نگاه دیگران-بخش دویستوهفتادوششم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
همزمان که کیسینجر از کمک نظامی به عنوان اهرمی برای القای انعطافپذیری اسرائیل استفاده کرد، او همچنین تلاش پرزحمتی را برای آموزش رهبری اسرائیل درباره بازی مذاکرهای که به آنها نیاز داشت انجام داد. متقاعد کردن مایر، بهویژه، درباره نیاز به تسلیم حداقل مقدار قلمرو، دردناک، دشوار و ناامیدکننده بود؛ اما او خستگیناپذیر بود. ساعتبهساعت، کیسینجر همه بحثها را در زرادخانهاش جمع میکرد و هر یک از آنها را گاهی با شوخطبعی به کار میبرد که مخاطبان اسرائیلی مغرور و کلهشق را مجذوب خود میکرد، گاهی اوقات با تهدیدهایی که فقط مقاومت آنها را تقویت میکرد. کیسینجر که بهدلیل دیدگاه غرضورزانه خود درباره پاداش امتیازات اسرائیل، ناتوان بود و معتقد بود که ارزش پایدار کمی وجود دارد که اعراب برای بازگرداندن قلمرو خود به اسرائیل پیشنهاد دهند، در عوض به خطرات انفعال اسرائیل پرداخت. در نهایت از تهدیدهای کیسینجر خسته شدند؛ حتی زمانی که این تهدیدات به نام رئیسجمهور آمریکا مطرح شد.
ازآنجاکه کیسینجر نسبت به بدهبستان سرزمین برای صلح بدبین بود، همانطور که دیدیم، تمام تلاش خود را بهکار گرفت تا رهبران اسرائیل را درباره فضیلت بدهبستان سرزمین در ازای زمان متقاعد کند: زمان آن رسیده است که اسرائیل از آسیب جنگ یوم کیپور عبور کند؛ زمان آن رسیده که نفوذ شوروی در منطقه کاهش یابد؛ زمان آن رسیده که قدرت نظامی و اقتصادی اسرائیل با کمک ایالاتمتحده ایجاد شود و زمان آن رسیده که اعراب سرانجام اسرائیل را بپذیرند. این رویکرد بهتر از تلاشهای او برای ارعاب عمل کرد و از قضا به اصل اساسی استراتژی مذاکراتی اسرائیل تبدیل شد.
زمانی که سفیر ایالاتمتحده در اسرائیل بودم و آریل شارون نخستوزیر شده بود، این رویکرد را برای من بهصورت گرافیکی به تصویر کشید. در زمستان۲۰۰۱، من او را در مزرعه سرو در جنوب اسرائیل در نزدیکی غزه ملاقات کردم. در مقابلِ صدای ترقترق آتشی که من دوست داشتم، او کیک گیلاس همسرش «لیلی» را بلعید و به من گفت که چگونه گاوهایش را در کشتارگاه تماشا میکند که به داخل آن چیزی هُل داده میشوند که او «اصطبل» (یا آغل) مینامد. شارون توضیح داد که چگونه آنها از سوی گاوهای پشت سرشان مجبور میشوند از آغل بزرگتر به آغل کوچکتر حرکت کنند تا اینکه با فریاد از سرنوشتشان، بهطور اجتنابناپذیری به داخل چالهای که کشتار در انتظارشان بود، رانده شوند.
شارون به من گفت که او سرنوشت اسرائیل را با آن گاوها شناسایی کرده است و تصور میکند که کشورش بهناچار به سمت «چاله» مرزهای۱۹۶۷ مجبور شده است. شارون برای من توضیح داد که نقش او بین تکههای کیک گیلاس همانا طولانی کردن زمان قبل از آن است که اسرائیل مجبور به ورود به چاله شود آن هم با بستن دروازههای هر یک از اصطبلها و تا حد امکان دشوار کردن بازگشایی آن از سوی اعراب و جامعه بینالملل. بعدتر، وقتی او اسرائیل را بهطور یکجانبه از غزه بیرون کشید، فهمیدم که شارون، تاکتیکدان، دروازه کوچکتری را در آنجا باز کرده تا دروازهای را که بهعنوان دروازه مهمتر برای امتیازات ارضی در کرانه باختری میداند، ببندد.
توافقات کیسینجر با مصر، پنج سال زمان را برای اسرائیل قبل از خروج کامل از سینا خریداری کرد. معاهده صلح اسرائیل و مصر که در سال۱۹۷۹ امضا شد، ۱۴سال دیگر [زمان] را برای اسرائیل بهمنظور کنترل مستمر کرانه باختری و بلندیهای جولان را خریداری کرد. توافقنامه اسلو که در سال۱۹۹۳ امضا شد- با توافقات موقت و نقطه پایانی نامشخص برای عقبنشینی اسرائیل- به اسرائیل این امکان را داد که تنها ۴۰درصد از کرانه باختری را واگذار کند. آن توافقات اسرائیل و فلسطین، همراه با عقبنشینی یکجانبه شارون از غزه، ۲۵سال دیگر زمان به اسرائیل داد تا تسلط خود بر بیتالمقدس شرقی و بقیه کرانه باختری را تحکیم کند. در این میان، اسرائیل با کمک آمریکا از زمان استفاده کرد تا تواناییهای نظامی، اقتصادی و فناوری خود را تقویت کند تا جایی که با داشتن یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان، به یک قدرت قویتر در خاورمیانه تبدیل شد.
در همین حال، با گذشت زمان، کشورهای عربی بهتدریج از درگیری خسته شدند، دولت یهود را در میان خود پذیرفتند و مزایای همکاری با آن را از کمکهای امنیتی در سینا تا آب برای اردن و تا همکاری استراتژیک با عربستان و امارات علیه ایران تشخیص دادند. درست همان طور که کانت و کیسینجر پیشبینی کرده بودند. بهیقین، خرید زمان به درگیری فلسطینیهای بیدولت در میان اسرائیلیها پایان نداد؛ اما بهطور پیوسته انتظارات آنها را از اینکه کشورشان چگونه به نظر برسد کاهش و تمایل آنها را برای پذیرش نگرانیهای امنیتی اسرائیل افزایش داد (از پذیرش یک کشور در ۳۰درصد فلسطین تاریخی، تا موافقت با غیرنظامی کردن آن و تا مشارکت در همکاری امنیتی موثرتر با ارتش اسرائیل و شین بت).
بااینحال، در مفهوم کیسینجر مبنی بر استفاده از قلمرو برای خرید زمان بهعنوان راهی برای افزایش احساس امنیت اسرائیل، طنز بیرحمانهای وجود داشت. همچنین پیامدهای ناخواسته تحکیم سیطره اسرائیل بر قلمرویی که در کنترل آن باقی مانده است، خواهد داشت؛ زیرا شهرکنشینان با حمایت دولت به ساخت و توسعه جوامع خود در کرانه باختری و جولان ادامه دادند. در پایان دوره تصدی کیسینجر بهعنوان وزیر امور خارجه، تعداد شهرکنشینان در کرانه باختری تنها به ۱۹۰۰نفر رسید؛ تا سال ۲۰۲۰، این تعداد به بیش از ۴۶۶هزار نفر در ۱۳۱ شهرک افزایش یافته بود. این امر حتی با افزایش قدرت اسرائیل، واگذاری این سرزمین را از نظر سیاسی دشوارتر کرد تا اینکه اکنون، بیش از چهار دهه بعد، تقریبا غیرقابلتصور شده است.
در دوران دولت ترامپ، شهرکنشینان و دوستانشان تلاش عمدی کردند که اصل قلمرو برای صلح را بهکلی کنار بگذارند و تقریبا موفق شدند. تلاشهای آنها شامل به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان توسط رئیسجمهور ترامپ، تلاش در شورای امنیت برای منسوخ شدن قطعنامه۲۴۲ شورای امنیت، و چراغ سبز الحاق حدود ۳۰درصد از کرانه باختری به اسرائیل، از جمله دره اردن و تمام شهرکها بود. این تنها پیشنهاد امارات متحده عربی برای عادیسازی کامل با اسرائیل در ازای لغو الحاق بود که فعلا اصل قلمرو برای صلح را نجات داد.کیسینجر نمیتوانست در ژانویه۱۹۷۴ پیشبینی کند که جناح راست در اسرائیل، با تعهد ملیگرایانه و مذهبی خود برای حفظ هر چه بیشتر کرانه باختری، بهطور موثری از مفهوم خرید زمان او برای خدمت به اهداف خود سوءاستفاده کند. اما کیسینجر عواقب اصل مشروعیتبخشی خود را در صورت موفقیت درک کرد.او در خاطرات خود مینویسد که معتقد است اسرائیل در نهایت چارهای جز واگذاری سرزمین برای صلح ندارد: «نمیتوان برای انجام ندادن این آزمایش خطر کرد؛ زیرا دولت یهود اگر بخواهد وجود خود را با زور عریان تحمیل کند، موجودیت اخلاقیاش تحلیل خواهد رفت.»