یادداشت-بخش پایانی
«تیان شیا»؛ نظم بینالمللی چینمحور
چین اکنون مفهوم مدرن دولت - ملت را بهطور کامل پذیرفته است؛ خواه با میل و رغبت و خواه بدون انتخاب. اما هنوز در تلاش برای ساخت دولت مدرن خاص خود است. یکی از دشواریهای آن، این است که چین یک کشور تکقومی نیست. بعد از مشکلاتی بزرگ، بسیاری از گروههای قومی خُرد بهطور رسمی به پنجاهوپنج اقلیت ملی تبدیل شدند. اینکه چگونه این اقلیتها در یک دولت بزرگ واحد قرار گیرند، یک تقلا و تلاش دائمی و در جریان است.بنابراین مخالفت با تجربه غربی، قومیت/نژاد/مذهب/زبان بیشتر یک مانع است تا یک عامل تقویتکننده در تلاشهای هویتسازی ملی چین.
ساخت هویت ملی در چین در مراحل اولیهاش است همانطور که در موارد هنگکنگ و تایوان - اگر نامی از سینکیانگ و تبت به میان نیاوریم- چنین است. هویت ملی چین بیشتر در نتیجه مقاومت گذشته در برابر مداخلات و تهاجم خارجی شکلگرفته است؛ یک عامل منفی. عناصر مثبت و تصدیقآمیز هویت ملی چین عمدتا از سال۱۹۴۹ و پس از تاسیس جمهوری خلق چین تقویتشده است. این هنوز هم بسیار اساسی و شکننده است. با وجود مشکلات در این جبهه، اما چین بهشدت این مفهوم مدرن از دولت-ملت را بهعنوان اساس روابط ملت با ملت میپذیرد. از این منظر، این کشور «پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز» را بهعنوان اساس روابط بین دولتها مطرح کرده است.
۲- پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز
این پنج اصل - احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی یکدیگر، عدم تجاوز متقابل، عدم دخالت متقابل در امور داخلی یکدیگر، برابری و نفع متقابل و همزیستی مسالمتآمیز- اولینبار توسط «چوئن لای»، نخستوزیر وقت چین، در سال۱۹۵۳ آنگاه که با یک هیات هندی ملاقات کرد، مورد حمایت قرار گرفت. آنها با استقبالی گسترده در کنفرانس باندونگ در اندونزی در سال۱۹۹۵ به جهان معرفی شدند. این اصول تا حد زیادی در بیانیه پایانی کنفرانس منعکس شد و سنگ بنای روابط مجدد چین با دیگر کشورها بود. این اصول در تطابق کامل با منشور سازمان ملل است. چین این اصول را اساس روابط ملت با ملت میداند و از آن زمان به شکلی قاطعانه به آنها پایبند بوده است.
اتهامات بسیاری علیه چین وجود دارد دال بر اینکه این کشور در امور داخلی کشورهای دیگر مداخله میکند؛ هرچند شواهد کمی برای پشتیبانی از این اتهامات ارائهشده است. پشتیبانی و حمایت از مبارزات انقلابی یا ضد استعماری کشورهای جهان سوم در دهه ۵۰ و ۶۰ از سوی چین در آن زمان بهعنوان مداخلهگری تلقی نمیشد و این فعالیتها در پایان انقلاب فرهنگی متوقف شد.
۳- الگوی جدیدی از روابط کشورهای مهم
رئیسجمهور «شی» این مفهوم را در دیداری با باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در سال۲۰۱۳ مطرح کرد. حضور تعدادی از کشورهای بزرگ و مهم واقعیتی در دنیای کنونی است. اینکه آنها نقش نفوذ متناسب یا نامتناسب را در امور جهانی ایفا میکنند نیز یک واقعیت است. چین پیشنهاد توسعه رابطه ویژه بین بازیگران اصلی جهان را داده است تا رهبری و نقشهای کلیدیشان بتواند با هم هماهنگ شده و بهصورت کامل اجرایی شوند. هدف این کار این است که تفاوتها و اختلافاتشان مدیریت شود، درگیریهایشان کاهش یابد و همکاریشان در یک جهان چندقطبی، جهانی شود و متکثر تقویت شود. چین مفهوم «چیمریکا» یا «گروه ۲» را که رهبری امور جهانی را فقط به دو ابرقدرت محدود میکند رد کرده است؛ زیرا چندین قدرت دیگر نیز بسیار مهم و قابل توجه هستند. این مفهوم به معنای مکمل تلاشهای سازمان ملل است نه جایگزینی برای آن.
۴- ابتکار کمربند و جاده (BRI)
«ابتکار کمربند و جاده» (BRI) که در ابتدا «جاده ابریشم جدید» نامیده میشد - بدون شک زنگ بیدارباشی برای غرب بهمنظور رویارویی با واقعیت رشد و ظهور چین در صحنه جهانی است. این ابتکار بهطور گستردهای توسط غرب بهعنوان راهحلی ناامیدکننده از سوی چین برای مقابله با مازاد ظرفیت تولید این کشور تعبیر میشود. اما خیلی زود متوجه شدند که این فقط تلاشی برای حل مشکلات داخلی چین نیست. این ابتکار دارای اهمیت ژئوپلیتیک فوقالعادهای است. تا زمان تحقق این امر، دیگر نمیتوان آن را متوقف یا مهار کرد. برچسب «جاده ابریشم» نوستالژی تاریخی را تداعی میکند و طعمی شاعرانه دارد. این یک شاهکار بستهبندی برای این ابتکار بود. اما «ابتکار کمربند و جاده»- اگر به اقدامات و برنامههایش بنگرید- بهراستی ربطی به جغرافیا ندارد؛ واقعیتی که باید تاکنون آشکار شده باشد. این ابتکار همهجا هست و نهفقط در آسیای مرکزی. هر کشوری در هرجا میتواند بخشی از آن باشد. این صرفا تلاشی چینی برای شکل دادن به روابط خارجی چین از طریق تحولات مشترک است.
«ابتکار کمربند و جاده» همچنین یک طرح مارشال چینی نیست. یک برنامه کمکی هم نیست. پروژهها بر یک مبنای اقتصادی و تجاریگونه انجام میشوند. عناصر کمکرسان فقط عناصری گاهبهگاه و مکمل هستند. این عناصر، صادرات تجربه توسعه چین هستند: زیرساختها در درجه اول هستند و توسعه اقتصادی در درجه دوم. اما این تمام آن چیزی نیست که «ابتکار کمربند و جاده» درباره آن است. این دارای پنج جزو است: هماهنگی سیاسی، اتصال امکانات، تجارت بلامانع، ادغام مالی و روابط مردم با مردم. «ابتکار کمربند و جاده» یک رویکرد بسیار جامع برای ساخت یا ایجاد روابط ملت با ملت است. توسعه اقتصادی تنها یکی از نقاط کانونی است؛ اما تنها هدف آن نیست؛ بنابراین این قابلدرک است که ابتکار مذکور نگرانیهای سیاسی قدرتهای مهم را جلب میکند.
شکی نیست که ابتکار مذکور پیامدهای دیپلماتیک و اثرات ژئوپلیتیکی دارد و چین آنها را انکار نمیکند. چین در پیشبرد این ابتکار عمل، اصول خود را یعنی مشورت، تلاش مشترک و منافع متقابل مطرح کرده است. این سه اصل تشکیلدهنده اساس کار تلاشها بر اساس ابتکار BRI است. هیچکس مجبور نیست به هر پروژهای بپیوندد. آنها فقط در صورتی این کار را انجام میدهند که فکر کنند این کار برایشان مفید است و البته برای چین هم همینطور است. همگامسازی سیاسی، اتصال زیرساخت، تجارت آزاد، جریانهای مالی و سرمایهای و روابط مردم با مردم بهشدت با فعالیتهای سنتی سرمایهگذاری خارجی کشورهای توسعهیافته در کشورهای توسعهنیافته و جهان درحالتوسعه قبل و بعد از جنگ جهانی دوم متفاوت است. برخی این را بهعنوان «امپریالیسم» چینی تعبیر میکنند. اما کشورهای تابع با وجود تلقینها و اتهامات زیاد، آن را اینگونه نمینگرند. آنها بهوضوح میتوانند تفاوتها را در دو رویکرد در عمل ببینند.
ایجاد روابط ملت با ملت از طریق تلاشهای مشترک در توسعه اقتصادی هسته اصلی رویکرد چین به روابط بینالمللی است. این کار بر اساس یک اجماع داوطلبانه با نفع متقابل انجام میشود. مبارزه با فقر و تلاش برای توسعه اقتصادی - بر خلاف ترویج سیستمهای سیاسی و ارزشهای اجتماعی بیگانه- از سوی چین بهعنوان راهی برای کمک به دیگر کشورها تلقی میشود تا از شرایط سخت سیاسی خود خارج شوند. ممکن است رابطه قطعی بین ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی وجود نداشته باشد؛ اما حداقل میتواند کمککننده باشد. چین برای کمک به دیکتاتورها و رژیمهای خودکامه موردانتقاد قرار گرفته است. این تفاوتی اساسی بین رویکرد چین و رویکرد غربی است. چین ماهیت رژیمهایی را که با آنها در حال ساخت روابط ملت با ملت است مورد پیشداوری قرار نمیدهد و این بخشی از همان پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز است.
۵- ساخت یک جامعه با آیندهای مشترک برای بشریت
درنهایت، چین متعهد به ساخت جامعهای است با منافع مشترک، سرنوشت و مسوولیت مشترک. این آنقدرها هم که به نظر میرسد دور از ذهن نیست. مساله گرمایش کره زمین، نمونه خوبی از رفاه رایج و مسوولیتی است که هیچ ملتی و هیچ فردی نمیتواند از آن بگریزد. همهگیری اخیر کووید این ارتباط را بهخوبی نشان میدهد. مسائلی ازایندست نیازمند تلاشی مشترک هستند. بدون آن، بعید است این مشکلات حل شوند. جهان با بسیاری از مسائل ازایندست مواجه است؛ برای مثال، پناهندگان و مهاجرت دستهجمعی، انفجار جمعیت، آینده انرژی و غیره همگی تلاشی مشترک را میطلبد و «بار»ها و «چالش»های جدید را بر دوش جامعه و نهادهای جهانی میگذارد.
روابط بینالملل دیگر نمیتواند در سطح ژئوپلیتیک و سیاست واقعگرایانه باقی بماند یا فقط بهدلیل نگرانی از منافع ملی فلان کشور ساخته شود. بهطور خلاصه، نگرش «تیان شیا»ی چینی از روابط بینالمللی بر اساس اصول دولت-ملت مدرن ساخته میشود؛ نظریهای که ممکن است کمی منسوخ شده باشد، اما هنوز هم اساسی، مرتبط و لازم است. همراه با چشمانداز و هدفی برای منافع و آینده بشریت، از طریق تلاش مشترک برای بهبود شرایط اقتصادی همه، بر اساس نیروی محرک و حمایت بازیگران اصلی و نهادهای بینالمللی موجود، «تیان شیا» هم نمایی از جهان است و هم نمایی از روابط بینالملل.
ادراکات تاریخی و معاصر از «تیان شیا»
«تیان شیا» مفهومی فراگیر است که به این پنج عنصر سازنده انسجام میبخشد و بهعنوان اتصالدهنده و حلقه زنجیر میان این پنج عنصر عمل میکند. متاسفانه، این مفهوم اساسی بهراحتی در غرب شناخته نشده است؛ بهویژه از سوی کارشناسان روابط بینالملل جریان اصلی غرب هم شناختهنشده است. هرگونه تنوع ژئوپلیتیک، سیاست واقعگرایانه یا سیاست قدرت نهتنها نمیتواند ماهیت اصلی مفهوم «تیانشیا» را منعکس کند، بلکه بهشدت آن را تحریف هم میکند. یک نقطه شروع خوب خاستگاه تاریخی این اصطلاح است.
«تیان» به معنای «آسمان» یا «بهشت بدون هرگونه دلالت دینی» است. مفهوم «شیا» یعنی زیر. معنای تحتاللفظی آن «همه زیر بهشت» یا «همه در بهشت» است. برای چینیها، «تیان شیا» در عمل اشاره دارد به جهان شناختهشده نزد آنها. این عبارت معادل «همهچیز زیر آسمان است»، با این تفاوت که عمدتا به انسانها و جامعه انسانی اشاره دارد. «فیربانک» آن را بهمثابه مفهوم چینی از نظم جهانی میبیند. این اصولا درست و دقیق است. اما جوهر آن باید بهروز شود. «تیان شیا» در زمینه مدرن، معنای قدیمی خود را از اصطلاحی میگیرد که به دنیای شناختهشده انسانی اشاره دارد.
ازآنجاکه دنیای شناختهشده انسانی بیش از یک فرهنگ دارد، «تیان شیا» (همانطور که چینیها اکنون از آن استفاده میکنند) شامل یک فرهنگ خاص نمیشود و قطعا بر اساس فرهنگگرایی چینی نیست. این مفهوم امروز مدافع احترام متقابل و پذیرش فرهنگهای مختلف و ادغام داوطلبانه آنها برای پایان بهتر است. هیچکس مسلط نیست. عدم پذیرش فرهنگ خاصی الزامی است. این تلاشی برای گسترش فرهنگ چینی نیست. «عنصر فرهنگی» و «نفوذ» فقط مولفههای دارای اهمیت، جزئی یا مکمل در گسترش مفهوم «تیان شیا» هستند.
یک سوءتفاهم رایج دیگر همانا درک این مفهوم بهعنوان «جهانبینی چین محور» است. این مسالهای غیر تاریخی و نابجا است. اینکه چین خود را مرکز جهان میدید تنها قبل از نیمه دوم قرن نوزدهم درست است. قطعا از زمان آغاز قرن گذشته، این دیگر مطرح نبود. از زمان تاسیس جمهوری چین در سال۱۹۱۱- و بهاحتمالزیاد مدتها قبل از آن- چین این واقعیت را فهمیده و به آن پی برده بود که این کشور تنها یک کشور در میان بسیاری از کشورهاست و این ضرورتا بزرگترین یا قویترین کشور نیست. مفهوم «تیان شیا» پایدار است؛ اما دیگر چین در مرکز جهان نیست (نه به لحاظ سیاسی و نه به لحاظ فرهنگی). ایده اصلی - اینکه «تیان شیا»، «تیان شیای همه» است - همچنان باقی است. دکتر «سون یات سن» بنیانگذار جمهوری چین، ممکن است اولین چینی برجستهای باشد که از این ادراک و معنای گسترده حمایت کرد آنگاه که «تیان شیا» را برای (و تعلق به) مردم (همگان) اعلام کرد و این ارائهای دقیق از تعریفِ مفهوم باستانی چین به جهان مدرن بود.
استفاده از این کلمه کهن یعنی به اوج رساندن مفهوم چینی معاصر نظم جهانی و تعیین یک فرض؛ مبنایی برای رویکرد کلی این کشور به جهان و روابط درون ملتی. شروع و پایان آن درمجموع با بشریت است نهفقط یک ملت درحالیکه وحدت دولت-ملت را محترم میشمارد. این مهم است؛ زیرا گسستی بنیادین است از نظریههای غربیِ از نوع خود. مفهوم «تیان شیا» وجود دولت-ملت مدرن را بهعنوان یک حقیقت به رسمیت میشناسد. این ممکن است فقط یکشکل یا قالب میانی بهسوی چیزی بزرگتر و بهتر باشد. اما با وجود نواقص فراوان، چالشها و مشکلات معاصرش، ما اکنون نمیتوانیم و نباید از شر آن خلاص شویم. چین بهشدت از این واحد اساسی که جامعهی جهانی امروز را میسازد دفاع میکند. چین حامی سازمان ملل است، با وجود مشکلات و محدودیتهایش. نگاه چین به روابط بینالملل عملگرایانه است و یک دولت جهانی کارآمد و قوی را متصور نیست.
چین با تکمیل و البته تمجید از سازمان ملل، ایجاد همکاری دوجانبه یا چندجانبه را- لااقل برای آیندهای قابل پیشبینی - بهعنوان ابزاری عملیتر و شدنیتر برای حل مشکلات میبیند. این واقعیت که «تیان شیا» با دولت-ملت شروع میشود به این معناست که چین حفاظت از منافع ملی را بهعنوان یک دغدغه اصلی برای هر ملتی میبیند. این امر درباره هر کشوری ذیل «پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز» قابل کاربرد است. این البته مغایرتی با مفهوم «تیان شیا» ندارد. بر اساس این اصل، هیچ اشکالی در رویکرد «ابتدا آمریکا»ی دونالد ترامپ وجود ندارد با این تفاوت که او فراموش کرد مسوولیتهای آمریکا بهعنوان قدرت پیشرو و مسلط در جهان را ذکر کند؛ موقعیتی که او و بسیاری از هموطنان آمریکاییاش که دارای رویکرد ژئوپلیتیک، واقعگرای سیاسی و مدافع سیاست قدرت هستند بهشدت از آن محافظت میکنند.
در دوران پس از جنگ سرد، مفهوم سنتی حاکمیت ملی زیر چالش مداوم بوده است. ادعای ارزشهای جهانی مانند حقوق بشر، آزادی، لیبرال دموکراسی و حکومت قانون در بسیاری مواقع برای توجیه مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر مورداستفاده قرار گرفت. چین قویا با این عمل بهشدت ترویجشده از سوی غرب مخالف است. چین مدافع منشور سازمان ملل است که این حمایت مستلزم احترام به حاکمیت آحاد دولتهای عضو است. مفهوم «تیان شیا» مانعی در دخالت در امور داخلی کشور دیگر نمیبیند؛ اما این نباید با اجبار انجام شود. این اصل به دنبال پذیرش متقابل، اقناع، آموزش و رفتار مثالزدنی از سوی طرف بزرگ و قوی است. مسائل جهانی مانند تغییرات آب و هوایی و بیماریهای همهگیر نیازمند همکاری بینالمللی است. اگر این مستلزم تسلیم برخی از قدرتهای مستقل باشد، باید این امر داوطلبانه باشد. هیچ زوری نباید بهکار برد. پروژههای BRI بر مبنای الزامات سیاسی منضم به آن انجام نمیشود مانند برخی کمکهای خارجی آمریکا.
جهانبینی چین و مفهوم روابط بینالمللی همانطور که در اینجا ارائه شد، جامع و فراگیر است، تداوم دارد و هنوز در مرحله رشد است. این دیدگاه با نظریههای غربی ژئوپلیتیک، سیاست واقعگرایانه و سیاست قدرت تفاوت اساسی دارد هرچند هر دو بر اساس دولت-ملت هستند. جهانبینی چین با ملیت شروع میشود؛ اما همیشه انسانیت را بهعنوان یک کل در نظر میگیرد. چین واقعیت ژئوپلیتیک، سیاست واقعگرایانه و سیاست قدرت را انکار نمیکند؛ اما بالاتر از آنها قرار میگیرد. «تیان شیا» جایگزینی برای مدل غربی است، از آن فراتر میرود؛ اما لزوما جایگزین آن نمیشود.
نتیجهگیری
مفهوم «تیان شیا» در شکل باستانی خود نزدیکیهایی با کشورهایی مانند ژاپن، کره، ویتنام، سنگاپور و برخی دیگر از کشورهای آسیای جنوب شرقی دارد که وابستگیهایی به فرهنگ چینی دارند. همچنین ردپایی هم در فرانسه و آلمان در میان روشنفکران خاص بهدلیل تلاشهای پروفسور «ژائو تینگ یانگ» دارد. مردم در غرب - رهبران دولتها، مقامها و بهطور اخص محققان- ممکن است درک آن را سخت بیابند و این رویکرد غیرعربی به روابط ملت با ملت و با نظم جهانی را بپذیرد. مقاومت در برابر آن ریشه در تفاوتهای عمیق فرهنگی، اجتماعی و فلسفی دارد. اما در دنیای «جهانیشده» امروز، تعامل و بده بستان ایدهها باید بیشازحد مورد استقبال باشد. تحولات عینی مستلزم رویکردی جدید است. دو صد گفته چون نیمکردار نیست. من معتقدم چین در تلاش است دیگران را درباره «تیان شیا»ی خود با عمل و نه در حرف متقاعد سازد.