بینظمی جدید جهانی
آنچه باید در مورد پاکستان انجام گیرد همواره مشکلی درازمدت برای آمریکا بوده است. من به وضوح اولین گفتوگویم در ژانویه ۲۰۰۱ با کالین پاول را به یاد میآورم پس از آنکه او وزیرخارجه شد و من مسوولیت «اداره برنامهریزی سیاسی وزارت خارجه» را عهدهدار شدم. ما یک ساعت و نیم را در فضای اندرونی کوچک دفتر او گذراندیم و مشکلات و فرصتهایی که ایالاتمتحده در جهان با آن مواجه است و آنچه باید در مورد هریک از این موارد انجام دهد را به بحث گذاشتیم. در نهایت، او رو به من کرد و پرسید «چه چیزی بیشتر تو را نگران میکند؟» و من هم به سرعت پاسخ دادم «پاکستان» و ترکیب مسموم تسلیحات هستهای، تروریسم، دولت غیرنظامی ضعیف و ظرفیت محدود دولتی و شدت خصومت این کشور با هند را تشریح کردم. آنچه وضعیت را بدتر میکند این واقعیت نگرانکننده است که گزینههای ایالاتمتحده برای پرداختن به مساله پاکستان بینهایت محدود است. حقیقت غمانگیز این است که امروز هم همین پاسخ را میتوانم بدهم، اگرچه چند منبع نگرانکننده دیگر هم در جهان وجود دارد. پاکستان نمایانگر یک چالش دشوار سیاست خارجی است، یعنی، در مورد وضعیت «بد»ی که میتواند «بدتر» شود چه میتوان کرد. به بیانی دیگر، همان مشکلاتی که امروز هم پاکستان با خود بهدنبال دارد در مقایسه با این مساله که پاکستانیها کنترلی بر تسلیحات یا مواد هستهای خود ندارند رنگ میبازد، کشوری که حملات تروریستی علیه هند انجام میدهد و موجب وقوع دو جنگ میان آنها شده، یا زیرشاخهای از طالبان در پاکستان وجود دارد که بیش از یک دهه است بهشدت مورد حمایت اسلامآباد است تا به این وسیله نشان دهد که در سرنوشت و آینده کشور همسایهاش افغانستان صاحب «حرف» و «نقش» است. تحریمها و اَشکال دیگر مجازاتی که دولت غیرنظامی را تضعیف میکند- دولتی که نقص دارد- ریسک «غیرسازنده بودن» و «غیرمفید بودن» را بهدنبال دارد.
چیزی که شانس بهتری برای کار دارد سیاستی است که ضرورتا یک پایگاه حمایتی برای پاکستان در ازای حمایت بیشتر این کشور از یک یا چند عملکرد خاص دیگر برقرار میسازد. منظور از این سخن چیست؟ این مساله هم در گزارش کارگروه مستقل مورد حمایت شورای روابط خارجی ذکر شده و هم از سوی برخی سناتورهای آمریکایی. منظور این است که ما میپذیریم برخی هواپیماهای خاص را به پاکستان بفروشیم اما این امر و کمکهای مالی دیگر منوط است به سطحی از تلاش این کشور در مبارزه با تروریسم. من یک عنصر دیگر را هم به این رویکرد میافزایم. ایالاتمتحده باید «تمایل» و «توانایی» اقدام «در» پاکستان و «نزدیک» پاکستان را داشته باشد اما مستقل از این کشور. دولت اوباما به درستی این کار را انجام داد آن هم زمانی که برای کشتن بنلادن به مخفیگاه او در پاکستان یورش برد. بهدلایل منطقی، به مقامهای پاکستانی از قبل هشدار داده نشد چراکه تقریبا معلوم بود که ممکن است برخی این عملیات را با خطر یا مانع مواجه سازند و شانس موفقیت آن را پایین آورده یا از میان ببرند. پاکستان نه یک متحد است و نه یک شریک. کشور دیگری که در اینجا شایسته توجه است افغانستان است. هدف اصلی آمریکا در این کشور این است که افغانستان بار دیگر به پایگاهی برای تروریستهایی که حملاتی علیه خاک آمریکا و منافع آمریکا در نقاط مختلف دنیا انجام دادند تبدیل نشود. همین هدف در مورد دهها کشور دیگر هم مصداق دارد. این رویکرد علیه تلاش بلندپروازانه آمریکا برای شکل بخشیدن دوباره و بازسازی افغانستان برهان میآورد اما همچنین مخالف واگذاری امور این کشور به خودش است و علیه آن استدلال میآورد. در عوض، آنچه معنادار است تلاش بلندمدت و باز برای تقویت دولت افغانستان با کمکهای اقتصادی و نظامی است. حضور نظامی هم (در امتداد آنچه که در ژوئیه ۲۰۱۶ از سوی آمریکا اعلام شد) خواستار اطمینان بخشی، آموزش و ارائه مشاوره است. مذاکرات صلح میتواند دنبال شود اما انتظارات باید به شکل سختگیرانهای کنترل شود. افغانستان بیشتر شبیه وضعیتی است که باید مدیریت شود تا مشکلی که باید حل شود [در زمانی که این خطوط ترجمه میشود مذاکراتی میان دولت آمریکا به نمایندگی زلمای خلیلزاد و طالبان برگزار شده و طرفین به توافقاتی هم رسیده بودند].
خاورمیانه تشکیلدهنده بزرگترین چالش برای سیاستگذاران در هر نقطه از جهان است. اینجا منطقهای است که از تجربه بالاترین سطح از خشونت برخوردار است. بخش قبلی (بخش دوم) به تبیین این مساله پرداخت که خاورمیانه در کجاست و چگونه به اینجا رسید. احتجاج به نفع مجموعه بلندپروازانهای از اهداف در بحبوحه چنین شرایطی همانا پذیرش خیال بهجای واقعیت است. زمانهایی در حکمرانی وجود دارد که تعیین اهداف معتدل و میانه یعنی بر باد دادن فرصت؛ این یکی از آن زمانها نیست. بر عکس، حتی معتدلترین اهداف هم بلندپروازانهترین خواهد بود. روش دیگر اندیشیدن در مورد خاورمیانه معاصر این است که وضعیتهایی وجود دارند که در آن وضعیتها اندیشیدن در مورد آنچه ممکن است خلق شود درست و بجاست. یک مورد تداوم توهین دیپلماتیک است که البته این یکی از آن وضعیتها نیست. یک مورد که به ذهن متبادر میشود بازارهای مالی است که در آنها لحظاتی وجود دارد که به سرمایهگذاران توصیه میشود که سرمایهگذاری کنند زیرا دلایل متقنی برای این باور وجود دارد که پول باید خلق شود و لحظاتی هست که به هر دلیل یا دلایلی از بازارها باید اجتناب شود و پول بهصورت نقد ذخیره شود.
ارسال نظر