نگاه دیگران-بخش صدوبیستودوم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
پدر فیصل، یعنی ملک عبدالعزیز بن سعود، در تاسیس دولت مدرن با روحانیون وهابی اتحاد برقرار کرده بود تا مشروعیت مذهبی خانواده خود را تضمین کند. روحانیت سعودی اطمینان داد که جامعه عربستان همچنان به هنجارهای قرن هفتم پایبند است. ثروت عظیم نفتی که به نماد آنها تبدیلشده و به کارِ تحول بخشی کشورشان میآمد، هنوز در آن روزها بیشتر یک سراب بود. ملک فیصل تجسم تمام زیرکیِ ناشی از قرنها بقا در محیط خشن بیابان بود. او در امور بینالملل تازهوارد نبود و از سال۱۹۳۰ بهعنوان وزیر خارجه پدرش خدمت میکرد. او اولین شاهزاده سعودی بود که در معرض مواجهه با غرب قرار گرفت و پدرش او را در سال۱۹۱۹ در سن دوازدهسالگی به انگلستان فرستاد. در سال ۱۹۴۳، او بار دیگر به خارج اعزام شد، این بار به واشنگتن، تا با پرزیدنت روزولت ملاقات کند و دو سال بعد پایههای ملاقات مهم پدرش و رئیسجمهور در ناو «یو اس اس کوئینسی» را بنیان نهاد که اتحاد بین ایالاتمتحده و پادشاهی سعودی را ایجاد کرد.
فیصل با درگیری نیز بیگانه نبود. او در دهه۱۹۲۰ فرماندهی قوای محاصرهکننده جده بود که منجر به شکست و بیرون راندن هاشمیان از حجاز و واگذاری سرپرستی مساجد مقدس در مکه و مدینه شد. او بهعنوان پادشاه، با تهدید جدی به قلمرواش از سوی رادیکالیسم عربِ تحت حمایت شوروی مواجه بود. فیصل با به خدمت گرفتن ایالاتمتحده، بریتانیا و حتی اسرائیل در راستای هدف خود، موفق شد جلوی پیشروی ناصر را در جنگی غیرقابل پیروزی در یمن بگیرد. وی درعینحال از طریق ترویج پاناسلامیسم، تاسیس سازمان کنفرانس اسلامی و گسترش وهابی گری یا همان اسلام ناب سعودی به جهان اسلام از طریق تامین مالی مساجد و صادرات روحانیون سعودی، به مقابله با پانعربیسم پرداخت.
در سال۱۹۶۲، رئیسجمهور کندی، فیصل را متقاعد کرد که روند تدریجی اما هدفمند و کنترلشده برای نوسازی این پادشاهی، از جمله پایان دادن به بردهداری و معرفی تلویزیون را آغاز کند. در سال ۱۹۷۳، فیصل این پادشاهی را از یک سلطنت ضعیف و فقیر که مردم آن در برابر احساسات پانعربیسم ناصر آسیبپذیر بودند، به یک متحد کاملا مرفه، باثبات و مدرنِ ایالاتمتحده تبدیل کرد. شکست ناصر در یمن و سپس در برابر اسرائیل در سال۱۹۶۷ راه را برای فیصل باز کرد تا در میدان اعراب - اسرائیل خودی نشان دهد. او از آرمان فلسطین دفاع کرد، از شهروندان سعودی برای کمک به خانوادههای فلسطینی کمک مالی جمعآوری کرد و از این موضوع، بهویژه نیاز به آزادسازی بیتالمقدس، برای بسیج حمایت از تلاشهای خود در راستای انتشار کلمه «اسلام وهابی» استفاده کرد.
در این دوره، زمانی که اتحاد شوروی از دشمنان رادیکال عرب فیصل حمایت میکرد، وی تمام تلاش خود را بهکار گرفت تا نقاط بین کمونیسم و صهیونیسم را به هم متصل کند و «پروتکلهای بزرگان صهیون» را - که کاری بدنام درباره نقشههای فرضی یهودیان برای فتح جهان بود- به عربی و سایر زبانها چاپ و توزیع کرد. فیصل با وجود گرایش ضدیهودیاش، اما با موجودیت دولت یهود مخالفت نکرد. او اصرار داشت که اسرائیل از اشغال بیتالمقدس شرقی دست بکشد؛ اما در ازای آن حاضر بود اسرائیل را در مرزهای قبل از ۱۹۶۷ به رسمیت بشناسد. پس نباید برای دولت ایالاتمتحده تعجبآور باشد که فیصل آمادگی حمایت از سادات را داشت آنگاه که از برنامههای او برای جنگ محدود علیه اسرائیل برای بازپسگیری اراضی عربی چیزهایی شنید. پادشاه از کیسینجر در «دیوان» خود میزبانی کرد؛ سالنی پر از اتاق اما مجلل که در آن شاکیان را به حضور میپذیرفت. قیافه خشن و غیر خندان فیصل بیانگر شخصیت گوشهگیر و خشک و خشن او بود. پلکهای دارای مژه بلند او، بینیِ عقاب مانندش و چانه عجیبوغریبش که او را به یک بُز شبیه کرده بود، ظاهری ترسناک به او میبخشید.
او جامه سنتی عربستانی، قبا یا کفتانی مشکی تا قوزک پا، پوشیده از شنل پشمی سفید با خط طلا، بر تن داشت که با یک شال سفیدِ چفیهگونه که بالای آن یک عقیق طلایی دو بند قرار داشت، بر سر کرده بود. آنها روی دو صندلی بزرگ و کنار هم نشستند که به نظر میرسید بهعمد اینگونه چیده شده تا پادشاه بتواند از تماس چشمی با درخواستکننده خود اجتناب کند. بین دو صندلی یک میز کم ارتفاع قرار داشت که روی آن یک تلفن عاجی شکل به سبک دهه ۱۹۵۰ وجود داشت؛ این تلفن نماد نهایی مدرنیته در سعودی بود که بااینحال، ۲۰سال قدیمی مینمود. این میز کم ارتفاع موجب جدایی این دو مقام شده بود. مشاوران شاه در امتداد یکطرف سالن روبهروی تیم کیسینجر قرارگرفته بودند و حداقل بیست فوت (حدود ۶ متر) از هم فاصله داشتند.
تفاوت بین کیسینجر و فیصل نمیتوانست آشکارتر از این باشد. محصول روشنگری اروپا، یک یهودیِ آلمانیِ پناهنده از آزار و اذیت نازیها، یک روشنفکر برجسته آمریکایی و نماینده عالیمقام ابرقدرت جهان قرار بود با یک شیخ قبیلهای بادیهنشین مکتبی وارد تعامل شود. آنها در یکچیز مشترک بودند: هر دو یک سبک متقلبانه و نابکارانه در گفتار ایجاد کرده بودند: کیسینجر برای تحت تاثیر قرار دادن و گاهی گیج کردن مخاطبان، فیصل برای حفظ فاصله و فضای مانور برای خود. کیسینجر از ابهام برای پنهان کردن یا رفع اختلافات استفاده کرد؛ فیصل اما از آن برای اجتناب از تعهد بهره میجست. در میان تیم صلح کلینتون، ما به شوخی میگفتیم که شما بهندرت یک «بله» یا «خیر» مستقیم از یک همکار سعودی شنیدید. در عوض، برای آنها «بله» یعنی «شاید» و «شاید» یعنی «خیر». همانطور که کیسینجر در خاطرات خود اشاره میکند، «ما با احتیاط مانند کشتی گیران قبل از مسابقه دور یکدیگر میچرخیدیم و حرکات یکدیگر را مطالعه میکردیم، بدون اینکه در پایان از این مرحله مقدماتی فراتر برویم.»