خودآگاهی رهبران سازمانی

آن جلسه یکی از برنامه‌‌‌های انجمن «باوِر» موسسه مشاوره مدیریت «مک‌‌‌کینزی ‌اند کامپنی» برای توسعه مدیران عامل بود. مثل هر کنفرانس و جلسه مشابهی، بحث‌‌‌ها با پرداختن به استراتژی، عملیات، امور مالی، استعداد و سایر موضوعاتی که انتظار می‌رود مورد علاقه مدیران باشد، شروع شد. اما دیری نگذشته بود که شروع به بررسی موضوعاتی کردیم که پرداختن به آنها در جایی دیگر دشوار بود. مدیرعامل یک شرکت معروف زیست‌‌‌فناوری شروع به صحبت درباره مشکلاتش برای پیش‌بینی آینده و هدایت شرکت خود کرد. یکی از مشکلاتش این بود که هیات‌‌‌مدیره شرکت قدرت زیادی داشت و اعضایش نظرات انعطاف‌‌‌ناپذیری نسبت به مسیر آینده شرکت ابراز می‌‌‌کردند. شکایت او از این بود که هرگاه قصد شروع یک حرکت جسورانه را داشته است، اعضای هیات‌مدیره مانع شده‌‌‌اند و او را به مسیر متفاوتی هول داده‌‌‌اند. احساس تردید و سرگشتگی بر او غالب شده بود.

بقیه مدیران عامل از او راجع به مهارت‌‌‌ها، دانش و چشم‌‌‌اندازش برای شرکت پرسیدند. رامش، یکی از نویسندگان این کتاب و یکی از مدرسان انجمن باوِر از مدیرعامل داستان ما خواست که درباره دلایل دلواپسی خود فکر کند؛ آن هم با توجه به استعدادهای شگرف و دانش عمیقی که از صنعت خود داشت. رامش آن روز را این‌‌‌گونه به یاد می‌‌‌آورد: «از او خواستم که به آورده‌‌‌هایش برای شرکت و همچنین میزان تعهدش به آن فکر کند. همچنین توصیه کردم که باید بر خواسته‌‌‌های سرمایه‌گذاران و بیماران (به عنوان مشتریان شرکت) تمرکز کند.»

مدیرعامل آن شرکت زیست‌‌‌فناوری به تدریج حالش بهتر شد و شروع به گفت‌‌‌وگو با دیگران کرد. او در حال یادگرفتن این موضوع بود که چطور خودش را بهتر بشناسد، ‌‌‌ نقاط قوتش را تشخیص دهد، سوگیری‌‌‌هایش را کنار بگذارد، به دیگران بهتر گوش دهد و خواسته‌‌‌های موسسان شرکت را برآورده کند. به تدریج که زمان استراحت به پایان می‌‌‌رسید، حاضران اتاق شاهد تحولی در آن مدیرعامل و تبدیل شدنش به فردی متفاوت بودند؛ انگار به سطح عمیق‌‌‌تری از خودآگاهی و حس تازه‌‌‌ای از اعتماد به نفس دست یافته است. فردی شده بود که آمادگی و جسارت اقدامات بزرگ در او مشهود بود. جای تعجب ندارد که او ظرف مدتی کوتاه توانست شرکت تحت هدایتش را چه از نظر مالی و چه از نظر علمی به یکی از موفق‌‌‌ترین شرکت‌های زیست‌‌‌فناوری جهان تبدیل کند.

ما به عنوان شرکای ارشد موسسه مشاوره مدیریت مک‌‌‌کینزی، با صدها رهبر سازمانی مشابه مدیرعامل آن شرکت زیست‌‌‌فناوری همکاری نزدیک داشته‌‌‌ایم. افرادی که بسیاری از آنها مانند مدیرعامل داستان ما، مورد تحسین ۵۰۰ شرکت برتر جهان در فهرست فورچون و همچنین موسسات غیرانتفاعی برجسته هستند. دو نفر از ما، یعنی هانس ورنر و رامش، به طور مشترک ریاست انجمن باور مک‌‌‌کینزی را در برنامه آموزش و توسعه رهبری سازمانی بر عهده داریم. برنامه آموزشی ما یک رویداد دو‌روزه است که طی ۱۰ سال اخیر از بیش از ۵۰۰ مدیرعامل و رهبر سازمانی شرکت‌های بزرگ جهان پذیرایی کرده است؛ کسانی که در مجموع بر بیش از ۱۳ میلیون نیروی کار نظارت می‌کنند و توصیه ما را برای باز کردن قلب‌‌‌ها و ذهن‌‌‌هایشان به منظور مواجهه با چالش‌‌‌های شخصی و حرفه‌‌‌ای پذیرفته‌‌‌اند.

یکی دیگر از نویسندگان این کتاب، دانا (Dana) است که ریاست واحد اروپای مک‌‌‌کینزی در حوزه مردم و عملکرد سازمانی را بر عهده دارد. او با سازمان‌ها برای پرورش استعدادها و ساختن رهبران سازمانی آینده همکاری می‌کند و البته در انجمن باور هم تدریس می‌کند. آخرین نویسنده کتاب، کِرت نام دارد و مسوولیت واحد جهانی مدیران عامل پیشگام را بر عهده دارد. کار او، ساختن مدیران عامل و مشاوران مدیرعامل سطح بالاست. در مجموع، انجمن باور شامل بزرگ‌ترین متفکران رهبری سازمانی در مک‌‌‌کینزی می‌شود که حدود ۳‌هزار همکار و ۷‌هزار شرکت موکل در سراسر جهان را شامل می‌شود.

تلاش ما شناسایی بهترین اقدامات و تجربیات هدایت بزرگ‌ترین شرکت‌های جهانی است و رویکردهای اثبات‌‌‌شده‌‌‌ای برای سرمایه‌گذاری مدیران عامل بر خودشان پیشنهاد می‌‌‌دهیم. ما چهار نفر قصد داریم در کتاب پیش ‌‌‌رو، آنچه را که از همکاری با برخی از بزرگ‌ترین رهبران سازمانی جهان آموخته‌‌‌ایم (چه در انجمن باور و چه به عنوان وظایف مشاوره‌‌‌مان در مک‌‌‌کینزی)، با شما در میان بگذاریم.

 

برگرفته از کتاب: مسیر رهبری سازمانی، نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مک‌‌‌کینزی