ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
در قالب مادرید و تحولات پسامادرید و آنچه روند صلح نامیده میشود، طرح ملی فلسطین، به شکل نهایی به سمت دیگری کشانده شد که جستوجو برای یافتن نوعی موجودیت - در هر سطحی و به هر شکلی - بود.از همین رو، رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین از کانالهایی که حتی از چارچوب مادرید نیز به سمت موضعی منفیتر گذر میکرد، سوار بر اسلو شد. ارزیابی شما از پشت پرده این تحول و نشانههای آن چیست؟ فراموش نکنیم که ملت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه، در آن هنگام، هنوز در کوران انتفاضهای بود که از ۸/ ۱۱/ ۱۹۸۷ آغاز شده بود. چه چیزی میان همه این عناصر پیوند ایجاد میکند؟
موجودیت فلسطینی به عنوان یک ایده پس از مادرید زاده نشد و پیشینه آن ای بسا به آغاز فعالیت «جنبش فتح» بازگردد. در هیات موسس «فتح»، کسانی از جمله فرزندان «سعید حسن» (خالد و هانی)، حضور داشتند که از همان هنگام ایده تشکیل یک کشور فلسطینی را نمایندگی میکردند و «ابو مازن» هم در باور به این ایده به آنها نزدیک بود.
برخی از موسسان جنبش، بهصورت زودهنگام، مساله موجودیت فلسطینی را آشکارا و با صدای بلند مطرح میکردند. این موضوع قطعی است که تلاش برای ایجاد یک کشور فلسطینی از راه سازش با رهبری «فتح»، از همان هنگام برعهده گرفتن راهبری سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۸، توسط این جنبش، یا به عبارتی پیش از خروج از «اردن»، همراه «فتح» بوده است. «هانی الحسن»، این موضوع را در دیدارهای «لندن»، به صراحت به من گفت. این مساله، پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳، به عنصر جهتدهنده سیاست رهبری سازمان آزادیبخش تبدیل شد. بر همین اساس، طرح برنامه مرحلهای و همچنین برنامه سیاسی سازمان آزادیبخش (نکات ۱۰گانه)، مقدمهای برای حل مساله موجودیت فلسطینی بود.
اما این جهتگیری سیاسی، با وضوح چشمآزاری، زیر پوشش شعارهای «تصمیم مستقل»، و «تنها نماینده قانونی ملت فلسطین»، برجسته و پیگیری شد. شعارهایی که در اجلاس سران عرب در «رباط» (۱۹۷۴)، تصویب و بعدتر در اجلاس اول سران عرب در «فاس» علنی شد. همان هنگام که ساف «ابتکار عمل فهد» را پیش از تهاجم اسرائیل به «لبنان» پذیرفت. ابتکار عملی که جدای از پوششهایی که داشت، به معنای شناسایی اسرائیل در برابر ایجاد یک کشور فلسطینی بود. این موضوع، در همان سال ۱۹۸۲-۱۹۸۱ روشن بود و من نمیخواهم وارد جزئیات بحثهایی شوم که در شورای انقلابی «جنبش فتح» و در نهادهای سازمان آزادیبخش و مجلس ملی فلسطین در جریان بود. چون همه اینها معروف است. پس از محاصره بیروت در جریان تهاجم اسرائیل به لبنان (۱۹۸۲) و در نتیجه، عقبنشینی نیروهای فلسطینی به آن شکلی که روی داد، رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین به این باور رسید که از راه مبارزه و رویارویی مسلحانه به چیزی دست نخواهد یافت و تصمیم نهایی خود را برای تمرکز صرف بر فعالیت سیاسی در چارچوب به اصطلاح برنامه مرحلهای، گرفت. برنامهای که در روند اسلو، راهحل نهایی نامیده شد. بر همین اساس نیروهای انقلاب فلسطین، از لبنان پخش و پلا و به ابزار سرکوبی برای از بین بردن جریانهای مخالف این سیاست تبدیل شدند. اقدام بیهوده رهبری «عرفات»، در اردوگاههای لبنان را نیز نباید فراموش کنیم، آن هنگام که پس از تهاجم اسرائیل و خروج از لبنان، دوباره به این اردوگاهها بازگشت و مجموعههای مسلح ویژهای را سازماندهی و بسیج کرد تا نقش نیروهای ملی فلسطینی و نیروهای منطقهای را تخریب کند که با سیاست عرفات مخالف بود. از این بیهوده کاری، برای توجیه جنگ و محاصره اردوگاهها از سوی «جنبش امل»، بهرهبرداری شد. «عرفات» از مقر رهبری خود در «تونس» کوشید، توانایی خود را برای ورود به روند سازش ثابت کند و در این مسیر سازمان آزادیبخش را در حاشیه قرار داد و آن را تا اندازه فروپاشی پیش برد. درگرفتن انتفاضه مردمی داخل فلسطین در سال ۱۹۸۷، بر سرعت پیشبرد برنامههای سازش در سازمان آزادیبخش فلسطین افزود. زیرا رهبری سازمان از این ترس داشت که رهبری ویژه انتفاضه در داخل سرزمینهای اشغالی شکل گرفته و جایگزین رهبری سازمان در نمایندگی خواستههای فلسطینیها شود. همین جا باید از ابتکار عمل «شولتز» [وزیر امور خارجه آمریکا]، برای خاموش کردن انتفاضه یاد کنیم. ابتکار عملی که در برگیرنده جمع میان دو تاکتیک از بین بردن نظامی و به زانو درآوردن سیاسی انتفاضه بود. از جمله این تاکتیکهای سیاسی، بازگشت ایالات متحده به ارتباط با سازمان آزادیبخش، به عنوان پارهای از تلاشها برای از بین بردن انتفاضه بر اساس ابتکار عمل «شولتز» بود که سازمان آزادیبخش در نهایت آن را پذیرفت.
هنگامی که جنگ خلیج [فارس] پایان یافت و زمان برگزاری کنفرانس «مادرید» فرا رسید، رهبری سازمان احساس کرد، فریب خورده است. زیرا در برابر پذیرش ابتکار عمل «شولتز» و به عنوان نتیجه آن، به امتیاز مشارکت در مذاکرات سازش دست نیافته بود و این نقش به هیاتی از فلسطینیان داخل سرزمینهای اشغالی داده شد. این هیات نیز دچار اشتباه شد و مذاکره بر اساس قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ را پذیرفت؛ در حالی که باید بر اساس تاثیرات انتفاضه مذاکره میکرد.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com