ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
فاستل دو کولانژ یکی از اولین انسانشناسان تطبیقی بود که حوزه دانش او بسیار فراتر از تاریخ اروپا میرفت. او اشاره کرد که هندوها شکلی از پرستش نیاکان [یا اجداد] را اجرا میکردند که شبیه به نوع یونانی- رومی پیش از ظهور دکترین تناسخ ارواح (انتقال روح در هنگام مرگ به بدنی دیگر) و ظهور مذهب برهمایی بود. این نکته همچنین از سوی «هنری مین» هم مورد تاکید قرار گرفت. «مین» استدلال میکرد که پرستش نیاکان «بر زندگی روزمره اکثریت وسیعی از مردم هند که خود را به نوعی هندو مینامند و در واقع در چشم بیشتر آنها خدایان خانگیشان به نوعی مهمتر از کل پانتئون هندو هستند تاثیر میگذارد.» اگر او حتی فراتر از آن هم میرفت، مناسک مشابهی در مورد دفن در چین باستان مییافت جایی که قبرهای افراد والامقام مملو از برنز و سهپایههای سرامیکی، غذا و اجساد اسبها، بردگان و معشوقههایی بود که فرد مرده را در زندگی آخرت همراهی میکردند. هند و آریاییها، مانند یونانیها و رومیها، در خانهای که نمایانگر خانواده بود آتشی مقدس را روشن نگاه میداشتند و هرگز خاموش نمیشد مگر زمانی که نسل خانوادگی در مسیر خاموشی قرار میگرفت. در تمام این فرهنگها، آتش به منزله خدا مورد پرستش واقع میشد؛ آتشی که نمایانگر سلامتی و بهزیستی خانواده بود، البته نه فقط خانواده زنده بلکه خانواده نیاکان درگذشته که تا نسلهای قبلتر ادامه مییافت.
در جوامع قبیلهای، مذهب و خویشاوندی پیوستگی در هم تنیده و نزدیکی دارند. پرستش نیاکان [یا اجداد] امری خاص و متمایز است: هیچ خدایی از سوی کل آن اجتماع مورد پرستش قرار نمیگیرد. شما فقط وظایفی در قبال نیاکان خود دارید نه در قبال همسایگان یا رئیستان. معمولا، جد یک جد باستانی خوفانگیز مانند رومولوس [Romulus: «فلاویوس مومیلوس رومولوس آگوستولوس» امپراتور روم غربی از ۴۷۵ تا ۴۷۶ میلادی بود. باوجودیکه او را در تاریخ بهعنوان آخرین امپراتور روم غربی میشناسند، اما روم شرقی او را غاصب و دستنشانده میدانست و هرگز او را بهعنوان امپراتور مشروع نیمه باختری به رسمیت نشناخت و او را بهعنوان غاصب تاج و تخت شناخت. نام امپراتور جوان از دو نام رومولوس، نخستین پادشاه افسانهای و آگوستوس، نخستین امپراتور سربلند روم تشکیل شده بود و رومیان با تحریف نام او از رومولوس به مومیلوس (به معنای «رسوایی کوچک») و آگوستوس به آگوستولوس (مصغرشده آگوستوس به معنای «امپراتور کوچک») به تمسخر او میپرداختند] نیست- که جد تمام رومیها محسوب میشود- بلکه جد سه یا چهار نسل قبلتر است که ممکن است بهطور مستقیم از سوی اعضای قدیمیتر خانواده بهخاطر آورده شوند (۳۸). به گفته فاستل دو کولانژ، این به هیچ وجه قابل مقایسه با پرستش مسیحیان مقدس نبود: «مراسم تشییع جنازه میتواند فقط به شکل مذهبی از سوی نزدیکترین خویشاوندان اجرا شود... آنها باور داشتند که نیاکان مرده هیچ پیشکشیای را از غیر از خانواده خود نمیپذیرفتند؛ او آرزوی هیچ پرستشی از غیر از فرزندان خود را نداشت.» افزون بر این، هر فردی نفعی زیاد در داشتن اولاد ذکور میبرد (در یک نظام پدرسوئی) زیرا فقط آنها بودند که میتوانستند در جست و جوی روح فردی دیگر پس از مرگ آن فرد برآیند. در نتیجه، یک ضرورت قوی برای ازدواج و داشتن اولاد ذکور وجود دارد؛ تجرد و امتناع از ازدواج در یونان و روم قدیم در بیشتر شرایط غیرقانونی بود.
نتیجه این عقاید و باورها این است که یک فرد هم به نیاکان مرده و هم به فرزندان متولد نشدهاش، افزون بر فرزندان زندهاش، وصل میشود. چنانکه «هیو بارکر» آن را با توجه به خویشاوندی چینی بیان میکند، طنابی وجود دارد که نمایانگر تداوم و پیوستگی تبار است که «از بی نهایت تا بی نهایت امتداد مییابد و از تیغی که حال حاضر است عبور میکند. اگر این طناب بریده شود، هر دو سوی آن از وسط جدا شده و طناب دیگر طناب نیست. اگر مردی که اکنون زنده است بدون وارث درگذرد، پیوستگی کل نیاکان و فرزندان متولد نشده با او میمیرد... وجود او بهعنوان فرد ضروری است اما در کنار وجود او بهعنوان نماینده کل اهمیتی ندارد.» در یک جامعه قبیلهای، ایدهها در قالب باورهای مذهبی، تاثیر وافری بر سازماندهی اجتماعی دارند. اعتقاد به واقعیت نیاکان مرده افراد را در مقیاس وسیع تری نسبت بهخانواده یا جوامع گلهای به هم وصل میکند. «اجتماع» نه تنها اعضای حالحاضر دودمان، طایفه یا قبیله بلکه کل طناب تبار از نیاکان یک فرد به فرزندان متولد نشده فرد دیگر هستند. حتی در دورترین حس ارتباط خویشاوندی، آنها برخی ارتباطات و وظایفی نسبت به یکدیگر دارند؛ حسی که با مناسکی تقویت میشود که برای اجتماع بهعنوان یک کل کاربرد مییابد. افراد باور نمیکنند که از قدرت انتخاب برای ساخت این نوع از سیستم اجتماعی برخوردارند؛ بلکه، نقششان برای آنها از سوی جامعه پیرامون تعریف میشود پیش از اینکه حتی متولد شوند.
ارسال نظر