استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
در آن زمان، نیکسون شروع به تردید درباره فرض اولیه خود در خصوص «پیوند» کرده بود: اینکه همکاری با اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه یا جاهای دیگر میتواند به حمایت متقابل مسکو از تلاشهای آمریکا در ویتنام ارتباط یابد. او همچنین بیشتر نگران واکنشهای داخلیای بود [مبنی بر این]که تمام این فعالیتهای دیپلماتیک از سوی حامیان پر سروصدای اسرائیل در «کاپیتول هیل» و در جامعه یهودیان آمریکا برمیخاست. اما آن تردید کافی نبود تا کیسینجر را قادر سازد که تلاشهای بلندپروازانه راجرز و سیسکو را مهار کند. بنابراین کیسینجر شروع به بسط و توسعه روشها و ابزار مخفیانه دیگری برای بر هم زدن آن چیزی کرد که او آن را دیپلماسی اشتباه وزارت خارجه مینامید. اسحاق رابین یک، فرمانده جنگی اسرائیل بود. او بهعنوان رئیس ستاد ارتش اسرائیل (IDF) مسوول پیروزی برقآسای ارتش بر چهار ارتش عربی در سه جبهه در جنگ ششروزه بود. رابین بهجای اینکه بلافاصله وارد سیاست شود- مسیر طبیعی ژنرالهای موفق اسرائیلی در آن زمان و اکنون- به دنبال پست «سفیر اسرائیل در واشنگتن» بود؛ زیرا معتقد بود که ایالاتمتحده کلیدهای رفاه اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی اسرائیل را در دست داشت. او در اوایل سال۱۹۶۸ استوارنامه خود را به رئیسجمهور جانسون تقدیم کرد. این ژنرال اسرائیلی ویژگیهای مهمی در واشنگتن نشان داد؛ واشنگتنی که از قضا در جنگ خود در ویتنام گرفتارشده بود. این مسائل باعث شد که او ورود راحت و آسان به راهروهای قدرت در «کاپیتول هیل» داشته باشد؛ همانجایی که او مهارت زیادی را در بسیج حمایت برای فروش تسلیحات به اسرائیل به خرج داد که اوج آن در تصمیم دولت جانسون برای فروش ۵۰ فانتوم به اسرائیل بود. چهار سال بعد، رابین با حمایت آشکار از ریچارد نیکسون در جریان مبارزات انتخاباتی دوبارهاش برای ریاستجمهوری نشان داد که او دیپلماتی سنتی نیست.
رابین «خجالتی» و «کمحرف» بود؛ اما بااینحال همچون کیسینجر دیدگاه استراتژیک داشت. او در حالی به واشنگتن آمد که متقاعد شده بود شوروی از طریق تامین تسلیحات برای اعراب، درصدد نابودی اسرائیل است. دستور کار او دو اولویت داشت: یکی، تامین سیستمهای تسلیحاتیِ پیچیده موردنیاز برای مقابله با تجمیع تسلیحاتی شوروی در سمت اعراب و تضمین اینکه ایالاتمتحده به اسرائیل حمایت سیاسی و دیپلماتیک موردنیاز برای بقا در محیط منطقهای و بینالمللی متخاصم را ارائه میدهد. رابطه تسلیحاتی با ایالاتمتحده در سال۱۹۶۲ با تصمیم پرزیدنت کندی برای دادن موشکهای زمین به هوای هاوک به اسرائیل تازه آغازشده بود. رابطه با آمریکا در آن روزها با آنچه امروز هست از زمین تا آسمان فاصله داشت. در بحران ژوئن۱۹۶۷، زمانی که ناصر نیروهای حافظ صلح سازمان ملل را از شبهجزیره سینا بیرون کرد و تنگه تیران را به روی کشتیرانی اسرائیل بست، دولت جانسون حاضر به انجام تعهد کتبی دولت آیزنهاور برای باز نگهداشتن تنگههای دریای سرخ نبود. در مواجهه با تهدید ناصر به نابودی اسرائیل و بسیج نیروهای مسلح مصر، بسته شدن تنگهها، بهانه جنگی واضحی بود. بااینحال، «لیندون بی.جانسون» به وزیر خارجه «ابن» در اوج بحران هشدار داد که اسرائیل درصورتیکه بهتنهایی دست به اقدام بزند، تنها میماند. بهعبارتدیگر، او مخالفِ حمله پیشگیرانه اسرائیل بود.
فرانسه در آن روزها تامینکننده تسلیحات اسرائیل بود؛ اما زمانی که اسرائیل حمله پیشگیرانه انجام داد، دوگل تحریم تسلیحاتی اعمال کرد. ایالاتمتحده نیز چنین کرد و تحویل فروش تسلیحات مورد تایید قبلی را به حالت تعلیق درآورد به این امیدِ که شوروی هم چنین کند.این تحولات رابین را - به عنوان رئیس ستاد ارتش اسرائیل- از آسیبپذیری تامین تسلیحاتی اسرائیل، بهویژه در مواجهه با افزایش تامین و تدارکات تسلیحاتی شوروی برای اعراب، کاملا آگاه ساخت. اسرائیل در پی تصمیمش مبنی بر به دست گرفتن سرنوشت خود و پیروزیای که قوای نظامیاش در سال۱۹۶۷ به آن دست یافتند، از حمایت گسترده آمریکا برخوردار شد. این موجب گشایشی شد که سفیر رابین از آن برای اطمینان از این مساله استفاده کرد که خط تامین تسلیحاتی همچنان باز بماند. درحالیکه او روابط خوبی با راجرز و سیسکو برقرار کرده بود؛ اما رابین بهشدت از ایدههای آنها برای مذاکرات دو قدرت و چهار قدرت نگران بود. نزد اسرائیل، این همچون یکراهحل تحمیلی میماند که آنها از آن بیشتر از همه میترسیدند. در پی جنگ ۱۹۶۷، اسرائیل خود را بهطور غیرمنتظرهای در جایگاه کنترل کامل شبهجزیره سینا تا سواحل کانال سوئز در غرب و شرمالشیخ در جنوب یافت. ارتش اسرائیل (یا IDF) بیتالمقدس شرقی را تصرف کرد و کنترل «شهر قدیمی» با دیوارهای غربیاش را بهدست گرفت. اسرائیل همچنین کنترل کرانه باختری تا رود اردن را در دست گرفته بود. ارتش اسرائیل بلندیهای جولان را اشغال کرده بود؛ بلندیهایی بر فراز شمال اسرائیل که از آنجا نیروهای سوری میتوانستند اسرائیلیهایی را که در پایین آنها قرار گرفته است، هدف قرار دهند.
پس از جنگ، در ماه می ۱۹۶۸ «ابن» وزیر خارجه اسرائیل قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل را با فراخوانش برای مبادله سرزمینهایی که اسرائیل در جنگ۱۹۶۷ اشغال کرده بود در ازای صلح با همسایگان عرب خود پذیرفت. اما در قطعنامه به حق همه کشورها برای زیستن در صلح در چارچوب «مرزهای امن و شناختهشده» نیز اشاره میشود. اسرائیل اینگونه تعبیر کرد که زبان قطعنامه اجازه تعدیلهای قابلتوجه در مرزهایش را میدهد. با توجه به ساختار حکومت، که شامل حزب راستگرای «هِروت» به رهبری مناخیم بگین و حزب ملی مذهبی میشد، اسرائیل قطعا مایل به پذیرش اصلاحات جزئی مرزی که راجرز و سیسکو تبلیغ میکردند نبود، چه رسد به عقبنشینی کامل از سینا که راجرز اکنون به دنبال تایید نیکسون برای آن بود. از دیدگاه اسرائیل، مرزهایی که اعراب ممکن است به دنبال شناسایی آن باشند «امن» نیست و مرزهایی که اسرائیل امن میپندارد از سوی اعراب مورد شناسایی قرار نمیگیرد. اما اگر اسرائیل پشتیبانی سیاسی و نظامی آمریکا را داشت، میتوانست منتظر بماند تا اعراب موجودیت اسرائیل و الزامات آن برای اصلاحات عمده مرزی را بپذیرند. اگر به هر ترتیب ایالاتمتحده موضع اعراب مبنی بر عقبنشینی کامل به مرزهای پیش از جنگ را میپذیرفت، در این صورت توانایی اسرائیل برای حفظ سرزمینهای اشغالی میتوانست بهشدت تضعیف شود.