مدیرعاملی که باهوش‌ترین فرد اتاق نیست

مدیرعامل همه‌چیزدان و همه‌کاره، باعث تکروی و وابستگی سازمان به یک نفر و کمی بی‌مسوولیتی کارکنان می‌شود. از طرفی خود او نیز ذهنش را به روی اطلاعات جدید و شواهد تغییر محیط می‌بندد؛ چراکه فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و ذهنش جای خالی برای اطلاعات جدید نخواهد داشت. در آن‌سو، مدیرعاملی که ادعای باهوش‌ترین بودن ندارد، ذهنش آماده جذب اطلاعات گوناگون است. او با ذی‌نفعان مختلف مشورت می‌کند و کارکنان و مدیرانش را به مسوولیت‌پذیری و چاره‌اندیشی تشویق می‌کند. در کتاب «مسیر رهبری سازمانی» مثالی از یک مدیرعامل آگاه به ضعف‌ها و ندانستن‌هایش آورده شده است:

«ادی احمد» یک رهبر سازمانی آگاه به ایده «باهوش‌ترین نبودن فرد اتاق» است. او در سال۲۰۱۵ به شرکت مس‌موچوال اینترنشنال (MassMutual International) هنگ‌کنگ پیوست و دو سال بعد به‌عنوان مدیرعامل آن انتخاب شد. شرکت آنها فعال در حوزه بیمه، خدمات مالی و سرمایه‌گذاری در بازارهای مختلف جهان به جز ایالات متحده است.

احمد پس‌زمینه مالی و فناوری قدرتمندی دارد. او در شرکت‌های مالی بزرگی مانند مورگان استنلی، سیتی‌گروپ و هلدینگ مالی میتسوبیشی فعالیت داشته است. همچنین در نقش‌های مختلفی مانند بانکداری، فناوری، عملیات و منابع انسانی در نیوریوک، لندن، بوستون، توکیو، سیدنی و هنگ‌کنگ ظاهر شده است. او می‌توانست مثالی از یک فرد جهان‌دیده و همه‌فن‌حریف باشد؛ ولی به محض انتصابش به‌عنوان مدیرعامل مس‌موچوال اینترنشنال با رفتارش به دیگران آموخت که حتی از او هم انتظار تمام جواب‌ها را نداشته باشند.

احمد آگاه بود که بسیاری از جواب‌ها و راهکارها نزد دیگران است و فقط با مشورت و تعاملات مستمر قادر به استفاده از پیشنهادهای آنها خواهد بود. او در ماه‌های نخست شغل جدیدش، بارها دفتر شرکت در هنگ‌کنگ را به قصد سفر به نقاط مختلف جهان ترک کرد. او به کشورهای مختلف سفر می‌کرد تا شرایط بازارهای آنها را درک کند، از مشورت افراد گوناگون بهره ببرد و شالوده همکاری‌های مشترکی در بازارهای گوناگون را بنا بگذارد.

زمانی که او چالش ایجاد کسب‌وکارهای بین‌المللی مس‌موچوال را آغاز کرد، به سرعت متوجه شد که نیاز به راهنمایی و کمک‌های فراوانی برای فعالیت در بازارهای ناشناخته دارد. او باید آنچه را که نمی‌دانست، می‌آموخت. این موضوع به‌ویژه زمانی که در کشورهای مختلف به ارائه محصولات و خدمات گوناگون می‌پردازید، تبدیل به چالشی جدی می‌شود.

او برای این کار، حلقه‌های بازخوردی در هر دو زندگی حرفه‌ای و زندگی شخصی خودش ایجاد کرد. امیدوار بود به این طریق بتواند، بازخورد و نظر دیگران را به سرعت درباره شرایط مختلف پیش ‌روی خود کسب کند. او به دنبال افرادی گشت که بتواند در زمان بروز سوالات یا چالش‌ها، از آنها نظر بخواهد. او افرادی را برای این کمک فکری می‌خواست که حقیقت را (هرچند تلخ) به او بگویند و ایده‌هایش را به‌طور عمل‌گرایانه و بی‌طرفانه قضاوت کنند.

برخی از حلقه‌های بازخوردی او در شرکت، رسمی و طبق ساختارهای سازمانی بود و برخی غیررسمی بودند. به سراغ افراد قابل اعتمادی در سطوح مختلف شرکت و همچنین بیرون از شرکت رفت. در این‌باره توضیح می‌دهد: «اگر من به‌طور مستمر اشتباه کنم، باید شجاعت اعتراف به آن را هم داشته باشم. شما باید حلقه‌های بازخوردی در سازمان خود داشته باشید تا اشتباهاتتان را هشدار دهند.» با آنکه تحولات و تلاطم‌های سیاسی در کشورهای گوناگون، گسترش بازارهای بین‌المللی را دشوار کرده است، ذهنیت احمد الگوی مناسبی برای تصمیم‌گیری‌های آینده است.

زمانی که او در انجمن باوِر (واحد آموزشی شرکت مشاوره مک‌کینزی که دوره‌های توسعه مهارت رهبری سازمانی برگزار می‌کند) داستان خود را با سایر شرکت‌کنندگان دوره به اشتراک گذاشت، همتایان او در جلسه کمک کردند تا درک بهتری از رفتار و تفکر خود کسب کند و همچنین به‌طور شفاف‌تری سبک رهبری سازمانی خود را تعریف و بهتر کند.

یکی از مدیران اشاره کرده که احمد با باز نگه داشتن ذهن خود به شیوه‌ای بدون تعصب، می‌تواند حقایق و واقعیات را دریافت کند و کاربرد و درس‌های آنها را درک کند. او باید به کار کردن روی مهارت‌های خود ادامه دهد؛ چراکه از این طریق می‌تواند اعتبار شخصی بیشتری نزد هر دو دسته تیم مدیران اجرایی و اعضای هیات‌مدیره به‌دست آورد. مدیری دیگر اشاره کرده که احمد کاری بیش از جذب اطلاعات انجام می‌داده است: «او به گفت‌وگو با همکارانی در نقاط مختلف جهان پرداخته است که هر یک ذهنیتی متفاوت دارند. نتیجه چنین اقدامی، افزایش توان او برای متوازن کردن نگرش بلندمدت و کوتاه‌مدت است. او در حالی که به درآمدهای فصلی شرکت رسیدگی می‌کند، چشم‌اندازی برای نسل‌های ۲۵ و حتی ۵۰سال آینده دارد. از این طریق با دقت فرصت‌ها و ریسک‌های شرکت خود را می‌سنجد. تمام این مزایا ناشی از دیدگاه بلندمدت احمد و غرق نشدن او در وظایف روزمره است.»

برگرفته از کتاب: مسیر رهبری سازمانی / نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مک‌کینزی