بخش هشتادوششم
آفتابپرستهای چشم آبی
مولفههای ایدئولوژیک: مخالفتهای آشکار کمونیسم در برابر ضدکمونیسم و تغییر رادیکال در برابر گذار تدریجی که ردپای ناخوشایند خود را بر تقابلهای سیاسی بر جا گذاشت و الگویی برای صحنه سیاسی در دهه اول قرن جدید تعیین کرد اکنون شروع به فرسایش کردهاند. آشتی و مصالحه میان قطبهای سیاسی وجود دارد؛ تمایز چپ- راست درحال رنگ باختن است؛ سیاست نمادین نقش بهشدت اساسی ایفا میکند و رویکردهای ملیگرایی و ضداروپاگرایی درحال تبدیل شدن به منابع قدرتمند بسیج است. «رقابت سیاسی در حال تغییر از حوزههای اقتصادی- اجتماعی به حوزه هویتها و یکپارچگی اخلاقی است.»
مولفههای سیاسی: ظرف دو دهه، صحنه سیاسی پساکمونیستی شاهد چندین تحول و دگرگونی بوده است: از اصلاحطلب- محافظهکار تا شکاف میان چپ – راست و تا پیکربندی یک جهتگیری پوپولیستی. کراستوف معتقد است: «اصلیترین برخورد شامل چپ- راست یا اصلاحطلب- محافظهکار نمیشود؛ بنیادیترین برخورد شامل نخبگانی میشود که در سوءتفاهم و بدگمانی روزافزون در مورد دموکراسی و جامعهای خشمگین با نگرشهای بهشدت ضدلیبرال اشتراک نظر دارد.» در یک وضعیت گذرا/ بی دوامی سیاسی تسریع یافته، دموکراسیهای پساکمونیستی روندهای همگرایانهای را تجربه میکنند که خاص صحنههای سیاسی اروپایی است؛ فرسایش کارکرد نمایندگی و نقش احزاب بهعنوان واسطههایی میان شهروند و حکومت. این بدکارکردی یا کژکارکردی نظام حزبی اشکال متفاوتی به خود میگیرد: احزاب اروپای غربی دیگر به اندازه کافی نمیتوانند حوزههای انتخابی خود را نمایندگی کنند درحالیکه احزاب اروپای شرقی هنوز نتوانستهاند این نمایندگی را به شکل مناسب شکل دهند. پارادوکس این است که شهروندان اروپای شرقی دقیقا همان احساس شهروندان اروپایغربی را دارند: پس از سالهای اول تحول دموکراتیک، بیاعتمادی و سرخوردگی از احزاب نه بهعنوان «نه هنوز» در افق بلکه بهعنوان «دیگر» یک بنبست تلقی میشود. معنای این سخن این است که نمیتوان گفت همچنان میتوان به احزاب امیدوار بود بلکه شاید بتوان گفت حزب به بنبست رسیده است. احزاب رادیکال بر این بیاعتمادی و سرخوردگی سرمایهگذاری میکنند: یک چهارم رایدهندگان به آتاکا (۲۶ درصد) در سال ۲۰۰۵ زحمت رای دادن در سال ۲۰۰۱ را به خود نداده بودند؛ «گودسی» میگوید: «این آمار بهطور شگرفی بالاتر از هر حزب دیگری است. آتاکا به یک حوزه انتخاباتی جدیدی رسیده است و دستور کار سیاسیای را بیان میکند که تاکنون از سوی نخبگان سیاسی بلغاری نادیده گرفته میشد. ادبیات دست راستی میتواند موجب برانگیختن مردم بیتفاوت و رفتن آنها به پای صندوقهای رای شود.»
مولفه ارتباطات مهم هستند اما در موردش مبالغه میشود. آتاکا در چارچوب رسانهها ادراک شد و خارج از آن نمیتواند وجود داشته باشد. در سال ۲۰۰۳، سیدروف یک «تاک شو»ی ۱۰دقیقهای از آتاکا را در TV Skat به نمایش گذاشت؛ در سال ۲۰۰۵ حزب جدید نام خود را از این «شو» به عاریت گرفت. یک جوک متداول در فولکلور سیاسی (فرهنگ سیاسی عامه) مدعی است که
TV Skat حزب خاص خود را دارد. «ایبروشوا» میگوید: این استدلال که منطقه رسانهای بر منطق سیاست غلبه کرده هم نسخه عامیانه دارد و هم نسخه دانشگاهی: «اینکه چگونه حزب اولترا ناسیونالیست آتاکا موفقیت انتخاباتی خود را با استفاده از رسانههای الکترونیکی مهندسی کرد.» با این حال، رسانهها نه خالق آتاکا هستند و نه ناجی آن: با وجود سطوح مداوم حضور رسانهای اما این حزب فراز و فرودهای مختلفی را پشت سر گذاشته است. دو گرایش تبیینکننده اهمیت مولفههای ارتباطی هستند. اولین گرایش، «ملی» است و مربوط است به مقررات ضعیف و ناکارآمد نفرتپراکنی در رسانههای بلغارستان. دومین گرایش، «عمومی» است و مربوط است به سیاستهای تلویزیونی، ایدئولوژیزدایی از ادبیات سیاسی، شخصی کردن کاریزماتیک قدرت، عامیانه/ مردمی کردن حوزه عمومی. «کریسی» شخصی کردن قدرت و رسانهای کردن سیاست تاکید دوگانهای بر رهبری نهاده است: «موفقیت حزب بهطور روزافزونی وابسته است به کیفیت ارتباطی رهبرانش.»
دورهبندی
دوره اول از دهه ۱۹۹۰ تا نیمه ۲۰۱۰: دموکراسی شکننده و ملیگرایی «خجول»
احزاب اصلی میانه رو هستند. صحنه سیاسی حول سه قطب شکل میگیرد: قطب ضدکمونیستی، قطب کمونیستیهای سوسیالیست/ اصلاحطلب و قطب نمایندگی اقلیت که به ترتیب در UDF، BSP و MRF تجلی مییابد. هیچیک از این احزاب ادعاهای آشکار ناسیونالیستی ندارند. ملیگرایی فراموش نشده بلکه این ملیگرایی برای متحدان کوچک دو حزب بزرگ «از بیرون تامین میشود»: IMRO برای UDF و «بلوک متحد کارگری» برای BSP.
دوره دوم از نیمه دهه ۲۰۰۰: دموکراسی استحکام یافته و ظهور افراطگرایی سیاسی
براساس بیشتر معیارها برای استحکام و ثبات دموکراتیک – انتخابات آزاد، گردش نخبگان، تغییر نقشهای نخبگان حکومتی و اپوزیسیون با ابزارهای صلحآمیز و ...- بلغارستان را میتوان یک کشور پساکمونیستی دموکراتیک تلقی کرد. با وجود فقدان سنت افراطگرایی طی گذار پساکمونیستی، آتاکا موفقیت فوریای به دست آورد.
دوره سوم از اواخر دهه ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵: تنوع و تکثر بازیگران و گفتمانهای ناسیونالیستی و افراطی
تکثیر و گسترش تشکیلات ناسیونالیستی راست افراطی تا حد زیادی بهخاطر تکهتکه شدن آتاکا است: نزدیکترین متحدان و شرکای «ولن سیدروف» احزاب خود را با رویکردی مشابه میسازند تا به همان موقعیت انتخاباتی برسند.
ارسال نظر