«بی نظمی» جدید جهانی

همان‌طور که عنوان این کتاب نشان می‌دهد، در نتیجه نارضایتی فزونی یافته اقتصادی در داخل (که اغلب با جهانی‌سازی، تجارت آزاد و مهاجرت پیوند دارد) و تردیدهای روزافزون درخصوص هزینه‌ها و منافع مرتبط با آنچه که آمریکا در خارج درحال انجامش است از جمله نبرد در چندین جنگ بی‌سرانجام در خاورمیانه و حمایت از متحداتش در اروپا و آسیا، حمایت از نظم کهن از میان رفته است. این مساله‌ای مهم است که دونالد ترامپ، نامزد پیروز، «ابتدا آمریکا» را سرلوحه خود قرار داده است. سایر جهان هم نکته را دریافته است. فرضیات در مورد اشتیاق آمریکا برای تداوم آنچه که در جهان درحال انجامش بوده این روزها به گونه‌ای به چالش و نقد کشیده می‌شود که پیش از این هرگز از سوی دوستان، دشمنان و هیچ کس دیگری به چالش کشیده نمی شد. همه اینها، در کنار چالش‌های کمی و کیفی دیگری که «دلهره آور» توصیف می‌شوند، همان چیزهایی هستند که انتظار چهل و پنجمین رئیس‌جمهور را می‌کشند؛ رئیس‌جمهوری که همچون اسلافش از آزادی عمل زیادی در موضوعات امنیت ملی برخوردار خواهد بود. با این حال، جدی گرفتن این احتمال دشوار نیست که بگوییم یک عصر تاریخی درحال پایان یافتن است و عصر جدیدی درحال آغاز شدن.

 مقدمه

در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶، اکثریت محدودی [narrow majority] از آن دسته از شهروندان بریتانیایی که به پای صندوق‌های رای رفتند، رای به همه پرسی‌ای دادند که خواستار پایان دادن به عضویت کشورشان در اتحادیه اروپا بود. آنهایی که رای به «برگزیت» دادند، می‌خواستند سرخوردگی خود را از سطوح پایین رشد اقتصادی، خشم و نگرانی از مهاجرت، ترس از بیکاری یا نارضایتی از بخشی از مالیات‌هایی را که به سوی نهادهایی می‌رفت که در بروکسل مستقر بودند،بیان کنند؛ نهادهایی که غالبا در حمایت از کشورهایی که ولخرج به نظر می‌رسیدند، کار چندانی از پیش نمی بردند. برخی رای دهندگان خواستار اعتراض و تهیه طومارهایی علیه سیاستمدارانی بودند که بر کشور حکومت می‌کردند. اما انگیزه هر چه باشد، نتایج عمیق بود و نه تنها فقط بر آینده بریتانیا و اروپا بلکه بر آینده روابط با آمریکا و کل جهان هم تاثیرگذار بود. اگر برگزیت به راستی رخ دهد، بسته به شرایطش می‌تواند منجر به از هم پاشیدگی بریتانیا و گسست نسبی از اتحادیه اروپا شود. اگر این امر رخ دهد، پروژه تاریخی ادغام اروپا که در بحبوحه جنگ جهانی دوم زاده شد- دستاوردی که موجب به ارمغان آوردن ثبات و رونق غیرمنتظره به قاره‌ای شد که اغلب با جنگ دست به گریبان بود- در معرض خطر قرار خواهد گرفت. همچنین روابط ویژه میان آمریکا و بریتانیا - نزدیک‌ترین و مهم‌ترین شریک و متحد آمریکا در جهان- هم دستخوش خطراتی خواهد شد.

اگر از برگزیت یا بدتر از آن هم به گونه‌ای احتراز شود اما حمایتی که برگزیت در کشوری مانند بریتانیا به دست آورد به ما می‌گوید که مفروضات کمتری از آنچه که بسیاری از ما- یا در واقع، بیشتر ما- تصور می‌کردیم در جهان وجود دارد. پوپولیسم و ملی‌گرایی در حال ظهور هستند و حتی در برخی کشورها ظهور هم کرده‌اند. آنچه شاهدش هستیم نفی گسترده جهانی‌سازی و مشارکت بین‌المللی و در نتیجه زیرسوال بردن مواضع و سیاست‌های بلندمدت است: از باز بودن در برابر تجارت و مهاجرت گرفته تا اشتیاق به حفظ ائتلاف‌ها و تعهدات آن سوی دریاها. این زیرسوال بردن به هیچ روی محدود به بریتانیا نیست؛ نشانه‌هایی از آن در کل اروپا، در ایالات‌متحده و تقریبا هر جای دیگری وجود دارد. تمام این موارد بسیار متفاوت از خوش‌بینی و اعتمادی است که تا ربع قرن پیش به شکل فراگیر وجود داشت. یک منبع این وضعیت سقوط دیوار برلین در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ بود؛ رویدادی که نمایانگر پایان صلح آمیز و موفقیت‌آمیز جنگ سرد و کشمکش بی‌سابقه میان آمریکا و شوروی بود که معرف بیشتر روابط بین‌المللی برای چهار دهه پس از جنگ جهانی دوم بود.

پس از آن و کمتر از یک سال بعد شاهد گرد هم آمدن کشورهای جهان برای مقابله با تلاش صدام حسین جهت اشغال و تسخیر کویت بودیم؛ امری که اگر اجازه انجامش داده می‌شد پیامدهای بس گسترده‌ای می‌داشت. دولت جورج هربرت واکر بوش، چهل و یکمین رئیس‌جمهور آمریکا، که می‌دید عراق چه کرده و تبعات احتمالی آن نه‌تنها در سطح فوری و منطقه‌ای بلکه تاریخی است آن را به منزله رویداد آغازکننده عصر پسا جنگ سرد می‌انگاشت. اطرافیان نزدیک او (از جمله من، به‌عنوان دستیار ویژه رئیس‌جمهور و مشاور اصلی در امور خاورمیانه، خلیج‌فارس و آسیای جنوبی در شورای‌عالی امنیت ملی) این تحولات را به منزله موضوعی می‌پنداشتند که می‌توانست به این عصر ژئوپلیتیک جدید، ویژگی خاص خودش را بدهد. بسته به اینکه در پاسخ به تهاجم صدام چه اقدامی انجام می‌شد، جهان پساجنگ سرد می‌توانست شاهد نظم یا بی‌نظمی بین‌المللی در مقیاس وسیع باشد.

به دلایل منطقه‌ای و جهانی، مستقیم و غیرمستقیم بود که ایالات‌متحده انجام داد آنچه که باید انجام می‌داد. در راستای همین هدف ایالات‌متحده با ۱۴ عضو دیگر شورای امنیت برای بی‌حیثیت کردن صدام و تنبیه عراق به‌خاطر این تهاجم و تثبیت و اجرای رژیم تحریم‌ها با هدف تضمین بهره نبردن عراق از پیروزی اش و پرداخت هزینه‌ای گزاف بابت این حمله همکاری نزدیکی را آغاز کرد. وقتی دیپلماسی با حمایت رژیم تحریم‌ها نتوانست عراق را از کویت بیرون کند، برای اجبار این کشور به خروج از کویت و بازگرداندن استقلال و حاکمیت به کویت، ائتلاف بزرگی از ده‌ها کشور (که به شیوه‌های مختلف کمک می‌کردند) ساخته شد تا تضمین کنند که تهاجم عراق موجب تهدید عربستان سعودی نخواهد شد. این سیاست تا حد زیادی قرین موفقیت شد.

هم جورج بوش و هم برنت اسکوکرافت، مشاور امنیت ملی‌اش، از امیدی سخن گفتند که براساس آن تلاش جمعی برای واژگونه کردن تهاجم عراق و بازگرداندن حاکمیت به کویت سابقه‌ای برای آنچه بعدها دنبال خواهد شد تعیین خواهد کرد.

p04-08