میلیتاریسم؛ رویه فراحزبی در آمریکا
از زمان پایان جنگ سرد، دولتهای آمریکایی مشتاقانه از قدرت نظامی آمریکا استفاده کردهاند. تنها در سه دهه گذشته، پرچم ایالاتمتحده در نتیجه کمپینهای نظامی، ۳۴ بار به اهتزاز درآمده است. در طول دو دهه گذشته نیروی هوایی و دریایی آمریکا نیز نقش خود را انجام دادهاند تا تعداد ۱۰۰ هزار حمله هوایی را به نام خود ثبت کنند.
اگر جنگهای طولانی در افغانستان و عراق را با توجه به هدفی که از ابتدا برای آنها تعیین شده بود، بررسی کنیم، با شکست مواجه شدهاند. همچنان که اکنون قضاوتهای تیره و تاری در مورد امپراتوری که زمانی تحت نام جنگ جهانی علیه تروریسم خوانده میشد انجام میشوند و چشمانداز پایانی را نمیتوان برای آن متصور بود. با این حال به نظر میرسد در عرصه سیاسی ایالاتمتحده کمترین توجه و کنجکاوی نسبت به اینکه چرا کمپینهای نظامی اخیر این کشور شکست خوردهاند وجود ندارد؛ درحالیکه هزینههای مالی و جانی فراوانی برای آنها صرف شدهاند. باور عمومی این است که اشتباهاتی رخ داده است؛ به ویژه در مورد جنگ با عراق که در سال ۲۰۰۳ آغاز شد، این باور قوت میگیرد. اگرچه در درون حلقههای سیاسی و ذینفوذ، مفهوم وسیعتر چنین فجایعی هنوز بررسی نشده است. در واقع، سیاستخارجی مداخلهگرایانه ایالاتمتحده عادی شده است و اذهان عمومی نیز توجه اندکی به آن دارد. امروز تنها کشته شدن سیاهپوستان موجب خشم و نفرت مردم آمریکا میشود که البته درست هم است، اما آغاز جنگهای ناموفق تنها با بیتوجهی اذهان عمومی در این کشور روبهرو است.
زمانی که پای یکدلی به میان میآید، مردم آمریکا از نیروهای نظامی کشورشان حمایت میکنند اما از پژوهش عمیق در مورد اینکه با قرار دادن جان این افراد در خطر مرگ، آمریکا چه دستاوردهایی داشته است، خودداری میکنند. احترام به ارتش به یکی از خط قرمزهای زندگی آمریکاییها بدل شده است. جو بایدن در نطق پذیرش نامزدی خود بهعنوان کاندیدای اصلی حزب دموکرات، سخنان خود را با این جمله به پایان برد: «باشد که خداوند از سربازان ما محافظت کند.» با این حال، او در این نطق ۲۴ دقیقهای هرگز اشارهای به اینکه اکنون این نیروها در کجا هستند و چه میکنند و بهطور مشخص چرا به حمایت خداوند نیاز دارند، نکرد. او همچنین به این موضوع نیز اشارهای نداشت که دولت احتمالی وی چه رویکرد متفاوتی را در این باره پیش خواهد گرفت.
آمریکاییها بهطور مشخص تمایلی ندارند که در مورد جنگ یا احتمال آن در این دوره پر بحران چیزی بشنوند. بایدن نیز در مهمترین سخنرانی حیاتش هیچ اشارهای به این موضوع نداشت. این سیاستمدار کهنهکار تنها در گذشته و آن هم بهصورت مختصر به پسر خود که در عراق خدمت کرده بود، پرداخت و ترامپ را هدف انتقادات خود قرار داد که چرا در برابر جایزه تعیین کردن روسیه برای سر سربازان آمریکایی، با خصومت بیشتری اقدام نکرده است.
این تمایل به بیتوجهی نسبت به جنگهای اخیر ایالاتمتحده به هیچ وجه منحصر به بایدن یا حزب دموکرات نیست و این یک رویه فراحزبی در آمریکا است. بین تخریب دیوار برلین و انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶، رهبران هردو حزب سیاسی در آمریکا همزمان تلاش کردهاند تا اثر و ضرورت آنچه را که به عادت «رهبری جهانی آمریکا» میخوانند، نشان دهند. اما در باطن این عبارت لطیف، یک استراتژی گسترده از برتری نظامی نهفته است. بدبختانه، نتایجی که با این رویکرد به نقش آمریکا در رهبری جهان حاصل شدهاند، هرچیزی بوده است به جز لطف که نمونه آن را میتوان در جنگهای افغانستان و عراق مشاهده کرد. اگرچه صنعت دفاعی آمریکا و شرکای آن از آغاز جنگها منتفع شدهاند، اما اوضاع برای مردم آمریکا به این ترتیب نبوده است. جنگهای دنبالهدار، مردم آمریکا را آزادتر یا مرفهتر نمیکند. در عوض بدهیهای عظیمی را به ملت آمریکا تحمیل میکنند و توجه و منابع لازم برای رفع نواقص داخلی را منحرف میسازند.
در سال ۲۰۲۰ نیز همچنان بهانههای خوبی برای آمادهسازی نظامی آمریکا وجود دارند که مهمترین این فرصتها برای جنگطلبان، چین است. بسیاری در ایالاتمتحده خود را آماده ایجاد یک جنگ سرد جدید میان آمریکا و چین میکنند. دیگر فرصتها برای رهبری آمریکا در جهان مربوط به اقدام علیه ایران، روسیه و حتی ونزوئلایی است که اقتصادی بسیار شکننده دارد.
برای وفادار ماندن به پارادایم رهبری جهانی آمریکا، متعهد ماندن به فرضیات امنیتملی پسا جنگ سرد ضروری است و همچنین تاکید بر نیروی نظامی آمریکا. با توجه به نتایجی که سیرک جنگ در عراق و افغانستان و دیگر مناطق درپی داشته است این امر تنها منجر به ادامه ویرانیها به نام آزادی، دموکراسی و ارزشهای انسانی خواهد شد.
اما یک راه جایگزین دیگر نیز وجود دارد. مدافعان این روش که اغلب ترقیخواهان ضد سیاستهای مداخلهگرایانه هستند، خواستار آن هستند تا سیاست را در قالب جهانی قرار دهند نه بینالمللی. این یک تمایز مهم است. یک رویکرد سیاسی جهانی بر مشکلاتی که همه ملتها درگیر آن هستند تمرکز دارد؛ بدون اینکه به قدرت یا ثروت توجهی داشته باشد و در تضاد با تاکید بر رقابتهای ژئوپلیتیک است که موجب شده است تا ایالاتمتحده همواره درگیر دفع تمامی چالشهایی باشد که آنها را ضد برتری خود میبیند. این مشکلات مشترک را میتوان به آسانی یافت. آنها شامل بیماریهای واگیردار مثل کوید-۱۹، خطر بروز درگیری هستهای و شاید مهمتر از همه تغییرات آب و هوایی میشود.
دولت دوم احتمالی ترامپ هرگز به این جایگزین توجهی نخواهد کرد و متاسفانه دولت احتمالی بایدن نیز به همین میزان نسبت به این شیوه بیتوجه خواهد بود. بهرغم توجه کمپین بایدن به تغییرات آب و هوایی، سابقه او و مشاورانی که در نزدیکی او هستند نشان میدهند که دولت او نیز توجه چندانی به تغییر این شرایط نخواهد داشت و تنها مایل به حفظ شرایط موجود هستند.
ترامپ به این دلیل در انتخابات به پیروزی رسید که آمریکاییها اعتماد خود را به تشکیلات سیاسی ایالاتمتحده از دست داده بودند که موجب شده بود این کشور در دام جنگهای بیپایان گرفتار شود. ترامپ خود را بهعنوان فردی که میتواند این مشکل را حل کند معرفی کرد و وعده بازگرداندن آمریکا به رتبه نخست را داد. اما او هیچ چیز را درست نکرد و تنها توافقات بینالمللی آمریکا را نابود کرد. او با این نادانی تمامناشدنی خود موجب وارد شدن صدمات سنگینی به اعتبار ایالاتمتحده شد که درحالیکه جنگهایی که به او ارث رسیده بودند نیز ادامه یافت.
بایدن خود را فردی معرفی میکند که وعده داده است تا خانهتکانی در عرصه داخلی سیاست آمریکا انجام دهد و روح این کشور را نجات دهد و اشارهای نیز به رها ساختن جهان نمیکند. اما لازمه نجات روح آمریکا آن است تا نگاهی صادقانه به سیاستخارجی ایالاتمتحده در دوران پسا جنگ سرد و مهمتر از آن سوءاستفاده از قدرت نظامی این کشور در سطح جهان داشت. بایدن خود را رئیسجمهوری معرفی میکند که یک آمریکای سخاوتمند و قدرتمند و متواضع را خواهد ساخت. اما نیل به این هدف عالی را نمیتوان تنها با منکر شدن ترامپ و تمامی کارهای او میسر کرد. نیل به این هدف نیازمند فردی است که خود نیز سخاوتمند و قدرتمند باشد، صفاتی که تنها در برخی از مواقع در دولتهای پیشین آمریکا ظهور یافتهاند.
اما رئیسجمهور آتی آمریکا باید چگونه باشد؟ او باید بر همکاریهای چندجانبه نسبت به اقدامات یکجانبه تمرکز بیشتری داشته باشد. او باید تنها در زمانی از زور نظامی استفاده کند که تنها گزینه موجود باشد. چنین رئیسجمهوری باید به تعهدات آمریکا در توافقات بینالمللی پایبند بماند. وی باید به رسومی نظیر عدم استفاده از جنگهای پیشدستانه برای ممانعت از بروز جنگ متعهد باشد. این رئیسجمهور، کشورهایی که قادر هستند از خود دفاع کنند را به انجام این کار تشویق خواهد کرد. او باید تلاش کند تا به جای تضعیف نهادهای بینالمللی، آنها را تقویت کند. او باید از تعیین بودجه پنتاگون بهعنوان ابزار اصلی و معیار سیاستخارجی آمریکا ممانعت کند.
منبع: فارن افرز