قبیله شفر، طایفه برانکو
مورینیو یا گواردیولا؟ زیدان یا کلوپ؟ شفر یا برانکو؟ قرار نیست اینجا بحث دوست دارم یا دوست ندارم راه بیندازم. مسئله بر سر دو شیوه مربیگری است. مربیان تاکتیسین و مربیان استراتژیست. مربیان بزرگ همواره بین دو قطب تاکتیک اصلی تیم و استراتژیهای مقطعی در چالشی پایانناپذیر هستند و به دنبال پاسخی برای این سئوال که چگونه میتوان تاکتیک اصلی تیم را در مواجهه با حریفان مکار تغییر داد بدون آنکه به روند تاکتیکی و هارمونی تیمی ضربه وارد شود؟
راستش مربیان استراتژیست بیشتر متناسب با فهم ما از فوتبال هستند. استراتژیستها مربیان بین دو نیمه هستند. مربیانی که با تعویضهایشان قرار است حریف را غافلگیر کنند و یا قبل از هربازی مهم، یک آس برنده در ترکیب رو میکنند که ما طرفداران فوتبال را از شادی و تحسین دیوانه میکند. استراتژیستها مربیان جذابی هستند و ما هم آماده هستیم تحسین و ستایش خود را نثار آنان کنیم و تمهیدات ناگهانیشان در جریان بازی را با ادبیاتی جادویی ستایش کنیم. خب طبیعتا استراتژیستها بیشتر برندههای بازیهای حذفی هستند و تاکتیسینها برندگان بازیهای دورهای. استراتژیستها ذاتا اهل ریسک هستند و تاکتیسینها عموما محافظهکار. طبیعتا این تقسیمبندیها نسبی است. همه مربیان ترکیبهای متفاوتی از دلبستگیهای بلندمدت تاکتیکی و استراتژیهای کوتاهمدت را در شیوه مربیگریشان به کار میبندند. اما میخواهیم به دو قطب افراطی این تقسیمبندی سفر کنیم.
دلبوسکه در جام جهانی ۲۰۱۰ را به یاد دارید؟ او آنزمان هنوز آنقدر دلداده بارسلونا نبود که تمهیدات غافلگیرکنندهاش را فراموش کند. روی نیمکتش فرناندو یورنته و خسوس ناواس را داشت و از این دو نفر در هنگامه گرهخوردن بازیها استفاده میکرد. یک سرزن بلندقد و یک سرعتی غیرقابل مهار. در آن جام نشان داد که چقدر با دقت جریان بازی را زیر نظر دارد و چقدر خوب میتواند تاکتیکهای متفاوت را به کار ببندد.
مورینیو خداوندگار مربیهای استراتژیست است. او ابایی ندارد که مثلا به هنگام هدایت رئال مادرید و در مقابله با بارسلونا تاکتیک تیم خود را آنقدر تغییر دهد که سروکله پهپه در خط میانی پیدا شود تا مسی را با خشونت تمام متوقف کند. همین هفته پیش در دیدار منچستریونایتد با آرسنال وقتی بازی گره خورده بود به سادگی فلاینی بلندقد را به میدان آورد و به نوک خط حمله برد و اشلی یانگ را مأمورکرد تا در ۱۰ دقیقه پایانی بیوقفه توپ روی دروازه آرسنال سانتر کند. و خب نتیجهاش را هم گرفت.
زیدان هم یک استراتژیست به تمام معناست. اودردو فصل گذشته بارها نشان داده که از تغییرات تاکتیکی و عوض کردن ترکیب اصلی تیم خود ابایی ندارد. برای او بازی گروهی یعنی مجموعهای از فوتبالیستهای هوشمند که با آزادی عمل قابل توجهی، تمهیدات متفاوت تاکتیکی را به سادگی میتوانند اجرا کنند. او در حین بازی با جسارت تمام از ۴-۴-۲ به ۴-۳-۳ و ۳-۴-۳ و یا حتی ۳-۵-۲ سوئیچ میکند، از بازیکنان و نیمکتش مثل مهرههای شطرنج استفاده میکند و میتواند در هربازی برگ برنده جدیدی رو کند.
البته یادتان باشد تمهیدات استراتژیک گاه میتواند به فاجعه هم ختم شود. لامصب با نیروی انسانی سروکار داریم دیگر، هرچیزی ممکن است! مثل تمهید آقای دی فرانچسکو سرمربی آ اس رم که مقابل لیورپول با سه مدافع و ۵ هافبک ظاهر شد تا مثلا حریف را غافلگیر کند. آنهم مقابل تیمی که در طرحهای هجومیاش خط هافبک چندان نقشی ندارد و گلهایشان را معمولا با پاسهای بلند سی چهل متری پایهریزی میکنند.
جد بزرگ قبیله تاکتیسینها، مطمئنا رینوس میشل کبیر است اما بهترین نمونهها در فوتبال معاصر، گواردیولا و یورگن کلوپ هستند. آنها تمایلی به تغییرات تاکتیکی متناسب با شیوه بازی حریف ندارند. بازی آنها یعنی پافشاری بر همان «طرح تاکتیکی مادر» که در هر بازی باید به بهترین وجه اجرا و تکرار شود. آنها باید در شرایط خیلی سختی قرار بگیرند که تمهیدات جاودان تاکتیکی خود را اندکی تغییر دهند. آنها به تیم خود اطمینان دارند و ناکامیهای احتمالی را از منظر بد اجرا شدن همان «تکنسخه معجزهآسای همیشگی» ارزیابی میکنند. روی نیمکت آنها برخلاف نیمکت مثلا رئال مادرید و یا منچستریونایتد، همه نوع بازیکنی وجود ندارد و جنسشان به قولی جور نیست. برعکس آنها دوست دارند نسخههای متعدد از همان مدل بازیکنان مورد علاقه خود را در اختیار داشته باشند، تا در صورت لزوم و یا آسیبدیدگی، در اجرای نسخه مورد علاقهشان خللی وارد نشود. آنها کمالگرا و ایدهآلیست هستند و عموما از فکر کردن به پلن B گریزانند. پلن B وجود ندارد، بلکه فقط تلاش بیشتر و بیشتر برای اجرای بهتر همان پلن اصلی است. حریفان آنها از قبل میدانند که منسیتی و لیورپول چگونه بازی میکنند. هیچ غافلگیری خاصی وجود ندارد اما خب عموما از کنترل و متوقف ساختن این ارتشهای منظم آبی و سرخ ناتوان هستند.
(قبل از ادامه بحث یادمان باشد که این تقسیمبندی تنها یک مدل فرضی است و طبیعتا به این معنا نیست که مثلا مورینیو طرح تاکتیکی مشخصی برای تیم خود ندارد و از آنسو هم بارها دیده شده تاکتیسینها بسته به شرایط مجبور شدهاند از استراتژیهای کوتاهمدت هم استفاده کنند. زیاد دنبال مثال نقض نباشید !)
در ایران هم حالا رغبت و اقبال به شفر رو به افزایش است. او با اعتماد به نفسی درخور، با مهرههایش بازی میکند و در بین دو نیمه هم تغیرات تاکتیکی ناگهانی را به اجرا میگذارد. مثل بازی با نفت که ناگهان وریا غفوری را به جای داریوش شجاعیان به میدان آورد و از دفاع راست تیم ملی در نقش یک گوش راست کلاسیک بازی گرفت. این بدین معنا نیست که تیمش تاکتیک مشخصی ندارد اما او در حین بازی به سادگی ترکیب تیمش را تغییر میدهد. در نقطه مقابل او برانکو قرار دارد که مدام در معرض این اتهام است که چرا تغییرات تاکتیکی در تیمش ایجاد نمیکند، چرا ترکیبهای متنوعتری را در مقابله با حریفان به کار نمیبندد و چرا تیمش در ایام مخاطره، پلن B ندارد. هرچه هست برانکو به تیمش یک انسجام تاکتیکی بخشیده است. یک ثبات تاکتیکی که دو قهرمانی و یک نایب قهرمانی در لیگ برتر ایران و یک حضور در نیمهنهایی آسیا به پرسپولیس هدیه داده است. بازیکن خوب از منظر برانکو بازیکنی است که بتواند در این چارچوب خشک و به شدت دیسیپلینهی تاکتیکی فعالیت کند. با فرمانبرداری تمام و کمال. برای همین است که بیتوجه به تواناییهای تکنیکی و فنی، میتواند ربیعخواه را به نوراللهی و حتی کامیابینیا ترجیح دهد. او حتی وقتی تیمش در گرداب شکستهای سنگین قرار میگیرد به سختی تن به تغییرات تاکتیکی میدهد و پلن بازی تیمش را عوض میکند. برای همین پرسپولیس کلکسیونی از شکستهای سنگین در آسیا را در کارنامه خود دارد. وقتی پلن اصلی کار نکند، پلن دومی در کار نیست. برانکو هم یک محافظهکار ایدهآلیست به تمام معناست.
گفتم که آنچه ما از یک سرمربی فوتبال انتظار داریم بیشتر با مفهوم استراتژیستها منطبق است. ما شیفته تمهیدات مورینیو و زیدان هستیم و آماده ستایش از آنها. اما دستاوردهای تاکتیسینها را دیدهاید؟ جامهای گواردیولا را شمردهاید؟ شفر قابل احترام است اما آیا میتواند به رکوردهای برانکو در لیگ دست پیدا کند؟
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر