ریشه‌های نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

در هنگام مرگ صلاح‌الدین، ارتش او به گروهی از شبه نظامیان رقیب تجزبه شد. در عوض، مملوک‌ها یک دولت واقعی را همراه با یک بوروکراسی متمرکز و یک ارتش حرفه‌ای اداره می‌کردند؛ در حقیقت، ارتش همان دولت بود که هم نقطه ضعف بود و هم نقطه قوت. مملوک‌ها به هیچ روی دولت را تقسیم و تجزیه نکردند یا بخش‌هایی از آن را به مثابه «متعلقات» به خویشان یا افراد مورد علاقه سلطنت آن هم به شیوه عباسیان هبه نکردند. سوریه به سرعت از مصرِ دوره مملوک‌ها جدا نشد، آنگونه که پس از مرگ صلاح‌الدین جدا شد. نهاد برده‌داری مملوک در دوره رژیم مملوک‌های مصر بیشتر تقویت شد. کلید موفقیت آن توانایی این سلطان‌نشین برای استخدام موج جدیدی از نیروها از استپ‌های آسیای میانه و از سرزمین‌های بیزانس تا شمال و شمال غرب بود. برخی از این نیروهای به‌کار گرفته شده مسلمان بودند، برخی دیگر بت‌پرست و تعدادی هم مسیحی. فرآیند گرویدن به اسلام برای بازسازی وفاداری‌هایشان و متصل ساختن آنها به اربابان جدیدشان مهم بود. آنچه مهم بود نیز این حقیقت بود که دسترسی نیروهای جدید یا ارتباطاتشان با قبایل و خانواده‌ها کاملا گسسته می‌شد. در نتیجه آموزش‌های دوران کودکی‌شان، آنها یک خانواده جدید به دست آوردند: خانواده سلطان و برادری مملوک‌ها.خواجگان هم نقش مهمی در عملکرد سیستم داشتند. بر خلاف خواجگان در چین یا امپراتوری بیزانس، خواجگان مسلمان تقریبا همگی خارجیانی بودند که خارج از سرزمین‌های اسلامی متولد شده بودند. به تعبیر یک ناظر «نه آنان [خواجگان] مسلمانی زادند و نه مسلمانی آنها را زاد». بر خلاف مملوک‌ها که تقریبا همگی ترک یا اروپایی بودند، خواجگان یا از سیاهان آفریقایی بودند که از «نوبه» [Nubia: نوبی یا نوبه نام سرزمینی باستانی بود که در مصر و سودان امروزی قرار داشت] گرفته می‌شدند یا از جاهای دیگر در جنوب امپراتوری. آنها در یک چیز با مملوک‌ها شریک بودند: آنها هم مانند مملوک‌ها از خانواده‌هایشان بریده می‌شدند و وفاداری‌شان فقط وقف اربابان‌شان بود. اما شرایط جنسی‌شان به آنها اجازه می‌داد تا به‌عنوان مربی مملوک‌های جوان کارکرد مهمی داشته باشند. این دومی [مملوک‌ها] تا حدی به خاطر زیبایی فیزیکی‌شان و به خاطر جسارت و جنگاوری نظامی‌شان انتخاب می‌شدند؛ به‌عنوان برادری نظامی با دسترسی محدود به زنان، مساعدت‌های همجنس‌گرایانه از سوی مملوک‌های مسن‌تر مشکلی فوری بود که خواجگان می‌توانستند به مثابه مانع علیه آن عمل کنند. افزون بر روشی که مملوک‌ها در آن آموزش می‌دیدند، کلید موفقیت مملوک‌ها به‌عنوان یک نهاد سیاسی این حقیقت بود که آنها نجبایی تک نسلی [one generation nobility] بودند. آنها نمی‌توانستند جایگاه مملوکی‌شان را به فرزندانشان منتقل سازند؛ فرزندانشان از جمعیت کلی طرد شده و نوادگانشان هم از هیچ مزیت خاصی برخوردار نبودند. نظریه‌ای که در پس این مساله بود سرراست بود: یک مسلمان نمی‌تواند به بردگی گرفته شود و تمام فرزندان مملوک‌ها هم مسلمان زاده می‌شدند. به علاوه، فرزندان مملوک‌ها در شهر متولد می‌شدند و بدون سختگیریِ زندگیِ صحرانشینی در استپ – جایی که ضعفا در جوانی می‌مردند- بزرگ می‌شدند. اگر جایگاه مملوکی موروثی می‌شد، از زمینه‌های شایسته‌سالارانه سختگیرانه که بر مبنای آن مملوک‌ها انتخاب می‌شدند تخلف می‌کرد.

 زوال مملوک‌ها

حداقل دو مشکل در طرح نهادهای سیاسی مملوک وجود داشت که به‌تدریج تضعیف شد. اولین مشکل این بود که هیچ ساز و کار حکومتی کاملا جاافتاده و ایمنی درون برادری مملوک‌ها وجود نداشت. یک زنجیره سلسله مراتبیِ فرماندهی وجود داشت که از سلطان نشأت می‌گرفت اما هیچ قاعده روشنی برای انتخاب سلطان وجود نداشت. در حقیقت، دو اصل رقیب و مهم وجود داشت: یک، اصل سلسله‌ای [موروثی] که در آن حکومت به فرزند منتخبی که از سوی سلطان فعلی انتخاب می‌شد منتقل می‌شد و دیگری، یک حکومت غیرموروثی بود که بر اساس آن جناح‌های مختلفِ مملوک به دنبال رسیدن به اجماع بودند حتی زمانی که آنها با نیرنگ به دنبال قدرت بودند. این دومی قدرتمندتر بود؛ [و بر اساس آن] سلطان اغلب به مثابه رهبر اسمی عمل می‌کرد که از سوی امرای ارشدی انتخاب می‌شد که هدایت این جناح‌ها را در دست داشتند. دومین نقص مهم در ساختار دولت مملوک فقدان اقتدار سیاسی فراگیر بود. مملوک‌ها به مثابه ابزار نظامی عباسیان خلق شدند اما وقتی آخرین پادشاه عباسی درگذشت، مملوک‌ها یک گام به جلو برداشتند و خود دولت را به دست گرفتند. این امر نوعی «مساله نمایندگی معکوس» [reverse agency problem] را خلق کرد. در بیشتر سلسله مراتب سیاسی، روسا اقتدار داشتند و اجرای سیاست‌هایشان را به نمایندگانی که بر می‌گزیدند واگذار می‌کردند. بسیاری از بدکارکردهای مدیریتی و حکومتی رخ می‌نمود زیرا این نمایندگان دستور کارهای متفاوتی از روسا داشتند و مساله تدابیر نهادین به انگیزه بخشیدن به نمایندگانی مربوط بود که پیشنهاد روسا را انجام می‌دادند. در عوض، در مورد مملوک‌ها، نمایندگان همان روسا بودند؛ آنها همزمان بخشی از سلسله مراتب نظامی بودند که به سلطان خدمت کرده و مدعیان نقش سلطان بودند. این بدین معنا بود که آنها باید کار خود را به منزله مامور [یا مجری] انجام می‌دادند در حالی که در تلاش برای کسب قدرت و تضعیف نفوذ مملوک‌های رقیب بودند. این امر به‌طور طبیعی تاثیر شگرفی بر نظم و سلسله مراتب داشت، نه بر خلاف وضعیتی که در کشورهای در حال توسعه معاصری ظهور کرد که از سوی هونتاهای نظامی اداره می‌شدند.

22222