حاکم برای تشریح و توصیف هر گونه مخالفت به معنایی منفی مورد استفاده قرار میگیرد؛ مخالفتی که مدعی نمایندگی «صدای مردم» است بدون اینکه اعلامیههای سیاسی خود را بر حقایق راستین و راهحلهای موثر برای مشکلات واقعی بنا کند. تمام تعاریف نشاندهنده ابهام تشکیلدهنده این مفهوم است درحالیکه محققان آن را سبکی از استدلال سیاسی مینگرند که میتواند تقریبا در تمام احزاب یافت شود. مساله هر چه باشد اما «پلس» (Pels) استدلال میکند که تقلیل پوپولیسم راست به «پوچی شکل، ظاهر و سبک» و «این تصور که هیچ استحکامی میان سبک سیاسیاش نیست» خطرناک است. از این رو، پرسش اساسی این است: پوپولیسم چیست؟ چگونه میتوانیم «پوپولیسم» را به مفهومی قوی و استوار تبدیل سازیم؟ این مفهوم چه وضعیتی را میتواند توضیح دهد؟ چه چیزی را قرار است، بیان کند: نظام ارزشها، ایدئولوژی، سبک و سیاق سیاسی یا روشی برای استفاده از روایت ها؟ برای مثال، فاصله پوپولیسم از فاشیسم در تمام ابعادش چقدر است؟ آیا فاشیسم، پوپولیسم است؟ آیا پوپولیسم یک عبارت قابل پذیرش مدرن برای برانگیختن مسائل مشابه و تکامل آنهاست؟ حتی اگر در کشورهایی که شهره به رژیمهای فاشیستی یا نازیستی هستند جمع شوند، ارجاع به ایدئولوژیهای دهه ۳۰ ظاهرا در بحثهای آکادمیک در همه جا به چشم میخورد.
قرار است پوپولیسم مشخص کننده یا توصیف کننده چه چیز باشد؟ آیا پوپولیسم باید یک ایدئولوژی در نظر گرفته شود؟ یا یک سبک سیاسی فردی؟ آیا این مفهوم به شکل مفیدتری توصیف کننده وضعیت یا موقعیت خاصی در درون سیاست است؟ بسیاری از نظریهپردازان این حوزه تمام این ابعاد را مطرح میکنند. «کارین پریستر» تعاریف پوپولیسم را بر حسب اینکه آیا پوپولیسم به مثابه ایدئولوژی درک میشود یا استراتژیای برای کسب و ماندن در قدرت یا یک عمل گفتمانی (اما بدون تلاش برای یک تعریف کلی) به سه گروه تقسیم میکند. این در مورد «اسمیلوف» (Smilov) و «کراتسف» (Krastev) هم مصداق دارد؛ معیاری که آنها برای پوپولیسم استفاده میکنند از این قرار است: جذابیت «برای مردم به عنوان یک کل» در برابر نخبگان سیاسی «فاسد» یا «ناتوان»؛ مخالفت با ایده اصلی دموکراسی لیبرال (اینکه اکثریت سیاسی باید به واسطه محدودیتهای نهادین به شیوههای مهمی محدود شود)؛ و نفی «نزاکت سیاسی» (political correctness) لیبرالیسم یعنی چالش برای – دستکم- برخی عناصری که به منزله «اجماع لیبرال» دورهگذار تلقی میشوند: اصلاحات بازار محور، ادغام در سازمانهای یورو آتلانتیک نفی رفتار و زبان ملیگرایانه.
شفافسازی در اینجا مهم است. بسته به دسته یا طبقهای که پوپولیسم با آن جور در میآید، این مفهوم میتواند به کانالهای مفهومی خاصی پیوند داده شود. اگر پوپولیسم یک ایدئولوژی است، به نظام ارزشهایی که قصد دفاع از آنها را دارد متعلق است. مبانی این روند ایدئولوژیک چیست؟ در این مورد، تفاوت میان «پوپولیسم» و دیگر دیدگاههای ایدئولوژیک کلاسیک و تاریخی راست رادیکال باید مورد سوال قرار گیرد. برای مثال، فاصله پوپولیسم با فاشیسم در تمام ابعادش چقدر است؟ تفاوتهای بزرگی در مورد این مساله میتواند میان کشورها و بیشتر اوقات میان سازمانهای متفاوت و موارد مطالعاتی (case studies) ارائه شده از سوی آن کشور دیده شود. بزرگترین احزاب و ساختارها (برای مثال، حزب آزادی اتریش، جبهه ملی، حزب مردم دانمارک و حزب استقلالِ بریتانیا) معمولا مایل به احتراز از سخنان مستقیم نژادپرستانه هستند درحالیکه گروههای کوچکتر که اغلب در حاشیه سیاستهای نهادین قرار میگیرند (مانند «نیروی جدید ایتالیا» [Italian Forza Nuova به انگلیسی Italian New Force: یک حزب سیاسی راست افراطی در ایتالیاست که از سوی «روبرتو فیوره» و «ماسیمو مورسلو» تاسیس شد]) رادیکالتر هستند. اما بیشتر آنها، حتی زمانی که واژگان کلاسیک نژادپرستی را از میان میبرند، از ایدهها و ارزشهای ملی گرایانه دفاع میکنند.
با همین منطق، در ایتالیا مباحث آکادمیک حول ارتباطاتی که میتواند میان فاشیسم و پوپولیسم برقرار شود در «دایره المعارف علوم اجتماعی ترکانتی» (Treccani) مطرح شده است. آیا «پوپولیسم راست افراطی» عبارت مدرنِ قابل پذیرشی برای توصیف موارد و فرگشتهای (evolution) مشابه است؟ حتی اگر در کشورهایی که به رژیمهای فاشیست یا نازیست شهره هستند جمع شوند، ارجاع به ایدئولوژیهای دهه ۳۰ ظاهرا همه جایی میشود. اما روشنترین پیوند برای اکثریت عظیمی از سازمانهایی که پوپولیست توصیف میشوند با «ملی گرایی» است. پوپولیسم چگونه با ملی گرایی ترکیب میشود؟ یک ادبیات غنی و جالب بیان میدارد که پوپولیسم – با توصیف طبیعت گرایانه (naturalistic)، جوهری (essentialist) و محدودکنندهاش (restrictive) از مردم- محصول جانبی باز تایید یک «درک عمیق و فرهنگی ریشهدار تعلق اجتماعی و بنیادهای حاکمیت است که در آن کل اجتماعی (social whole) مقدم بر فرد در نظر گرفته میشود» و از این رو، با ملی گرایی پیوند مییابد. در مفهوم «هردری» [«یوهان گوتفرید فون هردر» فیلسوف، زبانشناس، شاعر و از دانشمندان تاثیرگذار عصر روشنگری و از نظریهپردازان بزرگ قرن هجدهم اروپا در حوزه زبان، تاریخ و فرهنگ است. از جمله آثار او میتوان به «درباره منشأ زبان» اشاره کرد] همانا ملت به مثابه کلی مقرر شده به صورت طبیعی و یکنواخت است، یک فردیت ملی با ویژگیهای خاص و منحصربهفردی که اعضایش را با هنجارهای رفتاری و اَشکال هویتی تامین میکند.
ارسال نظر