اهمیت شکلگیری هلدینگها
بازهم اپل محصول ارائه کرد، باز هم به رخ کشید، باز هم بر یکپارچگی تاکید کرد و بازهم مشتریان اپل صف کشیدند و باز سهام آن در گروه باارزشترینها بود، شاید از آن هیجانهای خاص شخص جابز خبری نبود، اما روح کارآفرینی او در سازمان شرکت رسوخ کرده و اپل اینگونه سازماندهی شده بود. سازماندهی کلید واژهای است، که شاید مهجور مانده و در غوغای عرضههای موفق، بی سرو صدا به فعالیت خود ادامه داده باشد. ساختاری که منجر به رشد مدیرانی هم نوسان با تفکر کارآفرین اصلی شد و روح کارآفرینی را در سازمان مانا کرد.
همیشه سوال مهمی که در مورد شکلگیری هلدینگها پرسیده میشود، مهمتر از چگونگی، چرایی است. چرا گروه شرکتها تبدیل به هلدینگ میشوند؟ و چندین و چند پاسخ کلاسیک همواره به آن داده میشود. «میخواهیم فرآیندهای خلق ارزش متمرکز شوند»، «میخواهیم هم افزایی شکل گیرد»، «میخواهیم یک استراتژی کلان بر شرکتها حاکم و حاکمیت شرکتی عملیاتی شکل گرفته باشد.» این پاسخها شاید در جایگاههای آکادمیک خریدار داشته باشند، اما سهامداران مخصوصا در بخش خصوصی، احساس ملموسی از اثرات آن نخواهند داشت و همواره با تردید به آن خواهند نگریست. این تردید حتی در مواردی که سهامداران خودخواسته به تشکیل هلدینگ بپردازند، همواره آنها را با پرسشهایی اساسی مواجه خواهد کرد، که آیا سطح کنترل ایشان بر کسب و کارها و ثروت ایشان، کاهش نخواهد یافت؟ آیا نتایج کسب و کارها همانگونه ادامه خواهد یافت که در زمان مدیریت غیر متمرکز بود؟ تضمین استمرار موفقیت و عدم شکست چیست؟
این سوالات کلیدی بهطور معمول با پاسخهای اثربخشی مواجه نبوده و برای سهامداران رضایت قلبی ایجاد نمیکنند و در بهترین شرایط به نتایج تشکیل هلدینگهای مشابه اشاره میشود، فارغ از اینکه آیا تجمیع نتایج تک به تک کسب و کارها بیشتر یا کمتر از تصویر آنها در آینه هلدینگ خواهد بود یا خیر؟
بسیاری از کسب و کارهای مبتنی بر رویکرد کارآفرینی درصورتی که با یک موسس تک نفره شکل گرفته باشند، بهطور معمول با کنار کشیدن شخص اصلی به سرعت تغییر شکل داده و در اغلب موارد از صحنه کسب و کار حذف شده و درصورتی که سهامداران متعدد داشته باشند، با رکود شدید مواجه خواهند شد، اما درصورتی که ساختاری خانوادگی داشته باشند، با کنار رفتن سطح اول سهامداران و حضور لایه دوم وابستگان، یا کسب و کار فروخته میشود یا با بروز مناقشات درونی، تجزیه، رکود و حذف تدریجی در انتظار ایشان خواهد بود. این سناریوها مثالهای متعددی در محیط کسب کار دارند که از آن جمله میتوان به دوران اول اپل اشاره کرد.
حال آیا میتوان نتیجه گرفت که یکی از پاسخهای کلیدی برای استمرار موفقیت بنگاههای حاصل از کارآفرینی، سازماندهی از جنس هلدینگ با روح کارآفرینی است؟ این شرکت مادر (هلدینگ) علاوه بر سازمان منسجم، از روح کارآفرینی در سطوح مختلف برخوردار بوده و تضمینکننده سودآوری و خلق ثروت برای سهامداران در نسلهای متوالی خواهد بود. در این الگو ضمن بهکارگیری افراد حرفهای و موثر در حوزههای مدیریت کسب و کار، هستههای کارآفرین حفظ و توسعه مییابند، دسترسی به اطلاعات در قالبی ساختار یافته، شفاف و مبتنی بر رویکردهای هوش تجاری، منتج به الگوهای تصمیم سازی تجویزی خواهد شد و آینه تمامنمای عملکرد بهصورت آنی در اختیار سهامداران و کارآفرینان قرار خواهد گرفت. در این الگو نسلهای متوالی سهامداران درصورت علاقه مندی، با جای گیری در مشاغل عملیاتی و اجرایی در طول زمان تجربه اندوخته و برای گرفتن سکان کسب و کارها آمادگی خواهند یافت و در نهایت، ساختار، بلوغ مدیریتی مطلوب برای ایجاد سود پایدار، با کیفیت و حفظ و توسعه ثروت را خواهد داشت. لازم به یادآوری است که، نمونههای ایرانی این سازماندهی که از قضا موفق و پیشرو هستند، موجود و البته معدود است.
بهرهگیری از مزایای آنی و آتی بازار سرمایه به عنوان موتور محرک کسب و کار، پلی میان سرمایهگذاران خرد و کارآفرینان ایجاد میکند و این مهم تنها زمانی میتواند به خدمت گرفته شود، که شرکت علاوه بر تملک داراییهای ارزشمند و حتی مهمتر از آن، افق مطلوبی از سودآوری تصویر کند. بهطور عام مقیاس اندازهگیری ارزش سهام شرکت از روشهای مبتنی بر ارزیابی داراییها، پیشبینی درآمدها و ارزش آتی حاصل از عملیات آن صورت میگیرد و درصورتی که رقبای کسب و کار در بازار سرمایه حاضر باشند، شبیهسازی عملکرد از نتایج افشا شده وی نیز به روشهای فوق اضافه میشود. در هر سه گزینه که غالبا بهصورت تلفیقی بهکار گرفته میشوند، ایجاد و بسط زیرساختهای اطلاعاتی و عملیاتی، در کنار ایجاد و توسعه ساختارهای حاکمیت شرکتی از مهمترین ضروریات برای عرضه و حضور موفق سهام شرکت در بازار سرمایه است.
از آنجا که به طور معمول بنگاههای کارآفرینی رشد خوشهای داشته و پس از چند سال تبدیل به گروه شرکت میشوند، برای توسعه ساختارهای شفاف اطلاعات و عملیات و ایجاد مبانی حاکمیت شرکتی، فعالیتهای تکرارپذیر و پیوسته در دستور کار خواهند داشت و از آنجا که بخش زیادی از این فعالیتها مستلزم در اختیار داشتن ابزار حرفهای و ویژه از جنس مدیریت کسبوکار است، مطلوبتر آنکه با تشکیل تنها یک نهاد تخصصی از جنس هلدینگ، مدیریت راهبردی، ارزیابی پیوسته عملکرد، شفافیت جریان اطلاعات و ساختار حاکمیت شرکتی برای تمام کسبوکارهای گروه شکل گیرد.