«حمزه‌ای در یادداشتی نوشته است: «پنجشنبه صبح که به محل کارم رفتم، قرار بود همراه دستیارمان و تصویربردار برای تهیه گزارش از بازدید گروهی از پزشکان تحت عنوان خیرین سلامت به میدان خراسان و میدان شوش پایتخت برویم. در حال هماهنگی برای ضبط این گزارش بودم که خبر رسید پلاسکو دچار آتش‌سوزی شده است. بلافاصله با جلال ملکی، سخنگوی آتش‌نشانی شهرداری تهران تماس گرفتم که چند لحظه‌ای با من حرف زد و گفت که آتش‌سوزی پلاسکو صحت دارد و خواست برای گزارش آنجا برویم و بعد تلفن را قطع کرد.

به مدیر گروه خبری‌مان گفتم همراه دو نفر از همکارانم به محل پلاسکو در خیابان جمهوری می‌رویم و بعد از ضبط این گزارش به محل ضبط گزارش قبلی در میدان خراسان می‌رویم. از محل کارمان خارج شدیم و به سمت میدان جمهوری حرکت کردیم. از حوالی پل حافظ دود آتش‌سوزی پلاسکو مشخص بود. همانجا احساس کردم باید عمق حادثه زیاد باشد. با مدیر گروه خبری‌مان تماس گرفتم و خواستم یک گروه از همکاران را به ما ملحق کند تا به طور زنده از محل آتش‌سوزی پلاسکو تصویربرداری داشته باشیم. او قبول کرد و یک گروه دو نفره را به ماموریتی که ما بودیم، اعزام کرد. ساعت ۸ و ۴۵ دقیقه به نزدیکی مجتمع پلاسکو رسیدیم. گروهی از آتش‌نشانان داخل ساختمان بودند. گروهی نیز افراد را از آنجا خارج کرده و در حال آب پاشی به کانون آتش‌سوزی بودند. ما گزارش‌هایی ارسال کردیم. ساعت ۱۰ و ۱۵ دقیقه تا نزدیکی‌های در ورودی ساختمان پلاسکو رفتیم‌.

برخی آتش‌نشانان در حال خروج از ساختمان بودند اما خیلی از آتش‌نشانان همچنان داخل ساختمان بودند. در طبقات ۱۳ و ۱۴ آتش‌نشانان در تلاش برای خاموش کردن شعله‌های آتش بودند. ساعت ۱۱ دوباره ارتباط زنده داشتیم با جلال ملکی، سخنگوی آتش‌نشانی تهران و سرهنگ عابدی، جانشین پلیس راهور تهران. زمان کوتاهی نگذشته بود که بخشی از دیوار ساختمان پلاسکو فروریخت. در همین موقع مدام یکی از فرماندهان اعلام کرد آتش‌نشانان؛ کد ۱۱ بیایید بیرون. همه ساختمان را تخلیه کنید.

آتش‌نشانان به سرعت از ۸ تا ۹ طبقه اول پایین می‌آمدند. حتی به ما گفتند که کمی از ساختمان فاصله بگیرید احتمال خطر است. ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه که شد من در حال ارتباط زنده بودم که یک دفعه ساختمان قدیمی پلاسکو که پشت سرم قرار داشت، فروریخت و آوار شد.

خیلی شوکه شده بودم، نمی‌دانستم چه بگویم. حادثه خیلی تلخ بود. از یک طرف باید به گونه‌ای حرف می‌زدم که باعث دل‌نگرانی و اضطراب خانواده‌ها و بقیه مردم نمی‌شدیم. اولین جمله‌ای که گفتم این بود: پلاسکو ریخت. بعد گفتم متاسفانه با همه تلاشی که آتش‌نشانان انجام دادند، پلاسکو فروریخت.

شرایط خیلی سخت و ناراحت‌کننده بود. آتش‌نشانان و چند نفری از مردم در میان آوار پلاسکو گرفتار شده بودند. بقیه آتش‌نشانان در تلاش برای نجات آنها بودند. آنجا پر از غم بود. خانواده‌ها دل‌نگران عزیزان خود بودند. هر کدام به دنبال روزنه‌ای از امید برای شنیدن خبر زنده بودن آنها بودند. پدر و مادر و همسر و فرزندان آتش‌نشانان‌ گرفتار در زیر آوار مقابل ساختمان آمده بودند و در جست‌وجوی فرزندان آتش‌نشانان خود بودند.

آتش‌نشان بازنشسته‌ای به محل آمده بود و سراغ پسر آتش‌نشان خود را از همکارانش می‌گرفت. یادم می‌آمد دو برادر دو قلو آتش‌نشان هم بودند. یکی از آنها در حال تلاش برای یافتن برادرش بود و دیگری زیر آوار ساختمان گرفتار بود که سرانجام شهید شد. وقتی با خانواده‌ها روبه‌رو می‌شدم از نگاه آنها خجالت می‌کشیدم و شرمنده‌شان بودم.

هنوز خاطره تلخ حادثه پلاسکو در ذهنم است و پاک نمی‌شود. بعد از پایان گزارش این حادثه دو گزارش مهم دیگر از جمله گزارش از معتادان و زلزله کرمانشاه داشتم که از شبکه خبر پخش شد اما همچنان مرا به عنوان گزارشگر حادثه پلاسکو می‌شناسند.»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.