اخیرا تجمعات اعتراضی گسترده‌ای را تجربه کردیم؛ اعتراضاتی که گفته می‌شد مبتنی بر مطالبات اقتصادی مردم است. شعارهای مختلفی که در تجمعات شنیده شد اما نشان داد که این مطالبات صرفا اقتصادی نبوده و در بسیاری موارد سیاسی است. شعارهای سیاسی که اتفاقا یکدست و یک جنس نبود و نشان داد که معترضان نماینده یک جریان سیاسی خاص نیستند. به نظر شما این مساله به معنی عبور جامعه از جریان‌های سیاسی موجود است؟ می‌توان معترضان را یک طبقه یا جریان جدید تلقی کرد؟

 

 برای پاسخ به نظریه پوپولیسم لاکلا رجوع کرده و آن را ارتقا می دهم. با گریز زدن به این فضای نظری، آنچه در جامعه گذشت را توضیح خواهم دهم. لاکلا پوپولسیم را یک جنبش ارتجاعی و توده‌وار و ناآگاهانه نمی‌داند بلکه یک جنبش مترقی پست‌مدرن می‌داند که می‌تواند کثرت را به وحدت تبدیل کند. کثرت نیروهای اجتماعی با انگیزه‌ها و انگیخته‌های مختلف می‌تواند پیرامون یک مطالبه جمع و تبدیل به جمعیت شده و یک کنش جمعی مشترک را سامان دهد. اینجا است که می‌خواهم به نظریه او وارد شده و یک افزوده داشته باشم. آنچه در جامعه ما اتفاق افتاد نشان داد که می‌توان پیرامون مطالبه کثیر نیز وحدت داشت. لزوما نباید مطالبه واحد داشته باشیم. می‌توانیم نیروهای اجتماعی با انگیزه‌ها و انگیخته‌های مختلف، با مرام‌ها و منش‌ها مختلف، با اهداف و آمال متفاوت و حتی مطالبات، شعارها و پیام‌های متفاوت داشته باشیم.

 

این جمع چطور یک‌باره تصمیم به شورش گرفت.  کدام جرقه موجب شد که اعتراضات نهفته در جامعه نمود پیدا کند؟

گاهی موقعیت، تاریخ و وضعیت است که شورش می‌کند. در انقلابات رنگی اروپای شرقی اصطلاح «حالا وقتشه» به کار برده می‌شد. ممکن است در طول تاریخ علل و عوامل بالقوه و خفته‌ فراوانی وجود داشته باشد اما زمان بروز و ظهور آنان فرانرسیده باشد. برای همین مارکس در اندیشه بود که چرا پرولتاریایی که چیزی جز زنجیرهای در دست برای از دست دادن ندارد، شورش نمی‌کند. یا به تعبیر حضرت امیر‌(ع) «متعجبم از مردمی که نان شب ندارند اما شمشیر برنمی‌کشند». مارکس به این نتیجه رسید که شرایط عینی همچون فقر، ستم و فاصله طبقاتی برای شورش کفایت نمی‌کند و لازم است که شرایط ذهنی نیز فراهم شود. به همین خاطر تلاش کردند تا شرایط ذهنی را توسط یک نوع روشنفکر ارگانیک به پرولتاریا تزریق کرده و او را آماده حرکت کنند.

گاهی شرایط ذهنی فراهم است اما شرایط عینی فراهم نیست. یعنی مردم همه‌چیز را سیاه و منفی می‌بینند. حتی کسی که بورژوا است زندگی را مثل پرولتاریا فهم می‌کند. احساس نداری، ناامنی، ستم و ظلم دارد. ممکن است سوار بنز و پورشه باشد، ویلا داشته باشد و... اما ناراضی است.

گاهی نیز شرایط ذهنی فراهم است اما شرایط عینی فراهم نیست. یعنی آن رهبری، ایدئولو‍ژی، ساماندهی و فضای عینی که اقشار مردم را به یکدیگر پیوسته و موجب آغاز حرکت و روان شدن عقبه اجتماعی شود؛ فراهم نیست. به عبارتی وقتی شرایط عینی و ذهنی هر کدام به تنهایی فراهم باشد، کاری از پیش نمی‌رود. این دو در تاریخ یکجایی به هم می‌رسند. تقاطع ایجاد می‌شود، متراکم می‌شوند، دست به دست هم داده و بستر آغاز حرکت فراهم می‌شود. بنابراین حرکت مردم جایی آغاز می‌شود که شرایط ذهنی و عینی همدیگر را قطع می‌کنند. اگر مجال طبیعی نیز در جامعه ایجاد شود از آن استفاده و هر روزنه‌ای را فراخ می‌کنند. همان‌گونه که متذکر شدم طبیعی است که حکایت یک خیزش و جنبش در آغاز با حکایت آن در ادامه تفاوت دارد. در ادامه هر گروه، هر بیگانه، هر جریان و اپوزیسیونی تلاش می‌کند موج راه افتاده را به نفع خود مصادره کند، بنابراین به طور فزاینده‌ای صورت و سیرت حرکت تغییر می‌کند. هر لحظه به رنگی بت‌عیار متفاوتی درمی‌آید. این رود هر لحظه رود دیگری می‌شود. بنابراین اگر می‌خواهیم تحلیل کنیم باید آغاز و ادامه یک جریان را از یکدیگر تفکیک کنیم زیرا در غیر این صورت دچار انحراف تحلیلی شده و انحراف تحلیلی ما را به انحراف تدبیر می‌کشاند و سبب می‌شود که با همان نگاه تحلیلی کژ بر شورش‌ها دامن زنیم.

 اصلاح‌طلبان اتفاقات اخیر را فرصتی دانسته تا ثابت کنند که در چارچوب حاکمیت قرار دارند و به مصالح و منافع ملی می‌اندیشند. این برخورد را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا این بهترین واکنشی بود که جریان اصلاح‌طلب می‌توانست نشان دهد؟

به نظر من این همسویی، هماهنگی، هم‌کنشی و همراهی بیش و پیش از اینکه ناظر بر یک کنش ایجابی باشد ناظر بر یک کنش سلبی بود. اصلاح‌طلبان در نفی خشونت همراستا شدند، اگرچه معنای آن، تایید وضعیت موجود یا تایید تدبیر تدبیرگران منزل نبود. به نظر من جریان اصلی اصلاح‌طلبی تلاش دارد با حفظ فاصله انتقادی خود نسبت به حکومت و قدرت و با حفظ فاصله انتقادی خود نسبت به خشونت، در میانه بایستد. در شرایط کنونی، برخی سعی دارند یک این‌همانی کامل میان اصلاح‌طلبان و جریان قدرت تصویر کرده و این تصویر را جا بیندازند و در مقابل، برخی دیگر تلاش دارند که نوعی ربط و رابطه میان اصلاح‌طلبان و اینگونه شورش‌ها بیابند. از نظر من، نمی‌توان اصلاح‌طلبان را نافی و عدوی جریان اولیه‌ای که برای احقاق حق و حقوق در کف خیابان اتفاق افتاد، تعریف کرد، اما بی‌تردید، آنان نافی و عدوی هر نوع خشونت نیز هستند.

از اینکه معترضان به کدام جریان سیاسی منسوب بودند، مطلع نیستیم اما طبیعتا بخشی از آنها با اصلاح‌طلبان همراه بودند. اصلاح‌طلبان قبل از این ناآرامی‌ها از بخشی از بدنه خود که به دلایلی از رای به روحانی پشیمان شده بود، فاصله گرفتند. در جریان این اتفاقات نیز با بخش دیگری که اعتراض در خیابان را انتخاب کرده بود، فاصله گرفتند. به نظر شما این راه و روش چه نتیجه‌ای برای این جریان خواهد داشت؟

جریان اصلاح‌طلبی بیش و پیش از آنکه از دگر بیرونی به نام اصولگرایی ضربه بخورد از یاران غار خودش ضربه می‌خورد. در واقع از اوست که بر اوست. عده خاصی که نقش شوالیه‌های همیشه پیروز و همیشه در قدرت اصلاح‌طلبی را دارند با بهر‌ه‌برداری ابزاری از جریان اصلاح‌طلبی میان بدنه اصلاح‌طلبی و جریان اصلاح‌طلبی و حتی رهبران آن، شکاف و فاصله ایجاد کرده و می‌کنند. به نظر من این فاصله و شکاف به شکل فزاینده‌ای در حال تشدید است. همواره گفته‌ام که جریان اصلاح‌طلبی یک سرمایه نمادین، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی در جامعه ما است. نسل‌ها تلاش شده تا این سرمایه انباشته و امروز به دست ما رسیده است. نباید از آن صرفا در جهت حضور در صحنه سیاست و قدرت استفاده کنیم. با این سرمایه می‌توانیم با مردم حرف بزنیم، با نسل جوان رابطه برقرار و برای نسل آتی یک نظام معنایی ایجاد کنیم. اصلاح‌طلبی سرمایه‌ای است که می‌توان از درون آن سبک زندگی بیرون کشید و به نیازهای گفتمانی نسل خود پاسخ داد. نباید آن را تقلیل داد و در فضای قدرت خلاصه کرد. نباید فقط سر میز قدرت با کارت اصلاح‌طلبی بازی کرد. اما متاسفانه این کار شده و برخی برای اینکه سر میز قدرت حاضر باشند و در قدرت جایی برای آنها تعریف شود به نام عقلانیت سیاسی اصلاح‌طلبی را به مسلخ برده و با جریاناتی که دارای هویت و گفتمان مشخص نبوده، گره زدند؛ جریان‌هایی که به خاطر همین مشخص نبودن حریم گفتمانی، می‌توانند به اقتضای شرایط از اولترا راست تا اولترا چپ نقش بازی و مواهب هر حرکت را نصیب خود کرده و مضارش را نصیب اصلاح‌طلبان کنند. این اتفاقی است که در عمل افتاد و ما میراثخوار هزینه‌های یک جریان شدیم در حالی که مواهب آن نصیب عده دیگر شد. به نظر من امروز باید اصلاح‌طلبی را از چنبره و شر چنین اصلاح‌طلب‌هایی رهانید. تا وقتی چنین افرادی چنبره زده و به نام تمامیت اصلاح‌طلبی سخن گفته و تصمیم می‌گیرند و تمامیت اصلاح‌طلبی را به مثابه یک کارت در بازی خود هزینه می‌کنند، چیزی از اصلاح‌طلبی باقی نمی‌ماند.

 اصولگرایان نیز به این اعتراضات واکنش‌هایی نشان دادند. در ابتدا و زمانی که تجمع در مشهد شکل گرفت، خوشحال هم بودند. حداقل این‌طور به نظر می‌رسید. اما وقتی که اعتراضات به شهرهای دیگر سرایت و شعارها تغییر کرد، آنها نیز مردم را به بیان اعتراضات به شیوه‌های مدنی دعوت کردند. بعضا راهکار نیز ارایه می‌کردند. به نظر شما جریان دولت‌ستیز دیروز که به تعبیر آقای جهانگیری دولت دود اقداماتش به چشمش رفته، از این پس ناگزیر به مدارا با دولت می‌شود؟ میانه‌روترها تقویت می‌شوند یا اصولگرایان این تجربه را زود فراموش کرده و به خانه اول برمی‌گردند؟

در این فضا با پدیده‌ و پدیده‌هایی مواجه هستیم که من نامش را «انقلابیون نادان» و «ضدانقلابیون نادان» می‌گذارم. انقلابیون نادانی که در اثر تحلیل غلط از شرایط جامعه و مردم خواستند، گرد و خاکی برپا کنند و آبی گل‌آلود کنند تا در آن ماهی بگیرند. ضدانقلاب نادان هم آنانی هستند که با ذوق‌زدگی کودکانه خود و با هول شدن نظری و عملی خود و با صدور تحلیل و تجویزها تخیلی و وهمی خود و با دیدن و جستن حقایق ناجور در ناآرامی‌ها و به یاری طلبیدن این بیگانه و آن خارجی، دست‌افشان و پای‌کوبان سرود «ما داریم می‌آییم» سر دادند. به عبارتی دیگر، دسته اول با نادانی خود حرکتی را ایجاد کردند که نتوانستند آن را کنترل و تدبیر کنند و گروه دوم با نادانی خود روایت و حکایت را دگرگونه و باژگونه کردند.

اما در پاسخ به قسمت بعدی پرسش شما باید بگویم که بی‌تردید، دریافت پیام در میان اصولگرایان و اصحاب قدرت واحد نخواهد بود و با توجه به نوع دریافت پیام باید منتظر کنش‌ها و واکنش‌های متفاوت باشیم. آنچه آرزو می‌کنم و امید دارم این است که پیام واقعی و حقیقی این جریان دریافت شده باشد و تلاش شود که بسترهای رویش و زایش چنین جریاناتی تدبیر، تمهید و مرتفع شود. تا وقتی چنین بسترهایی وجود دارند شاهد چنین حرکت‌های رادیکالی در جامعه خواهیم بود.

آیا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟

همان‌گونه که گفتم دریافت این پیام موضوع امید و آرزوی من است. به گمانم در فردای این واقعه برخی از اینها در مواضع گذشته خود رادیکال‌تر شده و در قالب شوالیه‌های پیروز ظاهر می‌شوند. می‌گویند دیدید که بور شدید، دیدید که بار دیگر غلط کردید راه. و مشعوف از این پیروزی به یک تعطیلات تاریخی دیگر می‌روند. برخی نیز وارد پروژه فرافکنی می‌شوند تا از آنچه در درون موجب بروز و پیدایش چنین جریاناتی شده است، گذر کنند و همه‌چیز را به گردن فضای بیرون از جامعه بیندازند. بنابراین مهم این است که از این تلنگر و سیخونک تاریخی چگونه درس بگیریم. به قول سعدی می‌توانیم پند‌گیریم یا ملال. می‌توانیم از این واقعه به عنوان یک فرصت برای فهم و حل مشکل استفاده کنیم و ‌اجازه تداوم، انباشت و حاد شدن آن را ندهیم، می‌توانیم از کنار آن به سهولت و با عجله عبور کنیم و بگوییم فعلا همه‌چیز آرام است. این بستگی به اصحاب سیاست و قدرت دارد که چه درسی از این ماجرا بیاموزند. به قول بزرگی پدیده و رخدادهای تاریخی می‌توانند با صدای بلند بروز و ظهور داشته باشند، اما چه باید کرد زمانی که گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن وجود ندارد.

اصولگرایان شاید پند نگیرند و مسیر درست را انتخاب نکنند اما آیا ناگزیر به میانه‌روی بیشتر هم نمی‌شوند؟ حداقل بعد از مشاهده پیامدهای اخیر نگران عواقب بروز چنین شورش‌هایی نخواهند بود؟

در جریان اصلی اصولگرایی یک پنداره و انگاره سنتی و ارتدوکسی وجود دارد و آن این است که ما یک پایگاه اجتماعی ثابت ولو محدود داریم. ثبات این پایگاه اجتماعی نیز در ثبات مواضع ما است. اگر در مواضع ما تلون ایجاد شود، ریزش خواهیم داشت و به همین دلیل رادیکال باقی می‌مانیم. این پنداره جریان اصلی اصولگرایی را از میانه‌روی بازمی‌دارد. احساسم این است که در فردای این واقعه رادیکال‌های اصولگرایی رادیکال‌تر و میانه‌روها میانه‌روتر می‌شوند. عده‌ای از آنها تلاش می‌کنند که نقد درونی داشته باشند و نارسایی جامعه خود را دیده و مشکلات مردم را درک و فهم و با یک تجویز منطقی تدبیر کنند. عده‌ای دیگری نیز بیشتر به پیله درونی خود می‌خزند و خود را گرفتارتر می‌کنند.

اعتراضات اخیر سبب شد در مقطعی احساس کنیم که ممکن است اصولگرایان نیز میانه‌روتر شوند. همان وقت در مورد به رسمیت شناختن حق اعتراض مدنی مردم، تفاهم حاصل شد. به اعتقاد شما این نوع تفاهمات مقطعی بوده یا یک دستاورد است؟

قضاوت در این باره زود است و آینده همه‌چیز را مشخص می‌کند. این می‌تواند یک حرکت تاکتیکی باشد، یا به قول مرحوم شریعتی یک نوع استحمار غیرمستقیم باشد؛ یعنی مردم را به حق کوچک قانع کردن تا از حق بزرگ‌تر بگذرند. بنابراین گاهی برای اینکه مساله سخت‌تر و اصلی‌تر مهار شود، تلاش می‌شود با دادن امتیاز کوچک‌تر از کنار مساله عبور شود. در آینده مشخص می‌شود که آیا این مواضع بعضی اصولگرایان همان استحمار غیرمستقیم و کنش تاکتیکی است یا یک کنش استراتژیک است و این جریان به نیازهای مردم واقف است.

من شخصا فکر می‌کنم که جریان اصلی اصولگرایی به وضعیت واقف است. واقعیت جامعه درک و شکاف طبقاتی را لمس می‌کند، بارها به آن اشاره کرده و متوجه است که زیر پوست شهر و جامعه چه می‌گذرد. شاید در همین مرز بین آگاهی و خودآگاهی، جریانات مختلف جامعه به هم بپیوندند و با حفظ کثرت، تمایز و نگاه‌های متفاوت تلاش کنند که مشکلات جامعه را مرتفع کرده و فردای بهتری را فراهم کنند.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.