تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
آلنده خواستار افزایش دستمزدی بود که شرکت از پس آن برنمیآمد و همین باعث خروجش از گردونه شد. دولت اموال و دارایی زیگزاگ را به دست آورد و آن را در قالب شرکت دولتی از نو سازماندهی کرد. با این حال، شرکتهای رسانهای خصوصی دیگر -روزنامهها، رادیو و تلویزیون- تحت فشار مداوم قرار گرفته و اغلب تسلیم میشدند. تمام این برنامهها با نیات سوسیالیستها - که در پلتفرم ۱۹۶۹ خود اعلام کرده بودند - برای استفاده از رسانهها جهت خلق «یک فرهنگ جدید و یک انسان جدید» منطبق بود. از سوی دیگر، فرای شروع کرده بود به تلاش و آلنده را فردی توتالیتر مینامید. او دلایلی برای خود داشت.
شاید تلاش خزنده برای محدود کردن آزادیهای مدنی - لااقل بهصورت فوری- مردم را به خیابانها نکشاند اما برنامههای اقتصادی آلنده مستقیم به آنها ضربه میزد. سیاست اعلامی «اول مصرف، سپس انباشت» وی یک فاجعه اقتصادی بود که انتظار وقوع آن میرفت. در سال ۱۹۷۱، نرخ تورم ۲۰ درصد بود که تا حدودی با صرفهجویی ذخایر خارجی دولت کنترل میشد اما در سال ۱۹۷۲ با افزایش شدید هزینههای دولتی در راستای حمایت از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی رژیم، نرخ تورم به ۷۸ درصد و در سال ۱۹۷۳ به سطح غیرقابل باور و غیرمنتظره ۳۵۳ درصد رسید. هیچ کشوری در جهان چنین نرخ بالایی نداشت. سپس تلاش برای لجام زدن بر قیمتها از طریق کنترلهای دولتی موجب کمبود کالاهای مصرفی اساسی و ظهور بازارهای سیاه شد. مردم در صفهای طولانی بودند تا خمیر دندان بخرند. اظهارات آلنده که خود را رئیسجمهور تمام شیلیاییها نامیده بود، داشت درست از آب در میآمد. عادلانه است بگوییم که فقیرترین اعضای جامعه بیتردید از سیاستهای او منتفع میشدند: خدمات بهداشتی و درمانی برای فقرا بهتر شده بود، نرخ مرگ و میر کودکان کاهش یافته و شیر رایگان هم توزیع میشد. بیکاری به کمترین میزان رسیده بود و مصرف مواد غذایی (غیر از گوشت) تا ۲۵ درصد افزایش یافته بود. چنانکه یکی از محققان دلسوز سوئدی توضیح میدهد: «در بسیاری از خانوادههای متوسط شیلی ... سالهای آلنده به مثابه دورانی به یادها خواهد آمد که اولین مدرسه ساخته شد ... یا اینکه کودکان دارای ضعف تغذیه در خانوادهها ناگهان مورد توجه قرار گرفتند و نیم لیتر شیر در روز دریافت میکردند.» اما تقریبا بسیاری دیگر- بهویژه اعضای طبقه کارگری که درآمدهایشان نتوانسته بود همراستا با گرانیها افزایش یابد و مهمتر از همه طبقه متوسط - در حال رنج بردن و مشقت بودند.
اولین اعتراض مهم علیه سیاستهای آلنده، در دسامبر ۱۹۷۱، به «مارس گلدانهای خالی» معروف شد. این تظاهرات از سوی هزاران نفر از زنان در سانتیاگو هدایت میشد - سیا تعداد آنها را ۳۰ هزار نفر تخمین زده است - که بیرقهایی با شعارهای «نه گوشتی هست و نه هیچ چیز دیگری» حمل میکردند. این معترضان که از سوی حامیان آلنده «فاشیست» خطاب شدند با چوب و چماق و بطری مورد حمله قرار گرفتند. این خشونت به حدی بد بود که دولت وضعیت اضطراری اعلام و مقررات منع آمدوشد شبانه وضع کرد. با بدتر شدن نرخ تورم و عادی شدن کمبودها و کم و کسرها، تعداد معترضان رو به فزونی رفت. در اوت ۱۹۷۲، کنفدراسیون ملی مغازهداران خواستار یک اعتصاب یک روزه شد که به سرعت رو به وخامت گذاشت و موجب یک وضعیت اضطراری دیگر همراه با هفتهها درگیریهای خیابانی شد. سپس در ماه اکتبر، کامیونداران و بازرگانان کوچک و کاسبان خردهپا که معمولا یک یا دو خودرو در مالکیت خود داشتند، ترسیدند که دولت در نظر دارد صنایعشان را ملی کند. آنها هم بیرون آمدند و اقتصاد از قبل وارفتهای که به حمل و نقل کالاها از سوی کامیونداران اتکا داشت را بیش از پیش تضعیف کردند. مجموعهای از گروهها و سازمانها هم به آنها پیوستند از جمله رانندگان تاکسی، مغازهداران، پزشکان، وکلا، معماران، دانشآموزان و دیگران. در آوریل ۱۹۷۳، معدنچیان مس دو ماه دست به اعتصاب زدند و در ماه ژوئیه کامیونداران برای دومین بار اعتصاب کردند و بار دیگر حمایت مشاغل و دیگر بازرگانان کوچک و کاسبان خردهپا را بهدست آوردند.
شایعات و اتهاماتی ورد زبانها بود که ایالات متحده در پس این آشوبهاست - با این اعتقاد که اعتصابکنندگان سرپنجههای امپریالیسم بودند - و اگرچه گفتن این مساله منصفانه به نظر میرسد که بخشی از پولهای آمریکایی از سوی گروههای اپوزیسیونی که مورد حمایت آمریکا بودند به دست اعتصابکنندگان میرسید اما شواهد اندکی وجود دارد (یا هیچ شاهدی وجود ندارد) که آمریکا بهطور مستقیم دخیل در این تحولات بوده است. این تظاهرات گسترده و همزمان بوده و ابراز آشکار نارضایتی مردمی از سیاستهای دولت بوده است. شایعات مربوط به مداخله آمریکا، تلاشهایی بودند برای نامشروع کردن مخالفتها با آلنده. آنچه عیان است اینکه ماهیت این اعتراضات بهطور کلی «طبقه متوسطی» بود که از سوی بازرگانان کوچک و کاسبان خردهپا مانند کامیونداران هدایت میشد و مورد ترغیب و تشویق مشاغلی مانند پزشکان، وکلا و دندانپزشکان علاوهبر کارگران مستقری مانند معدنچیان مس بودند. اینها کسانی بودند که با تورم فزاینده و کمبود مصرف به شدت تحت فشار بودند. آلنده یک جنگ طبقاتی را دامن زده بود؛ البته نه فقط جنگ کارگران علیه اغنیا و الیگارشها که جنگ طبقه متوسط علیه دولت.