بخش هشتم
آفتابپرستهای چشم آبی
پوپولیست بودن یعنی معرفی ناپیوستگیها در رفتارهای مشترک و عمل متمایز از بقیه سیاستمداران. معروفترین آنها – از ژان ماری لوپن تا نایجل فاراژ و از یورگهایدر تا پیا کجارسگارد- همگی این کارکردهای متفاوت را تجمیع کردهاند. این مفهوم همچنین اهمیت رسانه (بهویژه تلویزیون) را هم در تولید «اغیار»، دشمن، زیر سوال میبرد؛ پدیدهای که به گفته «وداک» خود را به منزله «سیاست ترس» متجلی میسازد. «وداک» مینویسد:«استراتژیهای گفتمانی «واژگونگی قربانی- متهم»، «سپر بلا شدن» و «برساختن نظریههای توطئه» به «ابزار» ضروری لفاظیهای پوپولیستی جناح راست تعلق دارد. بهطور خلاصه، اگر اهداف استراتژیک خاص بطلبد، هر کسی میتواند به لحاظ بالقوه به منزله «دیگری» خطرناک برساخته شود.» توصیف مهمترین جنبههای سبک و سیاق «پوپولیستی» دشوار است. برخی نویسندگان مانند «کریک» [Crick] این توضیحات را مطرح کردهاند: «سبکی از سیاست و لفاظی برای برانگیختن اکثریت، یا دستکم، آنچه به اعتقاد رهبرانشان اکثریت تلقی میشود که خارج از دایره جامعه بوده یا هستند یا خود را چنین تصور میکنند و از سوی یک نظام آموزشی مورد تحقیر و تمسخر قرار میگیرند.» در یک سطح کلیتر، میتواند به منزله تصویری از آن چیزی دیده شود که «آلبرت هیرشمان» [Albert Hirschman] در سهگانه مشهور خود از اعتراضات «صدا» [voice] مینامد. پوپولیسم همواره شکلی از اعتراض علیه نهاد [establishment] است که با صدای بلند بیان میشود بهگونهایکه برانگیزاننده مخاطبان بسیاری است. لااقل، دو ویژگی این سبک بهطور معمول در این ادبیات توصیف میشود.
کاریزمای رهبران
تجزیه و تحلیل نقش این فضیلت واقعا نادر در جامعه رسانهای دشوار است زیرا از زمان ماکس وبر چنین درک شده است که «کاریزما» بدون روابط خاصی که رهبر را به تودهها پیوند میدهد قابل درک نیست. اما ویژگیهای خاص شخصیتهای خاص بیتردید با در نظر گرفتن «سرمایه نمادینی» که آنها جمع میکنند و فرصتهایی که این سرمایه به آنها میدهند اهمیت تعیینکنندهای مییابد. برای مثال، مورد بلغارستان در این کتاب بر کارکرد محوری کاریزما در «پوپولیسم نرم» تاکید میکند که نماد آن بازگشت شگفتیساز پادشاه سابق در اوایل دهه ۲۰۰۰ است. در عین حال، مورد فرانسه از اهمیت کاریزمای مارین لوپن در زندگی جدید جنبش «جبهه ملی» در سالهای اخیر نشان دارد. برای «مارتین ریسیگل» [Martin Reisigl] این جنبه کاریزمایی با «تمرکز بر رهبر قدرتمند» معنا مییابد که در قاموس او حتی یکی از مهمترین ویژگیهای پوپولیسم است «درحالیکه در مقابل، یک هویت جمعی همگن- که اغلب با نژادپرستی و بیگانههراسی پیوند دارد- طلب میشود.»
استفاده از سخنرانیها و معانی خاص
سخنرانی [Rhetoric] در دل ادبیات مسائل پوپولیستی است (که تحلیل گفتمانی به روشی متداول برای بررسی مسائل تبدیل شده است) و چنانکه «مارگارت کانووان» مینویسد: «مطالعات اخیرتر مایل به تمرکز بر گفتمان پوپولیستی بوده، که بیانی جذاب برای «تودهها» است.»
ارسال نظر