جاده جدید امپراتور
این اولینباری بود که به ذهنم رسید که موفقیت طرح مارشال بهخاطر اروپاییها بود و اینکه کشورهای جهان سوم شرایط لازم را برای دستیابی سریع به توسعه نداشتند. توسعه، بازیابی نیست.» اولین جنگ پاکستان با هند در سپتامبر ۱۹۶۵ باعث شد پاکستان از آمریکا جدا شود و بهسوی چین میل پیدا کند. با تشدید درگیری در امتداد خط کنترل در دره کشمیر، ایالات متحده بیطرف باقی ماند و با وجود توافقات دفاعی با پاکستان، کمکهای خود را تعلیق کرد. همان سال، چین اولین وام خود را به مبلغی حدود ۶۰میلیون دلار برای واردات زغال سنگ، سیمان، آهن، فولاد و تجهیزات الکترونیکی به پاکستان داد. این رقم کم بود؛ اما به شکلی نمادین مهم بود. درحالیکه کمکهای چین نمیتواند جایگزین کمکهای آمریکا شود، اما این وام تاثیری مهم بر مقامهای پاکستانی داشت که احساس میکردند آمریکا به آنها خیانت کرده است. خان بعدها نوشت: «مردم پاکستان در حال سرخورده شدن از آمریکا بودند؛ روابطی که پس از مجموعهای از تلاشها و کارهای سخت طی دهه ۵۰ شکلگرفته بود، برای طلبیدن احترام داشت متوقف میشد.»
فوریت بیملاحظگی
طی این دوره سرخوردگی فزاینده، پاکستان و چین شروع به ساخت بزرگراه «قره قوروم» (KKH) کردند که بیش از هر پروژه دیگری به نمادی از پیوند پایدار آنها تبدیل شده است. با برش دادن برخی از بلندترین کوههای جهان، این یک ارتباط فیزیکی با هزینههای بزرگ انسانی است از جمله مرگ هزاران کارگر پاکستانی و چینی. چند دهه بعد، این پروژه بار دیگر در مرکز توجه CPEC قرار گرفت؛ اما تمایل به درنظرگرفتن بزرگراه بهعنوان نماد، آغاز پرمشکل این پروژه و تاثیر متوسط آن را مبهم ساخته است. به گفته محمد خالد، سرتیپ سابق در یگان مهندسی ارتش پاکستان که به مورخ تبدیل شد، دو روایت از ماجرای اصلی این بزرگراه وجود دارد. روایت اول میگوید «چوئن لای» نخستوزیر وقت چین با ژنرال «ان.اِی.ام رضا» [«نواقزاده آقا محمد رضا» در دوران زمامداری ایوبخان در پاکستان و چوئن لای در چین، سفیر پاکستان در سرزمین چشم بادامیها بود] سفیر وقت پاکستان در چین دیدار کرد و پیشنهاد ارائه سختافزار نظامی را داد؛ اما یک گرفتاری وجود داشت. چوئن لای بارها می گفت: «هر چیزی که بخواهید می توانیم به شما بدهیم؛ اما شما باید خودتان ترتیب حملونقل را بدهید. کشتیهای ما نمیتواند بهدلیل مداخلات آمریکا اینها را انتقال بدهد؛ ما هواپیمای ترابری و هیچ ارتباط جادهای میان دو کشور نداریم.» وقتی دومین هیات پاکستانی پس از جنگ با هند از پکن دیدار کرد و از «چو» به خاطر حمایت چین تقدیر کرد، او پاسخ داد: «اگر ما یک پیوند جادهای با پاکستان داشتیم، آیا فکر نمی کنید که میتوانستیم کمک بیشتری به شما کنیم؟»در روایت دوم، مقامهای پاکستانی این ایده را پیشنهاد کردند. پس از نیمه شب، «چو» میهمانان پاکستانی خود را با دیداری از قبل اعلام نشده غافلگیر کرد. وقتی این گفتوگو به تجارت چین با خاورمیانه تبدیل شد، وزیر بازرگانی پاکستان که مشاور دفاعی هم بود، خاطرنشان کرد که نزدیکترین مسیر برای تجارت چین با خاورمیانه، کراچی است نه بندر شانگهای. او ادعا کرد که کلید افزایش تجارت چین همانا گشودن دوباره «مسیر تجاری باستانی...نه فقط برای تجارت بلکه اهداف استراتژیک است؛ مسیری که در روزگار مدرن نشانی از آن نیست.» چوئن لای نقشهای ارسال کرد و پس از نیمنگاهی به مسیر چنین پرسید: «مهندسانمان کجا میتوانند با هم دیدار کنند.» آنچه واضح است این است که از ابتدا، اهمیت تجاری این بزرگراه در درجه دوم نگرانیهای استراتژیک بود. صورتجلسه دولت پاکستان که این گفتوگو با خان را در می ۱۹۶۶ خلاصه کرده است، خاطرنشان میسازد: «رئیسجمهور خوشحال شد بگوید که به ترتیب اولویت، اولین فوریت این بزرگراه، استراتژیک بود و این یکی از موارد دارای اهمیت فوری بود. دومین هدف، اهمیت اقتصادی و تجاری بزرگراه بود یعنی گشایش یک منطقه غیرقابل دسترس و برقراری مسیر زمینی به کشوری مجاور. هدف دون همانا هدفی بلندمدت – و ضروری- بود و استفاده کامل از آن در یک دوره زمانی مشخص انجام می شود.» از نظر انتقادی، این مسیر از منطقه کشمیر تحت کنترل پاکستان میگذشت. خان استدلال می کرد که ساخت آن، مناطق دورافتاده را به پاکستان نزدیکتر میکرد و به مرور ادعاهای رقابتی هند در این سرزمین را با فرسایش مواجه میکرد.برای چین، بزرگراه قرهقوروم خط عرضه جدیدی از دل یک همسایگی نزولی و بهشدت تهدیدآمیز ارائه میداد. مقامهای چینی به تهدیدات احتمالی از زمین و هوا پاسخ میدادند. در سال ۱۹۶۴، آنها یک برنامه سرمایهگذاری بزرگی را برای انتقال کارخانهها به جنوب و غرب چین شروع کردند. هدف همانا ایجاد یک پایگاه صنعتی دور از مراکز شهری چین بود که می توانست بهعنوان ذخیرهای در مواقع جنگ بهکار گرفته شود. در آن زمان، عملیات ایالات متحده در ویتنام وخیم بود و اتحاد شوروی هم به مغولستان تجاوز می کرد و در آنجا در حال پیشروی بود؛ زیرا در سال ۱۹۶۶ نیروهایی در آنجا مستقر کرده بود. مقامهای چینی با انعکاس این اولویتها، بر ساختن بزرگراه قرهقوروم از طریق گذرگاه خونجراب تاکید می ورزدیدند تا گذرگاه مینتیکا که نزدیک سرزمین شوروی بود. برنامه اولیه این بود که هر کشوری جاده را در داخل قلمروی که در کنترل دارد، بسازد. یگان مهندسی ارتش پاکستان یک واحد اختصاصی به نام «سازمان اقدامات سرحدی» راه اندازی کرد تا در درون پاکستان هدایت این برنامه را در دست گیرد. اگرچه این جاده یک راز آشکار بود اما در اسناد برنامهریزی، پاکستان طرف چینی را «دوست» می نامید تا از مخالفت آمریکا جلوگیری کند. چین موافقت کرد که تجهیزات ساختوساز به پاکستان بدهد. در آن زمان، مهندسان پاکستانی با تجهیزات آمریکایی که بادوامتر بودند، آشنایی داشتند. چینیها با درک کمبودهای تجهیزاتی خود نه تنها با فهرست موارد درخواستی پاکستان موافقت کردند، بلکه آن را دوبرابر هم کردند. برآورد اولیه از پروژه این بود که میتوان آن را ظرف ۵ سال تکمیل کرد.