کارآفرینی نوآورانه
مقابله یک استارتآپ با بحران سلامت روان جوانان از طریق درمان مجازی
اما نیوپورت برای همه در دسترس نبود. برنارت میگوید: «همیشه با بیمارانی مواجه بودیم که نمیتوانستند به درمان دسترسی داشته باشند یا در کالیفرنیا زندگی نمیکردند.» در سال ۲۰۲۱ برنارت و دکتر کارولین فنکل که وقتی نوجوان بودند در نیوپورت با هم آشنا شده بودند، «چارلی هلث» (Charlie Health) را تاسیس کردند؛ یک سرویس درمان سرپایی مجازی برای نوجوانان و جوانان کمسن که مشکلات سلامت روان دارند. هدف چارلی هلث این است که خدمات سرپایی فشرده در اختیار نوجوانان قرار دهد و تصویر خدمات درمانی روانی را تغییر دهد. طبق اعلام آکادمی پزشکی اطفال آمریکا، بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۷ خودکشی جوانان در آمریکا سه برابر شد. این آکادمی همچنین میگوید ۸درصد جوانان هر سال اقدام به خودکشی میکنند و ۱۷درصد آنها هم به خودشان آسیب میزنند. ویزیتهای اتاق فوریتهای پزشکی سلامت روان رو به افزایش است و بین ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ هر سال ۸درصد افزایش یافته است. این آمارها نشان میدهد سیستمهای فعلی کارآیی ندارند.
در ضمن خدمات روانپزشکی بهینه نیست. بیمارستان عمومی ماساچوست، گزارش داده ۸۸۰ نفر در لیست انتظار خدمات روانپزشکی این بیمارستان قرار دارند و بیش از ۳۰۰ مرکز ارائه خدمات روانی به روزنامه واشنگتن پست اعلام کردهاند لیست انتظار آنها به سه تا شش ماه رسیده است. برخی بیمارانی که نیاز به درمان سرپایی دارند، به مراکز درمانی خصوصی ارجاع میشوند. فنکل میگوید نتیجه این روند این است که بیماری که با بحران سلامت روان دست و پنجه نرم میکند، در همان لحظه گزینههای خوب زیادی پیش رو ندارد. ممکن است یک بیمار از تراپیست خود خدمات اضافه بخواهد، اما آن تراپیست امکان اینکه بیشتر از هفتهای یک جلسه درمان برای او بگذارد، ندارد. در این صورت، تراپیست باید بین پذیرفتن مسوولیت بیماری که امکان خودکشی دارد یا معرفی او به فوریتهای پزشکی تصمیمگیری کند. بین بستری شدن در بیمارستان و مراجعه هفتهای یک بار به تراپیست، گزینه وسطی وجود ندارد.
هدف برنامههای فشرده سرپایی این است که این شکاف را پر کند و تراپی ساختارمند و جلسات گروهی را که بین دو تا سه ساعت در روز و سه تا پنج روز در هفته هستند شامل میشود. طبق یک پژوهش در سال ۲۰۱۵، ۵۰ تا ۷۰درصد شرکتکنندگان، این برنامهها را موثر دانستهاند. به هر حال، اگر کسی بیمه مناسب نداشته باشد یا در مناطق روستایی زندگی کند، مراقبتهای سرپایی فشرده هم دور از دسترس هستند و فرد باید مسافت زیادی را برای شرکت در آنها طی کند. فنکل میگوید یکی از نگرانیهای او در مورد خدمات درمانی سرپایی در مراکز فیزیکی این بود که گروهدرمانی اغلب با توجه به میزان دسترسپذیر بودن برای بیمار سازماندهی میشد، نه اینکه کدام درمان برای او مناسبترین است. او میگوید: «ممکن است یک دختربچه ۱۳ ساله که مشکل اضطراب دارد، با یک مرد ۱۸ ساله که سوء مصرف مواد دارد در یک جلسه گروهی حضور داشته باشند، صرفا به این دلیل که خدمات بیمه آنها مشابه است یا محل زندگی آنها نزدیک است.»
استارتآپ چارلی هلث با پذیرش بیش از ۲۰۰ طرح بیمهای در ۲۳ ایالت، میخواهد خدمات درمان روانی سرپایی را برای همه نوجوانان دسترسپذیر کند. این شرکت تاکنون آمار دقیقی ارائه نکرده، اما مدعی است هزاران بیمار را درمان کرده است. آنها همچنین میخواهند مشکلات فعلی درمان بیماران روانی مثل گروهدرمانیهایی را که همخوانی بین اعضای آن وجود ندارد برطرف کنند. به محض اینکه فردی در ارزیابیهای پذیرش مورد بررسی قرار میگیرد، الگوریتمهای چارلی هلث او را با ویژگیهای گروه طبق تشخیصی که لازم است، مکانیزم مقابلهای ناهنجار فرد و اطلاعات جمعیتشناختی مثل سن و جنسیت و نژاد تطبیق میدهد. در هر گروه چهار تا شش نفر حضور دارند که با یک تراپیست کار میکنند. همچنین گروههای پشتیبانی برای اطلاعرسانی به خانوادهها تشکیل میشود تا برای اینکه در جریان جزئیات تراپی قرار بگیرند، نیازی به مراجعه حضوری دائمی نداشته باشند.
شرکت چارلی روانپزشکان را به صورت دائمی استخدام کرده که با بیماران و خانوادههای آنها برای مدیریت روند درمان طبق نیاز آنها همکاری میکنند. دژا مینارد ۲۳ ساله، از بیماران سابق چارلی است که در منطقه روستای اورگان زندگی میکند و یک فرزند ۲ساله دارد. او دچار افسردگی بعد از زایمان شده بود و از کودکی هم اضطراب داشت. او میگوید: «همه ابعاد زندگی من دچار چالش بود و نمیتوانستم افکار منسجمی داشته باشم.» او به هر مرکزی که مراجعه میکرد، با یک لیست انتظار ۶ماهه مواجه میشد. بنابراین مجبور شد با یک مرکز فوریت پزشکی تماس بگیرد و آنها او را به شرکت چارلی معرفی کردند. برنامه درمانی مینارد در سپتامبر ۲۰۲۲ و با سه روز در هفته و روزی سه ساعت شروع شد. او در ژانویه ۲۰۲۳ درمان شد و با وجود اینکه معتقد است جلسات گروهی در ابتدا نقصهایی داشت، اما چارلی کمک کرد به زندگی برگردد. او میگوید: «شش ماه متوالی خانه را از افسردگی ترک نکرده بودم. حالا بیشتر با دخترم بازی میکنم و نتایج فوقالعادهای را شاهد بودم.»